سپاس از حزب کمونیست اکوادور ( کمیته ی بازسازی)

 

حزب کمونیست اکوادور ( کمیته ی بازسازی )  از جمله نیرو هایی است که پیوسته از مائوئیسم به دفاع برخاسته و با پیگیری تام بر ضد نحله های رویزیونیستی توفیده است. این حزب در سنگر داغ دفاع از حزب کمونیست پیرو، جنبش خلقی پیرو و دست آورد های تئوریک صدر گونزالو ایستاده است. با اینهمه، این حزب، اخیرا، «اعلامیه مشترک احزاب مارکسیست-لنینیست-مائوئیست» را که در سالگرد تولد صدر مائوتسه دون به تاریخ 26 دسامبر 2012 تصویب شده است ( و سازمان کارگران افغانستان نیز از امضاءکننده گان آن بوده است) را مورد سرزنش قرار داده است. این حزب، سرزنش خویش را متوجه خواست «ایجاد یک انترناسیونال نوین کمونیستی» که در اعلامیه آمده است، کرده است. حزب کمونیست اکوادور ( کمیته ی بازسازی) خواهان آنست که باید ( جنبش انقلابی انترناسیونالیستی «ریم») باز سازی گردد. امضاء کننده گان اعلامیه 26 دسامبر، بر آن اند که از اثر هژمونی دراز مدت آواکیانیسم و پراچندیسم بر «ریم»( جنبش انقلابی انترناسیونالیستی) ، نیز از آنجایی که بخش معتنابهی از هواخواهان بازسازی آن جنبش، احزاب و نیروهای سنتریست و نیروهای غرق در مماشات با رویزیونیسم اند، لحاظا، بازسازی ریم بر مبنای سازش با سنتریست ها و با پا گذاشتن بر روی اصول، ممکن نیست. از همین رو است که این اعلامیه، چاره ی کار را در ایجاد یک مرکزیت نوین مائوئیستی در سطح جهانی میداند.

اعلامیه ی سازمان کارگران افغانستان تحت عنوان ( پراچندا یا موهن بیدیا «کیرن» هر دو به معنای رویزیونیسم بیشتر اند) مورد استقبال  نیرو های مائوئیست اصیل قرار گرفت. این سند به مثابه ی موضع گیری مستحکم در برابر سنتریسم مورد تایید و پشتیبانی واقع شده و احزاب و سازمانهای مائوئیستی در سراسر جهان، از آن به حمایت برخواسته اند. اینک حزب کمونیست اکوادور ( کمیته باز سازی) نیز حمایت خویش را از موضع گیری ضد سنتریستی سازمان کارگران افغانستان اعلام داشته است. ما از همبسته گی پرولتاریایی انترناسیونالیستی شان سپاسگذاری میکنیم.  رفقای اکوادوری ما نیز به تایید موضع گیری ما بر آن اند که «طغیان خلق» که از سوی حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) به مثابه خط رسمی آن پذیرفته شده است، چیزی سوای کنار زدن استراتیژی جنگ خلق نبوده و مردود است. با اینهمه هنوز رفقای اکوادوری ما، صراحتا از رویزیونیست خواندن آن حزب نیپالی، طفره رفته اند.  آن رفقا، استدلال آورده اند که چرا خواهان بازسازی «ریم» و نه ایجاد یک انترناسیونال نوین اند. از نگاه ایشان، بخش معتنابهی از نیروهایی که خواهان ایجاد یک مرکزیت نوین اند، هنوز در قبال حزب کمونیست پیرو و اصول بنیادین مائوئیسم شفافیت و صراحت نداشته، و برخی ها از جمله رفقای آرژانتینی و کولمبیایی، به جنگ خلق به مثابه ی استراتیژی جهانی پشت کرده اند. رفقای حزب کمونیست اکوادور ( کمیته ی باز سازی) به درستی نگره ی سازمان کارگران افغانستان در سند مانحن فیها انگشت تایید نهاده اند، و در اخیر نامه، موفقیت رفقای افغانستانی خویش را خواهان شده اند.

