نقدي بر برخي از توهمات كماليستي آقاي» هرمز دامان» و جمعي از مائوئيست هاي ايران(بخش دوم

نقدي بر برخي از توهمات كماليستي آقاي» هرمز دامان» و جمعي از مائوئيست هاي ايران

بخش دوم

چرا براي ما بحث روي ماهيت طبقاتي رژيم برسر اقتدار در ايران،‌و صحبت روي فرماسيون اقتصادي مسلط بر ايران مهم است. زيرا كه همانگونه كه صدر گونزالو تاكيد ورزيده است، اشتباه در شناخت ماهيت طبقاتي رژيم بر سر اقتدار ارتجاع‌،‌و اشتباه در شناخت ساختار طبقاتي فرماسيون اقتصادي مسلط،‌سبب ميشود كه : ما راه را تا آخر اشتباه رفته، و به جاي انقلاب،‌به ارتجاع و ضد انقلاب خدمت كنيم.

آري! اگر ايران امروز،‌نيمه فئودال-نيمه مستعمره است( كه مكررا بايد گفت كه هست)، پس نبايد در مقابل «سرمايه داري عقبمانده» آقاي دامان سكوت اختيار كرد. و اگر طبقات حاكمه در ايران،‌ نماينده گان فئودالها در تباني با بورژوازي بيروكراتيك اند، كه كليت سيستم اقتصادي سرمايه داري بيروكراتيك ( و نه سرمايه داري عقبمانده ) را ميسازند، لهذا سخني از سرمايه داري بودن ايران در بين نمي تواند باشد. درست است كه سرمايه داري بروكراتيك، ناشي از عقبمانده گي اقتصادي جوامع نيمه فئودال-نيمه مستعمره و زاده ي مداخله امپرياليزم در ساختار فئودالي جامعه ، و لحاظا سرمايه داري به اصطلاح «عقبمانده «‌است،‌اما اين «سرمايه داري عقبمانده» اصطلاحا سرمايه داري است، و عقبمانده گي آن ناشي از رشد غير سالم و انحرافي نوعي ساختار سرمايه دارانه در كشور هاي وابسته و نيمه وابسته بوده،‌و هرگز ربطي با «سرمايه داري عقبمانده» كه بتواند به گونه سامانمند به طرف «پيشرفت» سير كند، دارا نميباشد. لحاظا،‌بهتر است كه براي سرمايه داري عقبمانده در كشور هاي نيمه –فئودال نيمه مستعمره و يا نيمه فئودال- مستعمره از مقوله بورژوازي بيروكرات سود جست و نه از تركيب موهوم «سرمايه داري عقب مانده»‌در اين خصوص.

آقاي دامان در جايي ديگر باز «مستقل بودن» ايران از غرب را،‌و اما اينبار صريح تر و بدون «قيد» تر از دفعات قبل ياد كرده، و بيانات جالب زير را رديف ميكند:

امپریالیستها که کل جهان را در اختیار دارند، خواهان تسلط بی چون و چرا بر اقتصاد و سیاست ایران هستند و در حالیکه با جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی مشکلی ندارند، اما آن را از لحاظ سیاسی نه مطلوب برای امنیت داخلی ونه مطلوب برای منطقه خاورمیانه و بویژه برخی کانونهای مهم تضاد همچون فلسطین و اسرائیل و نیز برخی مناطق در شمال افریقا میدانند. جنگ از سوی امپریالیستها جنگی است برای تبدیل کشوری که بطور کامل نواستعماری نیست به یک کشور مستعمره و یا بطور کامل نو استعماری.

در طرف مقابل جمهوری اسلامی یک حکومت ارتجاعی در یک کشور تحت سلطه است که چنانچه تمامی مرزها و حدود قدرت خود و طرفدارانش را در سراسر منطقه و جهان برآورد کنیم سر انگشت کوچک امپریالیستها نیز نخواهد شد.»

آيا واقعا امپرياليست ها كل جهان را در اختيار دارند،‌و اين تنها ايران است كه استثنائا تا اكنون توانايي بيرون ماندن از اين دايره را دارا بوده است؟! ( عجب «ناسيوناليسم فروتنانه يي!»)

