چرا حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان خويشتن را به كوچه حسن چپ ميزند

چرا حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان خود را به «كوچه حسن چپ» ميزند؟

 

حزب كمونيست (مائوئيست)افغانستان، اخيرا، دريكي از اسناد اخير خويش كه مبني بر نقد برنامه و اساسنامه «سازمان انقلابي افغانستان» است، به بهانه رد «پيشوا» و «پيشواي كبير» در جنبش بين المللي كمونيستي، در حقيقت بر ضد تيوري مائوئيستي رهبري كبير كه بوسيله صدر گونزالو به گونه محكم ارائه شده، تاخته است.تيوري رهبري كبير، همانگونه كه صدر گونزالو مي گويد،‌ منشا خود را در آثار صدر مائو، لنين كبير و فريدريش انگلس مي يابد. لهذا، به مثابه تز ماركسيستي مورد توافق همه ماركسيست ها است. برعلاوه، حزب كمونيست مائوئيست افغانستان متمسك به دروغبافي اشمئزاز آوري شده است،‌و آن اينكه اين حزب مينويسد كه اين حزب كمونيست پيرو بوده كه بعد ها «رهبر كبير» يا «جيفاتورا» را از براي صدر گونزالو به كاربرده، وخود صدر گونزالو بر ضد چنان «پيشوا بازي» ها بوده است! براي اينكه بهتان و دروغبافي اين حزب را مشخص كنيم ، ناگزيريم كه در اينجا، بخشي از مصاحبه مشهور صدر گونزالو را كه در جهت دفاع از تز «رهبري كبير» و در حقيقت بيان فورموله آنست بياوريم:

 

  صدر گونزالو: در اين زمينه بايد چگونگي نگرش لنين به توده ها، طبقات، حزب و رهبران را بخاطر آوريم. بعقيده ما، انقلاب، حزب و طبقه ما، رهبران ـ گروهي از رهبران ـ را مي آفرينند. در هر انقلابي چنين است. مثلا انقلاب اكتبر را در نظر بگيريد. در آن انقلاب، لنين و استالين و سوردلف و چند تن ديگر ـ يك گروه كوچك ـ را داشتيم. بهمين ترتيب در انقلاب چين نيز با يك گروه كوچك از رهبران روبروئيم. صدر مائوتسه دون و رفقايش كان شن، چيان چين، چان چون چيائو و ديگران. در همه انقلابات، منجمله انقلاب ما، اينگونه است. نميتوانيم مستثني باشيم. اينجا نميتوان اين بحث را پيش كشيد كه هر قاعده اي را استثنائي است. چون داريم در مورد قوانين معيني كه در كار است صحبت ميكنيم. همه اين پروسه ها را رهبراني بوده، اما در همه آنها ما يك رهبر را مي يابيم كه بر طبق شرايط، بالاتر از سايرين قرار گرفته و آنها را رهبري كرده است. همه رهبران را نميتوان دقيقا عين هم در نظر گرفت. ماركس، ماركس است. لنين، لنين. و صدر مائو، صدر مائو است. هر يك از اينها منحصر  بفرد است و  سايرين هم صرفا تكرار اينها نخواهند بود‎.‎

در حزب و انقلاب و جنگ خلق ما، پرولتاريا بواسطه آميخته اي از ضرورت و تصادف تاريخي، يك گروه رهبري را به ظهور رساند. بعقيده انگلس، ضرورت است كه رهبران و يك رهبر اصلي را مي آفريند. اما اينكه اينها چه كساني باشند را تصادف تعيين ميكند كه اين امر بواسطه مجموعه اي از شرايط كه در يك زمان و مكان خاص بهم پيوسته اند، صورت مي گيرد. بدين سبب، در مورد ما نيز، يك رهبري شكل گرفت. اين امر نخستين بار در كنفرانس سراسري وسيع حزب بسال 1979 برسميت شناخته شد. اما اين مسئله حاوي مسئله پايه اي ديگري است كه نبايد ناديده گرفته شود و محتاج تاكيد است: هيچ  رهبريتي  ـ مهم نيست در چه سطحي از تكامل باشد ـ نيست كه بر يك ساختار منسجم انديشه متكي نباشد. همانطور كه در قطعنامه ها آمده، دليل اينكه يك فرد معين به عنوان رهبر حزب و انقلاب مشخص ميشود با ضرورت و تصادف تاريخي بستگي دارد و در مورد ما خيلي روشن مربوط است به انديشه گونزالو. هيچكدام از ما از قبل به نقشي كه انقلاب و حزب بعهده مان مي گذارد آگاه نيستيم؛ و هنگاميكه وظيفه اي مشخص در برابرمان قرار گرفت فقط بايد اين مسئوليت را تقبل كنيم‎.‎