سازمان کارگران افغانستان، مباحث مطروحه از سوی رفقای اکوادوری را شایان مداقه و غور عمیق دانسته و مفاد آنرا با احزاب و سازمانهای برادر – احزاب و سازمانهای که مواضع محکم ضد سنتریستی دارند- در میان می نهد. پر هویدا است که مرکزیت مائوئیستی آینده  از دل مبارزات طوفانی و در اثر پیشبرد یک مبارزه ی دو خط زنده در سطح بین المللی بدست می آید. سازمان ما، در این راستا، به حمایت از اصول، در دفاع از مائوئیسم و در جهت به کرسی نشستن مواضع صدر گونزالو در عرصه ی بین المللی ( که چکیده ی آن «خط انترناسیونال» حزب کمونیست پیر است – سندی که سازمان ما برای نخستین بار آنرا به فارسی دری برگردانده است) به پا خاسته است. خط بین المللی حزب کمونیست پیرو  مائوئیسم بین الملل را نماینده گی میکند. در راستای مبارزه بر ضد سنتریسم و در دفاع از مائووئیسم، سازمان ما  مبارزه ی پیگیر و خسته گی ناپذیری را پذیرا میشود. همآهنگی مارکسیست-لنینیست-مائوئیست های افغانستان، میتواند گامهای مفیدی در راستای ایجاد تشکل بین المللی آینده برجای نهد. از همین رو است که ما از همه نیرو های مائوئیست افغانستان، خواهان آنیم که به گونه ی پیگیر در راستای ایجاد یک مرکزیت مائوئیستی نیرومند، سهم خویش را ادا کنند.

سازمان کارگران افغانستان (م.ل.م)

فبروری 2013 میلادی

سپاس از مرکزیت مارکسیست-لنینیست-مائوئیست بلژیک

رفقای مرکزیت مارکسیست-لنینیست-مائوئیست بلژیک که پیوسته در پخش و بازپخش اسناد مهم جنبش کمونیستی بین المللی فعال بوده اند، و مواضع محکمی در مبارزه در برابر سنتریسم اتخاذ کرده اند، به باز نشر اسناد سازمان کارگران افغانستان نیز اقدام ورزیده اند.

اینک  آنها سند جدید ما تحت عنوان ( پراچندا یا موهن بیدیا “کیرن” هر دو به معنای رویزیونیسم بیشتر اند) را به گونه ی برگردان به فرانسوی، به نشر رسانیده اند. با نشر این سند، آنها یکبار دیگر به اثبات رسانیده اند که مبارزه بر ضد سنتریسم مرز و زبان نمی شناسد. این مبارزه، عمیقا خصلت انترناسیونالیستی پرولتری داشته، و در هر کجایی که باشیم باید با سلاح مائوئیسم در برابر سنتریسم و سایر مظاهر رویزیونیسم صف آرایی کنیم.

از احساس انترناسیونالیستی و موضع اصولی شان سپاس به عمل می آوریم.

جهت دستیابی به متن فرانسوی متشره شان، به پیوند زیر از وبسایت شان مراجعه کنید:

http://www.centremlm.be/index.php?id=184

سپاس از رفقای پانامایی «آینده ء‌درخشان»

رفقای پانامایی ما نیز با نشر برگردان اسپانیایی سند ما تحت » پراچندا یا موهن بیدیا، هر دو به معنای رویزیونیسم بیشتر اند، موضع گیری ضد سنتریستی خویش را به منصه ظهور رسانیده اند. میتوانید متن منتشر شان را در وبسایت «دموکراسی نوین برای پاناما= آینده ی درخشان» بیابید.

از هم-آوایی کمونیستی شان سپاسگذاریم.

جهت دسترسی به متن اسپانیایی سند مان، به پیوند زیر مراجعه کنید:

http://nuevademocraciapanama.blogspot.com/2013/02/pronunciamiento-de-la-organizacion-de.html

«سازمان انقلابی افغانستان» در پرتگاه زبان-پریشی

پرولتاریای همه کشور ها، متحد شوید

«سازمان انقلابی افغانستان»  در پرتگاه زبان-پریشی

کمیته مرکزی

سازمان کارگران افغانستان

(مارکسیست-لنینیست-مائوئیست، عمدتا مائوئیست)

20 فبروری 2013 میلادی

آماده شده برای انترنت بوسیله: گروه دبیران جنگ خلق

 

جنگ خلق تا کمونیسم!