ما معتقد هستيم كه:

كشورهايي كه هنوز فرماسيون اقتصادي سرمايه داري در آنها حاكم نيست،‌به صورت عموم به دو گروه تقسيم ميشوند:

1- كشور هاي مستعمره

2- كشور هاي نيمه مستعمره

چنان تقسيم بنديي ناشي از آموزش صدر مائوتسه دون، و ناشي از تفسير صدر گونزالو از آموزش صدر مائوتسه دون است.

حال،‌ آقاي دامان مي آيد و از سويي ميخواهد براي ايران «خويش» جايي خارج از اين دو تقسيم بندي دست و پا كند كه نمي شود، و نا گزير از ايران به مثابه كشوري «تحت سيطره غرب» ياد ميكند. اما، با آنهم با پيش كشيدن تز «استقلال سياسي» يا » نسبتا استقلال سياسي» براي ايران، آنرا خارج از دايره نفوذ كامل امپرياليزم‌، قلمداد كرده،‌براي آن استقلالي وهمي ميتراشد. استقلالي كه از سوي غرب تهديد به نابودي شده است! چند پهلو حرف زدنهاي آقاي هرمز دامان ناشي از آنست كه وي متمايل نيست كه از ايران به مثابه كشوري نيمه فئودالي-نيمه مستعمره ياد كند. شايد آقاي دامان بپرسد كه نيمه مستعمره ي كدام كشور؟ آيا فراموشيده است كه خودش ايران را «زير سيطره اقتصادي غرب» مي نامد. در آنسوي موضع سياست محور آقاي دامان، نظريات برخي از رويزيونيست ها قرار دارد كه قايل به استقلال «اقتصادي»‌براي ايران اند، و معتقد اند كه ايران از لحاظ سياسي «تنها»‌و يا منزوي و يا متكي به متحدان «نامطئين» و در نتيجه سياست خارجيي شكنند و متمايل به وابسته گي در صفبندي ها و قطب بندي هاي «ضد امريكايي» بوده، اما از لحاظ اقتصادي، به چنان درجه از استقلاليتي دست يافته كه بتواند در برابر تحريم هاي غرب بايستد.

سازمان ما معتقد است كه ايران: نه در عرصه سياسي، و نه در عرصه اقتصادي به چنان درجه از استقلاليت دست يافته كه بتواند يك كشور «سرمايه داري»‌و لو «عقبمانده» تلقي شود.

اقتصاد ايران كه يك اقتصاد عمدتا متكي به «رانت» است، و اين «نفت » است كه از ايران «غول»‌گلين ساخته است، هرگز نمي تواند مدققان و محققان جدي را به چالش كشانيده و خويشتن را سرمايه داري وانمود سازد. تنها حكمتيست ها و «كارمزدي ها» و همقماشان شان اند كه از سرمايه داري جمهوري اسلامي ياد ميكنند. بايد آقاي دامان از چنان مواضعي،‌ولو به ايما و غير صريح، بپرهيزند. جالب اينجاست كه آقاي دامان از مقام «اقتصاد رانت» در شكل گيري ساختار اقتصادي ايران امروز طفره رفته،‌و يا به اصطلاح آنرا «با سكوت برگزار كرده است»! اگر ماهيت وابسته گي عميق جامعه ايراني را به اقتصاد پرازيتي و طفيلي كنوني درك كنيم آنگاه است كه چهره كريه كاپيتاليزم بيروكراتيك خود را به «بهترين» وجهي نمودار نموده ، وهيچگونه توهمي و «سرمايه داري عقبمانده»‌خواندني براي رجز خواني باقي نخواهد ماند.

آقاي دامان هدف راه اندازي جنگ احتمالي از سوي امپرياليست ها عليه ايران را چنين ياد ميكند:

«بنابراین هدف این جنگ از سوی امپریالیستها، تبدیل ایران به یک کشورمستعمره و یک کشور استعمارنویی کامل است.»