ما طبق ديدگاه لنين عمل كرده ايم كه ديدگاه صحيحي است. كيش شخصيت يك فرمولبندي رويزيونيستي است. لنين عليه نفي رهبري بما هشدار داد و گفت طبقه ما و حزب و انقلاب نياز دارند رهبراني براي خود پرورش دهند. بعلاوه لنين بر ضرورت ايجاد يك گروه از رهبران اصلي و يك رهبريت تاكيد گذاشت. اينجا تفاوتي وجود دارد كه شايسته تاكيد است. يك رهبر كسي است كه مقام معيني را اشغال ميكند؛ در حاليكه يك رهبر طراز اول و رهبريت، بنا به درك ما، نشانه شناسائي رسمي حزب و آتوريته انقلابي است كه در جريان مبارزه دشوار حاصل شده و محك خورده است. اينها كساني هستند كه درتئوري و پراتيك قابليت خود در رهبري و هدايت ما بسوي پيروزي و دستيابي به آرمانهاي طبقه ما را به اثبات رسانده اند‎.‎

خروشچف براي ضديت با رفيق استالين بحث كيش شخصيت را پيش كشيد. ولي همانطور كه ميدانيم اين بهانه اي براي حمله به ديكتاتوري پرولتاريا بود. امروز گورباچف بار ديگر اين موضوع را بميان آورده؛ يعني همان كاري كه زماني رويزيونيستهاي چيني ـ ليوشائوچي و دن سيائوپين ـ كردند. پس اين يك تز رويزيونيستي است كه در جوهر خود عليه ديكتاتوري پرولتاريا و رهبري و رهبران روند انقلابي موضع گرفته تا بتواند سر انقلاب را از تنش جدا كند. در مورد مشخص ما هدف اينست كه جنگ خلق را از رهبريش محروم سازند. ما هنوز ديكتاتوري پرولتاريا نداريم ولي قدرت نوين را داريم كه طبق معيارهاي دمكراسي نوين، يعني  ديكتاتوري مشترك كارگران، دهقانان و ترقيخواهان، تكامل مي يابد. آنها ميخواهند اين روند را بي رهبر كنند. مرتجعين و خادمان آنها خيلي خوب به كار خود واقفند. آنها ميدانند كه بوجود آوردن رهبران انقلابي و رهبري انقلابي كار ساده اي نيست. جنگ خلق، نظير جنگي كه در كشور ما جريان دارد، به رهبران و رهبريت انقلابي نياز دارد، به كسي نياز دارد كه انقلاب را نمايندگي كرده و در راس آن قرار بگيرد، به گروهي كه قادر باشند با سازش ناپذيري انقلاب را هدايت كنند. خلاصه آنكه، كيش شخصيت يك فرمولبندي پليد رويزيونيستي است كه هيچ قرابتي  با درك ما از رهبري انقلابي ـ دركي كه مطابق با لنينيسم است ـ ندارد‎.‎

 

منبع:

 

http://www.sarbedaran.org/rim/jbf/j18gonzalo2.htm

 

سازمان كارگران افغانستان(ماركسيست-لنينيست-مائوئيست،عمدتا مائوئيست) نمي خواهد كه مبارزه دوخطي را كه ميان وي و حزب كمونيست(مائوئيست)افغانستان در جريان است، به انتاگونيسم و «بن بست» بي حاصل بكشاند. بلكه براي به كرسي نشستن مائوئيسم، از حزب كمونيست مائوئيست افغانستان دو پرسش دارد؟

1-      آيا شما هنوز مصاحبه مشهور صدر گونزالو و ساير نبشته هاي ويرا كه در آنها ازتز  رهبري كبير و ماركسيستي بودن ، ياد و دفاع شده نخوانده ايد؟ آيا هنوز نمي دانيد كه اين صدر گونزالو بود كه تز (مبارزه برضد كيش شخصيت)را يك تز بورژوايي و خروشچفي خواند؟ اگر نمي دانيد، بهتر است كه به مصداق قول ماركسيست ها، بدون تحقيق و تفحص اظهار نظر نكنيد. برعلاوه، متن سخنراني مشهور صدر گونزالو، به نقل از وبسايت «سربداران» در وبسايت شما «شعله جاويد» موجود است. لهذا نمي توانيد خود را بي خبر از فحواي آن مصاحبه جلوه دهيد. ( ما حالا بر شما سخت نمي گيريم كه شما چرا از ساير نبشته هاي صدر گونزالو كه در آنها از تز پرولتاريايي»رهبري كبير» ياد و دفاع شده است، «آسان» و «بي خبر» گذشته ايد؟)

2-       اگر شما دانسته و با خبر از نظريات صدر گونزالو به «بي خبري» از آنها، و در نتيجه به رد آنها مي پردازيد، بنابر اين، شما:

الف: دروغ مي گوييد.