«سازمان انقلابی افغانستان» در پرتگاه زبان-پریشی

Aphasia یا زبان پریشی، به حالتی گفته میشود که بیماران روانی و کسانی که تعادل فکری خویش را از دست داده باشند، بی آنکه کلام شان از انسجام منطقی برخوردار باشد، بی آنکه اراده مندانه و آگاهانه خواهان بیان منظوری باشند، و حتی بی آنکه عرضه ی پروراندن خردمندانه ی منظوری را دارا باشند، به بیان کلمات و شبه جملاتی میپردازند که هم از لحاظ دستوری ناقص است، و هم از لحاظ احساسی و معنایی رساننده ی پیام عقل سلیم نیست. «حد اعلی» این حالت را  Neologismمیگویند و در این «حد»، بیماران به خلق «واژه» ها و تعابیر نامرتبط و پریشیده که در آن از رابطه ی منطقی «مسند» و «مسند الیه» در جمله یا «شبه جمله» خبری نیست، و حتی رابطه ی بدیهی دال و مدلول از هم میگسلد، و دیگر دال و مدلولی در کار نیست، رو می آورند. و اما، زمانیکه یک حزب یا تشکل سیاسی در غرقاب تشتت سیاسی-ایدئولوژیک به سر برد، و در آن از استحکام تیوریک و حتی موجودیت تیوری راهنما که لازمه ی استحکام تیوریک است، خبری نباشد، آنگاه است که «کار» چنان سازمان یا حزبی به «افاشیا» و «نیولوجیزم» در عرصه ی سیاست و تیوری میکشد. چنین است وضعیت موجوده ی سازمان «انقلابی» افغانستان! فلاکت اپورتونیستی این «سازمان» ما را بر آن داشت  که حرفهای پریشانی را که در رابطه به سازمان کارگران افغانستان سر هم کرده است، را جدی نگیریم و به قول فروغ فرخزاد:

«بر او ببخشایید!»

وی را از لحاظ سیاسی «مختار» و مورد بخشایش قلمداد کنیم!

در گذشته – و حتی به پیمانه وسیعی همین حالا نیز- سازمانهای چپی افغانستان زمانیکه مورد تهاجمات لفظی ویا حملات یکدیگر واقع میشدند، از خود عکس العمل فوری  نشان میداده اند. از نگاه ما، کینه گرفتن و احساساتی شدن در قبال تحلیل ها و یا انتقادات دیگران، شاینده نیست. نیز اصلی دموکراتیک است که شکیبایی آنرا باید داشت که به دقت و شکیبایی خردمندانه بنیوشیم که  دیگران چه سرهم می کنند. از دیگر دلایلی که ما تا الحال «سکوت» ورزیده ایم، یکی هم همین اصل محترم نزد ما است که از»تحلیل» و یا «انتقاد» «سازمان انقلابی» افغانستان، احساساتی نشویم. زیرا که :

نخست اینکه، این «تحلیل و انتقاد» وی را در آن حدی ندیده ایم که شایان جدی گرفتن و پاسخ دادن به آن باشد

دو دیگر اینکه: «واژه» در «جمله» استفاده کردن های این «سازمان» در خصوص سازمان کارگران افغانستان، از قماش همان «افاشیا» و «نیولوجیزم» بوده است، و ما بر بیماران روانی «میبخشاییم»

سدیگر اینکه: با ارائه پاسخ آنی، ما نیز بر همان نهج احساساتی شدن های چپ گذشته میرفتیم، و اینکه ما نمی خواهیم چنان شگردی را بپرورانیم. جواب «پس لگد» را ما با «پس لگد» نمی دهیم. ما اهل «پس لگد زدن» نیستیم. ما از خود منطق داریم، و زمانیکه کاملا ناگزیر از «موضع گرفتن» شدیم، آنگاه است که حرف میزنیم و زمانیکه گفتنی داشتیم، به حرف می آییم. نه چنان بیماران مصاب «زبان پریشی» و مصابین «نیولوجیزم» که بی محابا، هرچه «دل تنگ»شان «خواست» سرهم میکنند، بی آنکه حرفی برای گفتن و موضعی از برای گرفتن داشته باشند. بی آنکه موضع گیری هایشان ریشه در تیوری راهنما و پراتیک زنده ی مبارزاتی داشته باشد.

و چهارم اینکه: ما اساسا در حرفهای سرهم بندی شده ی «انقلابی» ها تحلیلی و انتقادی به مفهوم واقعی کلمه نیافته ایم. نه تنها در مورد سازمان کارگران افغانستان، بل در مورد مائوئیست های افغانستان نیز این «انقلابی» ها، جز نیولوجیزم، ارمغانی نداشته اند. تاخت و تاز های این سازمان بالای سازمان کارگران افغانستان، مائوئیست های افغانستان و حزب کمونیست ( مائوئیست) افغانستان ریشه در مائوئیسم ستیزی  و تروتسکی پروری این «سازمان انقلابی» اپورتونیست دارد، همان تروتسکی پرورریی که وی را بر آن داشته است که با  دسته ی گمنام «چپ رادیکال» و «سوسیالیست های کارگری» افغانستان، یعنی با دو سازمان «تروتسکیست شرمسار» وطنی، همکاسه شده، و آنان را «رفیق» خطاب کند!