چرا آقاي دامان صريحا ايران را نيمه مستعمره نمي خواند؟ براي آنكه براي وي هنوز حل نيست كه:

كشور هايي كه ظاهرا استقلال دارند و اما هنوز انقلاب دموكراتيك نوين در آنها به پيروزي نرسيده، اگر پاي يك كشور خاص در آن كشور ها حتي كشيده نشده باشد، دست كم،‌توسط كليت امپرياليزم، بكه گونه جمعي به چالش كشيده شده،‌و به شكل نيمه مستعمره( نيمه مستعمره سيستم جهاني امپرياليزم ) در خواهند آمد. بنابر آن، آقاي دامان هرگز ايران را به چشم كشوري كه استقلال سياسي دارد نبيند. اين كشور،‌دست كم ، كما ساير كشور هايي كه هنوز انقلاب دموكراتيك نوين را از سر نگذرانيده، و مستعمره نيز نباشند، چيزي سواي نيمه مستعمره نيستند. بنابراين: كشور هايي كه هنوز انقلاب دموكراتيك نوين را از سرنگذرانيده اند،‌به كشور هاي مستعمره و نيمه مستعمره تقسيم ميشوند. نيمه مستعمره ها ،‌يا بوسيله ياك يا چند كشور مشخص،‌به گونه نيمه مستعمره در مي آيند،‌و يا اينكه،‌كليت امپرياليزم نمي گذارد كه‌ آنها از حالت نيمه مستعمره گي به خودي خود و بودن توسل به جنگ خلق و انقلاب دموكراتيك نوين بيرون بيايند. اگر آقاي دامان به اينگونه دركي دست مي يافت،‌هرگز ايران را «سرمايه داري عقبمانده» نمي خواند، و از آن به مثابه كشوري نيمه فئودال-نيمه مستعمره كه در آن سرمايه داري بيروكراتيك حاكم است ياد ميكرد،‌و نه كشوري داراي رژيم سرمايه داري. نكته يي ديگري كه در بيان آقاي دامان قابل نقد و بلكه نكوهش است به كار گيري واژه «نومستعمره» از جانب ايشان است. لفظ «نومستعمره»‌و نيز لفظ «استعمار نو» زاده رويزيونيزم دهه شصت قرن بيستم بوده، و صدر مائوتسه دون برضد چنين اتلافي ايستاده، و صدر گونزالو نيز با تاسي به بيانات صدر مائو، ما را از به كارگيري لفظ نو مستعمره الحذر داده است. براي كشور هايي نظير ايران و نيپال، بايد نيمه مستعمره گفت، نه مستقل و يا نو مستعمره. (بگذريم از اينكه از ديدگاه آقاي دامان، هنوز ايران از سوي غربي ها به گونه «نو مستعمره » در نيامده است). بر اساس مائوئيسم، كشور هاي ماقبل سرمايه داري كنوني، يا مستعمره اند يا نيمه مستعمره. تقسيم بندي ثالثي وجود ندارد. «نو مستعمره» زاده رويزيوينستان دهه شصتي است. ( متاسفانه رفيق «كيرن» صدر حزب كمونيست نيپال (مائوئيست) نيز با فقر تيوريك، و يا در بدترين حالتي، از سر انحراف، نيپال كنوني را كشوري در شرف تبديل شدن به يك «نومستعمره» از سوي رويزيونيست ها و تسليم طلبان ميداند. حال آنكه ميدانيم كه از اثر خيانتي كه به انقلاب نيپال از سوي «حزب كمونيست متحد نيپال(مائوئيست) تحت رهبري پاراچندا صورت گرفت، آن كشور به همان صورت نيمه فئودال- نيمه مستعمره باقي مانده است.خطري كه سواي نيمه مستعمره بودن،‌مثلا نيپال را تهديد كند ميتواند مستعمره شدن( به گونه فرضي ميگوييم ) باشد ، و نه «نومستعمره» شدن. حال، آقاي دامان نيز اصطلاح رويزيونيستي «نو مستعمره» را همانند آقاي «كيرن» به كار ميگيرد، اما در خصوص ايران «خود»ش. صدر گونزالو گفته است كه: بايد مائوئيست ها از توسل جستن به تز «نومستعمره» و «استعمار نو» دوري جويند. لحاظا، براي دفاع از پاكي مائوئيسم از لوث رويزيونيسم، سازمان ما خود را ملزم ميبيند كه آقاي دامان را كه مائوئيستي مستعد و تيوري پرداز است، از ارتكال اشتباه فوق الذكر الحذر دهد.