ب: شما پيرو تز رويزيونيستي «كيش شخصيت» بوده، بر ضد تيوري مائوئيستي «رهبري كبير» موضع گرفته ايد.

 

در اينجا بخش هايي از نبشته شما را كه حاوي نظريات ضد مائوئيستي شما است مي آوريم:

 

اصطلاح » پیشوا » و آنهم «پیشوای کبیر» نباید در ادبیات جنبش بین المللی کمونیستی وجود داشته باشد. کمونیست ها می توانند – و باید = روی مسئله رهبری تاکید نمایند و آنهم بصورت » رهبری جمعی و مسئولیت فردی» و نه » رهبری فردی و مسئولیت فردی «. اما موضوع پیشوا بازی با موضوع رهبری فرق دارد. اصطلاح » پیشوا» از قدیم بار مذهبی شدیدی داشته است. «پیشوا»، راهنما یا راهبر(رهبر) نیست، بلکه بنا به عبارت مذهبی معروف، خود حجت است و آنچه می گوید راه است و طریقه رفتن در راه. به عبارت دیگر» پیشوا » همان » شارع » است که هم به معنی راه است و هم به معنی سازنده راه ( شرع ). » پیشوا «، معصوم ( خطاناپذیر ) است و آنچه می گوید و آنچه عملا انجام می دهد ( آیات، احادیث و سنت ) خود معیار درستی و نادرستی است. به این ترتیب است که » پیشوایان دینی » غیر قابل انتقاد دانسته می شوند.
در دوران معاصر، اصطلاح » پیشوا » برای اولین بار توسط نازیست ها و فاشیست ها علم گردید و پیشوایانی چون هتلر و موسولینی علم گردیدند.
در ادبیات کمونیستی زبان فارسی، اصطلاح » پیشوا » یا » پیشوای کبیر » برای اولین بار توسط مترجمین ایرانی و مترجمین غیر ایرانی آموزش دیده توسط آنان مورد استفاده قرار گرفته است. بطور مشخص، اصطلاح «پیشوای کبیر»، در ترجمه فارسی اسناد نهمین کنگره سرتاسری حزب کمونیست چین، در شان مائوتسه دون بکار برده شده است. این نادرست است و نباید مقلد گونه آن را مورد استفاده قرار داد.
در سال های اخیر، این گونزالو ( صدر حزب کمونیست پیرو ) بود که علیه پیشوا بازی موضعگیری نمود. اما در عین حال این خود حزب کمونیست پیرو بود که بعدا اصطلاح » Jefatura » را، که همان » پیشوا » یا شارع خطاناپذیر است، در شان گونزالو بکار برد. این نیز نادرست است و نباید مقلدگونه مورد استفاده قرار بگیرد
البته باید گفت که کلمه انگلیسی » Leader » دقیقا به معنای » راهبر » یا » راهنما » نیست، بلکه دقیقا به معنای » هادی » یا » هدایت کننده » است که می تواند تا حدی از لحاظ معنای تحت الفظی به همان معنای » پیشوا » باشد. اما در هر حال کلمه » پیشوا » در اصل یک اصطلاح مذهبی و سپس یک اصطلاح نازیستی و فاشیستی است و نباید برای رهبران کمونیست کمونیست ها مورد استفاده قرار بگیرد.

 

http://www.sholajawid.org/farsi/shola/negah_awaliya_ba_barnamaWasanamah_Sazmai_enqlabi_sh26.html

 

جهت مزيد معلومات رفقايي كه به متن كامل مصاحبه مشهور نيازمند اند، آنرا در ذيل لينك مي كنيم:

 