با اینهمه، ما حال «سر حرف» آمده ایم. حال می نویسیم، و آن بدین دلایل:

نخست اینکه: حال مدت زمانی از «لگد پرانی» حضرات «انقلابی» سپری شده است، و نوشته ی ما را حمل بر انتقام گیری و «لگد پس دادن» جلوه ندهند.

دو دیگر اینکه: رفقای «مائوئیست های افغانستان» نیز بیش از این لازم ندیده اند که در برابر اپورتونیسم حضرات «انقلابی» باید شکیفت.

سدیگر اینکه: حال که ما با حوصله مندی تام حرفهای «پریشیده» آن حضرات را شنفتیم، با سعه ی صدر و نه از سر انتقام گیری و یا تعامل به مثل، در باره ی «خود» و در باره ی «سازمان انقلابی افغانستان» مینویسم، باشد که: تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!

ما مینویسم، زیرا که از شکیب درازآهنگ ما، حتی کاسه ی صبر سایر رفقا نیز لبریز شده است. نه آنست که سازمان کارگران افغانستان زبانی برای گفتن و یا کلکی از برای نگاشتن نداشته باشد، حرف همان است که در آغاز نوشتیم: ما بر این بیماران «انقلابی» بخشاییده بودیم! حال، به منظور آنکه نیروهای انقلابی پرولتری کشور، مفهوم «سکوت» ما را در پرتو شکیفتنی اصولی دریابند، «خودو «انقلابی ها  » را به بررسی میگیریم:

از کجای اپورتونیسم باید نوشت و آغاز یا فرجام نافرجامش، کدامین یک را نخست باید فرومالید؟ از نشر «انقلابیات» این سازمان در وبسایت دوسره استخباراتی «آزاد افغانستان» باید آغاز کرد یا از آغاز کرزی پروری های آن فقید بنیانگذار که دست کم بیست شماره آزگار برای حامد کرزی- این شاه شجاع سوم- و «در ضدیت با جهادی ها» در نشریه ی علنی روزگاران «با سرلوح سرخ» کمپاین کرد تا باشد که شاه شجاع ثالث رئیس جمهور شود و گلیم جهادی های فئودالیته برچیده! تا باشد که «آمپریالیسم مترقی» بادار کرزی، پیروز در بیاید و فئودالیسم شیرازه گسلد!

سازمان کارگران افغانستان جرئت آنرا داشته است که پیوسته از اشتباهات و کاستی های خویش انتقاد به عمل آورد. ما زمانی مطلبی چند به «وبسایت بابا» فرستاده بودیم. زمانیکه ماهیت اپورتونیستی شان بر ما آشکار شد، نه تنها خود با آن وبسایت اپورتونیست که به رجزیات و خزعبلات «سمندر» میدان و جولان میداد و به «از هر چمن سمنی» اپورتونیستی مبدل شده بود، وداع گفتیم بلکه از رفقای مائوئیست های افغانستان نیز خواستیم که «لینک» آن وبسایت را از بخش «پیوند» های وبسایت انقلابی شورش بردارند. آنها نیز چنان کردند و ما نیز از ایشان سپاسگذاری رفیقانه کردیم. زمانیکه که هنوز از ماهیت اپورتونیستی وبسایت «آزاد افغانستان» سر در نیاورده بودیم، یک «نبشته» به آن وبسایت فرستاده بودیم. بعدا که شناخت ما از گرداننده گان آن وبسایت دوسره استخباراتی که عامل کوآنتل پرو است، آگاهی حاصل کردیم، دیگر هرگز چنان اشتباهی را مرتکب نشدیم چه رسد به آنکه با تکرار اشتباه، همانند «سازمان انقلابی افغانستان» به خیانت همکاری با آن وبسایت مجمع مرتجعان نامبردار شویم. آری! نا گفته نباید گذاشت که ما هرگز مطالب قلیل ارسالی خویش به دو وبسایت مذکور را خاص آن وبسایتها  نفرستاده بودیم، بلکه اسناد متشره ی خویش را «یک کاپی» از طریق ایمیل فرستاده بودیم. خوشنود از آنیم که زمانیکه از ماهیت آن وبسایت ها آگاهی حاصل کردیم ( و آن ماهیت، در پراتیک نشراتی آن وبسایت ها خود را به درستی وانمود ساخت) آنگاه هرگز برایشان چیز نفرستادیم. به عباره ی دیگر، ما از سر ناآگاهی و نه از سر عمد، قلیل مطالبی به آنها فرستادیم، و بعد با کسب آگاهی، عطایشان را به لقایشان بخشیدیم . و اما حضرات «انقلابی» دست کم، هفته یک مطلب، به آن وبسایت، برای سالیان متمادی فرستاده اند. این سلسله «مراودات» حتی از زمان بنیانگذاری «گروه پیشگام» آغاز یافته،و از آغازکار «سازمان انقلابی» تا اینک به گونه ی خسته گی ناپذیر ادامه داشته است. ( خیلی دردناک است که کتاب ارزشمند «دفاع از مائو، دفاع از مارکسیسم خلاق است» فقید «فروتن» از آدرس «سازمان انقلابی افغانستان» توسط  وبسایت دوسره استخباراتی «آزاد افغانستان» به نشر میرسد)