آقاي دامان «مسئله ضد امپرياليست بودن جمهوري اسلامي» را بدرستي به تحليل گرفته است و در اين خصوص ما توضيحي و يا ايرادي نداريم و بلكه تحليل نسبيت در ضد امپرياليست بودن را كه از سوي آقاي دامان ارائه شده است را تاييد ميكنيم صرف با آن نوع از ضديت با امپرياليزم كاملا موافقيم كه از سوي كمونيست ها و توده هايي كه تحت درفش مائوئيسم قرار دارند عنوان و به اجرا گذاشته ميشود.

آقاي دامان در بخش دوم نبشته خويش( امپرياليست ها، جمهوري اسلامي و مردم ايران) طبقه حاكمه ايران كنوني و توده هاي ستمديده اي را كه در ضديت با آن قرار دارند را را چنين به تحليل ميگيرد:

«چنانچه ما وضع ایران را از نقطه نظر داخلی مورد بررسی قرار دهیم، تضاد شدید و رشد یابنده ای را میان حکومتگران مرتجع جمهوری اسلامی که نماینده طبقه بورژوازی بورکرات- تجاری و متحجرترین لایه های نهاد قرون وسطایی روحانیت ایران هستند از یک سو و توده های عظیم خلق که طبقه کارگر، توده های کثیر خرده مالکان و کشاورزان روستا ، لایه های فقیر، متوسط و مرفه خرده بورژوازی شهری و بورژوازی ملی هستند، را از سوی دیگر میبینیم. »

چرا آقاي دامان سواي يادكردن از روحانيتي كه نماينده متحجر ترين لايه هاي نهاد قرون وسطايي ايران است، در كنار بورژوازي بوركرات-تجاري از فئودالها به مثابه عناصري كه طبقه حاكمه را تشكيل ميدهند ياد نمي كند؟

طبقه حاكمه فعلي ايران، همان فئودالهايي اند كه تحت تاثير امپرياليزم،‌ كاپيتاليزه شده، و به شكل سرمايه داران بيروكرات در آمده اند. اما اساس آنها‌،همانا نيمه فئوداليزم-نيمه مستعمره بودن جامعه ايران است. لهذا، چشم پوشي از ماهيت فئودالي «رژيم سرمايه داري بيروكرات» ايران، چيزي سواي همان «سرمايه داري عقبمانده»دانستن ايران از سوي آقاي دامان بيش نخواهد بود. تحليل آقاي دامان ريشه در همان سرمايه داري دانستن ايران از سوي آقاي دامان دارد. آيا سرمايه بيروكرات يا سرمايه داري بيروكرات شكلي از سرمايه داري ويا همان سرمايه داري به مفهوم متعارف مروج در غرب است؟ (بگذريم از مرحله امپرياليستي يا آخرين مرحله در سرمايه داري، كه عده يي ساده لوح ويا حتي مدعي «ماركسيسم» حتي ادعاي گذار ايران به مونوپولي و «امپرياليست» شدن را دارند!!!»

پس سرمايداري بيروكرات چيست؟:

صدر گونزالو در مقاله «مسئله ملي» به سال 1974 حين بررسي سرمايه داري بيروكراتيك چنين مينويسند:

«منظور ما از كاپيتاليزم بيروكراتيك چيست؟

عبارت از كاپيتاليزمي است كه امپرياليزم در كشور هاي عقب مانده گسترش ميدهد، نوعي از سرمايه داري،‌شكلي خاص از سرمايه داري،‌ كه بوسيله كشوري امپرياليست در كشوري عقبمانده ايجاد ميگردد، چه آن{كشور عقب نگهداشته شد} نيمه فئودالي باشد، چه نيمه مستعمره»

اما صدر گونزالو براي آنكه نظريات اشتباه در خصوص سرمايه داري محض و خالص دانستن سرمايه داري بيروكراتيك را خاطر نشان كند، به تشريح و توضيح فرق مي پردازد:

مسئله كاپيتاليزم بيروكراتيك مهم است، زيرا كه براي ما اجازه درك اين موضوع را ميدهد كه راه غالبي كه امپرياليزم در يك كشور عقب مانده اعمال ميكند، در يك كشور نيمه فئودالي-نيمه مستعمره اعمال ميكند كدام است. با درك اين مسئله ما قادر و مجهز با دانشي خواهيم بود كه بوسيله آن بر ضد تز سرمايه داري دانستن كاراكتر كشور ها {ي داراي سيستم سرمايه داري بيروكراتيك} و ساير مشتقات سياسي {آن تز} به مقابله برخيزيم.