مصاحبه با صدر گونزالو

قرار اعتراف خود حزب كمونيست مائوئيست افغانستان، آن حزب حتي صدر مائو را مستحق لقب رهبر كبير نمي داند، لهذا، طبيعي است كه صدر گونزالو هرگز از ديدگاه اين حزب به عنوان رهبر كبير ياد نمي شود. از اين لحاظ، اين حزب، از لحاظ تيوريك با تز مائوئيستي رهبري كبير مشكل دارد. اما، اين حزب حق آنرا ندارد كه علي الرغم نپذيرفتن تز رهبري كبير، دروغ بافته، و آنرا به بعد از گونزالو مرتبط بداند. حال آنكه، قسمي كه صدر گونزالو ميگويد، اصل اين تز به لنين و حتي انگلس ميرسد. سازمان ما، جهت دفاع از تز رهبري كبير، از حزب كمونيست(مائوئيست) افغانستان مي پرسد كه: شما به كدام حق حتي بالاي مائو در رابطه به اين كه چرا  در اسناد نهمين كنگره حزب كمونيست چين پيشواي كبير خوانده شده انتقاد ميكنيد؟ شما كه صدر مائو را صدر انقلاب جهاني ميدانيد، چرا از پذيريش وي به حيث رهبر كبير و از رهبري كبير وي ابا مي ورزيد؟ يا اينكه در پذيرش صدر مائو به حيث رهبر انقلاب جهاني مشكل داريد، يا اينكه، در لفظ مي پذيريد، اما عملا، ذيل رد پيشوايي كبير وي، بر ضد تز پرولتري رهبري كبير پلميك بسته، و در اين راستا، حتي بر اسناد نهمين كنگره حزب كمونيست چين و اينكه چرا در آن اسناد از صدر مائو به حيث پيشواي كبير ياد شده، تاخت و تاز ميكنيد. ما يكبار ديگر از شما رفقا خواهان تجديد نظر در مواضع تان در خصوص پذيرش تر رهبري كبير هستيم. اگر هم اين تز را نمي پذيريد، لا اقل بر حزب كمونيست پيرو و صدر گونزالو بهتان نبنديد

2 دیدگاه برای «چرا حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان خويشتن را به كوچه حسن چپ ميزند»

  1. درود سرخ برشما
    شاید استفاده پیشوا نادرست باشد ویا هم بسیار بسیار اشتبا بزرگ ، اما چیزی که واضح وروشن است اینست که حالا زمان انتقاد وانتقاد بازی نیست چپ های انقلابی بجز از اینکه علیه هم انتقاد کنند دیگر کار های مثبت از دست شان برنمیایید. مردم ما نیاز های عاجل ومهمتر از ین دارند . بجای انتقاد علیه حزب اگر در مورد کشتار هموطنان خویش از سوی نیروهای اشغالگربنویسی ، بهتر است و برجسته
    در مقاله قبلی شما نسبت به همسوی حزب باطالبان نیز یک مقاله پوج بی اساس است من از حزب پشتبانی نمی کنم ، طوریکه همه میدانند حزب درحال جنگ نیست وهیچ همسوی عملی تاحال نداشته و به یقین در آینده هم نخواهد داشت..

  2. آقاي بشارت عزيز
    سپاس از نظر تان
    حزب كمونيست(مائوئيست) افغانستان خود بحثي تئوريك در خصوص «رهبري كبير» را به انتقاد گرفته است. ما در پاسخ، بهتان و اشتباه آن حزب را گوشزد كرده ايم. در ثاني، مبارزه دو خط از اساسات مائوئيسم و پيراسته گي آن از نظرات اپورتونيستي و رويزيونيستي است. اين مبارزه در سطح ملي و بين المللي در در جنبش مائوئيست بايد پيش برده شود زيرا كه لوكوموتيف مائوئيسم است. دو ديگر اينكه، حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان خود از پيشبرد مبارزه دو خط با ما حرف زده است. سديگر اينكه: ما به قدر توان در تقبيح جنايات و آدمكشي نيروهاي اشغالگر |، پوشاليان دست نشانده و طالبان نوشته ايم. نگاهي به مطالب مندرجه در وبسايت ما پاسخ تانرا خواهد داد.چهارم اينكه: به مصداق مثل باستاني «دزد حاضر و بز حاضر»، نظري به نظرات و نبشته هاي منقوله از حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان كه در نقد ما آمده است كنيد. معلوم تان ميشود كه آن حزب به صراحت نبشته است كه:‌طالبان واقعا بر ضد اشغالگران ميرزمند. نقل قول هاي ديگر را در نبشته ما سراغ بگيريد. اگر قناعت تان فراهم نيايد بدين معني است كه : سمپاتيي كه به آن حزب داريد، مانع از آن مبشود كه حقيقت را دريابيد. به هر حال،اين باشما است كه مدارك و شواهد را وقعي مينهيد يا خير. لطف كنيد و بدون ملاحظه انتقاد نفرماييد. به هر حال، انتقاد شما بالاي ديده. به اميد موفقيت تان و به اميد پويايي تان در امر مبارزه بر ضد اشغالگران و جنايتكاران جهادي-طالبي و دولت پوشالي دست نشانده خارجي ها.

برای besharat پاسخی بگذارید لغو پاسخ