به منظور حصول نتيجه در اين خصوص، ما چنين موضوع را به بررسي ميگيريم:

برخي ها ضمن اذعان بر بيروكراتيك كاپيتاليست دانستن كشوري،‌ كاراكتر نيمه فئودالي-نيمه مستعمره يي آنرا به فراموشي سپاريده، و ميگويند كه كشوري كه بيروكراتيك كاپيتاليزم در آن مسلط بود،‌در حقيقت به گونه پنهاني يك ملت سرمايه داري است. اين موضوع، اشتباه بوده، و قوانين تكامل اجتماعي كشور ما و كشورهاي عقبمانده را به غافل ميگردند. حال آنكه، كاپيتاليزم بيروكراتيك چيزي سواي راهي كه امپرياليزم در كشور هاي نيمه فئودال-نيمه مستعمره با آن نفوذ ميكند نبوده ، و بدون شرايط نيمه فئودالي نيمه مستعمراتي، امكان موجوديت يافتن كاپيتاليزم بيروكراتيك منتفي خواهد بود. لهذا، براي آنكه به وجود كاپيتاليزم بيروكراتيك پي ببريم، بايد قبلا درنظر داشته باشيم كه ماقبل برآن، آن كشور نيمه فئوداليزم-نيمه مستعمره بوده است. »

( سخنراني صدر گونزالو در كنفرانسي كه بوسيله اتحاديه معلمان منطقه «هومانگا» در آياكوچوي كشور پيرو، به سال 1974،‌برگزار گرديده بود.)

حال، ايران آقاي هرمز دامان كه در آن به قول خودشان «بورژوازي بوركرات» طبقه حاكمه را تشكيل داده، و هنوز انقلاب دموكراتيك نوين را نگذشتانده است، چنين كشوري،‌ را بايد يك كشور داراي سيستم كاپيتاليزم –بيروكراتيك بر زمينه نيمه فئودالي-نيمه مستعمره موجوده،‌بايد خواند يا يك رژيم و سيستم سرمايه داري (ولو سرمايه داري عقبمانده)؟

كمبودي را كه در مقاله مانحن فيهاي آقاي هرمز دامان وجود دارد يعني يادنكردن از اقتصاد ربايي يا رانتي ايران خوشبختانه در «پيوست» آخرين بخش مقاله پنج بخشه شان تا اندازه يي حل شده،‌و صراحتي در آن «پيوست» نيز درخصوص تشريح نوع سيستم اقتصادي ايران البته به نقل از بخشي از بخش هفتم مقاله يي ديگر (طبقه كارگر و جنبش دموكراتيك) وجود دارد كه انتقادات قبلي ما مبني بر غفلت ورزيدن آقاي دامان از رانتي بودن اقتصاد ايران و نيز عدم صراحت وي در خصوص تشريح ساختار اقتصادي جامعه ايران راتا اندازه زيادي منتفي ميدارد. اما،‌نفس انتقاد ما مبني بر اشتباه بودن نگره آقاي هرمزو دامان برجاي خويش است و آن اينكه: آقاي دامان در بند توهم سرمايه داري دانستن جامعه ايران امروز، هنوز براي ايران انقلاب دموكراتيك نوين ميخواهد!

نگره ما اينست كه: جامعه ايران امروزي، جامعه يي است نيمه فئودال-نيمه مستعمره كه در آن سرمايه داري بيروكراتيك ( كه به هر حال، سرمايه داري به مفهوم متعارف آن نيست) در آن حاكم بوده، و حل اين تضاد،‌جز با برچيده شدن بساط نيمه فئودالي-نيمه مستعمراتي بوسيله پيروزي انقلاب دموكراتيك نوين ميسر نخواهد بود.

اينك عين نبشته آقاي دامان از بخشي از مقاله شان تحت عنوان (طبقه كارگر و جنبش دموكراتيك) كه در آن همانند تروتسكيست ها،‌ايران امروز را جامعه يي سرمايه داري، خوانده است:

« …بی تردید روابط حاکم برساخت اقتصاد ایران یک روابط سرمایه داری است اما این سرمایه داری یک سرمایه داری بشدت عقب مانده ( یا به عبارتی تا حدودی دقیق تر و رایج تردر ادبیات مخالفین امپریالیسم، عقب نگه داشته شده) و سرو دم بریده و آغشته به انواع روابط عقب مانده تولیدی است. یعنی هم خود این سرمایه داری عقب مانده است و وهم در پیرامون آن و زیرسلطه آن روابط عقب مانده بسیار، خواه درروستا و خواه در شهرها وجود دارد. از طرف دیگر شکل، درجه گسترش و نیز نقش آن در اقتصاد جهانی با سرمایه داری کشورهای امپریالیستی فرق دارد…

از سوی دیگر سرمایه داری ایران تحت سلطه امپریالیستها است واقتصاد آن تک محصولی و متکی به در آمد نفت خام است. چنانچه در آمد نفت نباشد، چیزی ازاقتصاد ایران باقی نمی ماند. صنایع آن مونتاژی است. تولیدات صنعتی- مونتاژ و غیر مونتاژ- صادرات در خور اعتنایی ندارد. بلکه عمدتا تولید برای مصرف داخلی است. تولیدی که بخش عمده مواد خامش و نیز بسیاری از کالاهای ساخته شده اش، از بیرون میآید. همچنین سرمایه داری ایران در بخشهای مختلف صنایع، تجارت، خدمات و مالی عمدتا وابسته به امپریالیستهاست. این اقتصاد در عرصه مالی بدهکارهمیشگی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است…الخ»

مي بينيم كه آقاي هرمز صريحا از «سرمايه داري ايران» ياد ميكند. در حقيقت، آخرين تحليل آقاي دامان از جامعه ايران،‌ديدي التقاطي گرايانه يي است كه: از يك طرف اقتصاد ايران را تحت سلطه و وابسته به غرب و امپرياليزم ميداند( و بي آنكه ذكري صريح كند ماهيت كاپيتاليزم بيروكراتيك و كمپرادوري آنرا مستدل ميسازد) و از سوي ديگر، از سرمايه داري محض در ايران ياد كرده، بالاي آن تاكيد ورزيده، و اما آنرا سرمايه داري عقب مانده (و «عقب نگهداشته شده» به حواله ي مخالفان امپرياليسم ) ميخواند. مي بينيم كه ديد اصلي وي و تكيه اصلي وي همان سرمايه داري عقبمانده است، و اصطلاح عقب نگهداشته شده را از آن مخالفين امپرياليزم ميداند، و گويي با آن سرو كاري و «قرابتي»‌ندارد! تاكيد روي «سرمايه داري عقبمانده» و نه «عقب نگهداشته شده»‌خود معني دار بوده، و اشاره به تاكيد سرمايه داري محض اما عقب مانده بودن آن سرمايه داري جامعه ايراني ميباشد. شايد محض عقب مانده گي سرمايه داري ايران سبب گرديده باشد كه آقاي دامان » به جاي آنكه انقلاب سوسياليستي را براي «سرمايه داري عقبمانده «خويش تجويز كنند، » باز به دامان «انقلاب دموكراتيك نوين در ايران»‌ چسبيده است. چسبيدن آقاي هرمز دامان و «جمع «ايشان به دامان «سرمايه داري» دانستن جامعه ايران، پيام آور كماليسم ايراني تواند بود و بس. كماليسمي كه در آنسوي «شيشه هاي زمان»‌ايستاده است، و هنوز خيره و مات، سرگرداني مقيمان اينسوي خط «شيشه هاي زمان» را با افسوس مينگرد. تنها مائوئيسم است كه در پيوند با پراتيك جنگ خلق در ايران، ريشه هاي كماليسم ايراني و اشتباهات و انحرافات حاصله از آنرا خواهد روفت.

سازمان كارگران افغانستان

اسد 1391

بیان دیدگاه