و اندکی اندر شمایل گسست «انقلابی ها» از سازمان رهایی افغانستان:

سازمان رهایی افغانستان، بدنام ترین سازمان دارای سابقه ی چپی است، که اینک به جناح «چپ» رژیم بیروکرات کمپرادور دست نشانده ی امریکا-شرکا در افغانستان مبدل شده است. این سازمان، با خیانت به کمونیسم ، انقلاب و مادر-وطن ، دیگر حتی یک سازمان چپ معمولی نیز محسوب نمیشود. سازمانهای چپی، حداقل از شرافت مادر-وطن در برابر اشغالگران و امپریالیسم دفاع به عمل می آورند این یکی، طی هر دو دوره ی انتخابات پوشالی رژیم مزدور، به تایید پروسه های انتخابات پرداخته و بد تر آنکه برای حامد کرزی خاین کمپاین نموده است. سابقه ی رویزیونیسم این سازمان پوشالی، به آغاز پیریزی آن بر مبنای تیوری رویزیونیستی سه جهان تینگ هسیائو پینگ میرسد.

در دوره ی نخست انتخابات پوشالی، این سازمان که عملا در خدمت رژیم خون و خیانت قرار داشت، به منظور فریب صفوف خویش، آنان را «مختار» داشت که به هر کاندیدی که رای میدهند، بدهند! و اما، رهبری این سازمان، دربست، در کنار شاه شجاع سوم قرار گرفته بود. دادن «آزادی» برای صفوف در جهت انتخاب کاندید مطلوب! خود نشانه ی آن بود که این سازمان خاین به صفوف خویش حالی مینمود که: این انتخابات مشروع بوده،و باید در آن سهم گرفت.

در این دوره است که ماهیت رویزیونیستی جناح علنی سازمان رهایی که پیاده کننده ی اغراض سازمان رهایی بود در شهر کابل و در وجود نشریه ی «روزگاران» شکل گرفته و سپس با «حزب همبسته گی افغانستان» که ماسک «دموکراتیک» این سازمان پوشالی بود، به منتها درجه ی خفت و پستی گرایید! انتخابات «شورای ولایتی» بازی های راوا، در مقایسه با کلیت رویزونیسم رهایی- از آنجایی که «راوا» خود زائده و زاده ی «رهایی است»- رنگ می بازد.

در چنان حال و هوا بود که سازمان رهایی، شرافت نام شعله یی را به بازی گرفت. این سازمان که اساسا در جنبش شعله ی جاوید ریشه یی نداشت و از اتوریته ی آن پیوسته گربزانه سود میجست، اینک با تسلیم نمودن خویش به اشغالگران ناتو، از سویی در ذهن آنعده از ناآگاهانی که این سازمان را «شعله» یی میدانستند، شرافت شعله ی جاوید را به حراج گذاشت، و از سوی دیگر، کوس رسوایی خویش را در میان جنبش چپ دموکراتیک با «صلابتی» تام به صدا در آورد و برای ابد مورد لعن و نفرین انقلابیون قرار گرفت.

همانگونه که رفقای حزب کمونیست ( مائوئیست) افغانستان به درستی نبشته اند، گسست سازمان «انقلابی» افغانستان از سازمان رهایی، چیزی جز گسست ناقص از آن سازمان نبوده است. چیزی که هنوز آن رفقا ننوشته اند آنست که: این گسست ناقص، اینک به رویزونیسمی تام مبدل شده است که دست رویزیونیسم سازمان رهایی را از پشت بسته است! این نوزاد «ناقص الخلقه ی «سازمان رهایی» » کمالی جز نشانه گرفتن مائوئیسم و نیروهای پرولتری ندارد! این رویزیونیسم که تحت ماسک «گسست از رویزونیسم» رهایی متولد شده است، هنوز پر و پا قرص از گذشته ی رویزونیستی  و سه جهانی «سازمان رهایی افغانستان» دفاع میکند. این رویزیونیسم منشعب از رهایی، تنها با رهبری «امین میوند» مشکل داشته است، و نه با رویزیونیسم که ذاتی سازمان رهایی بوده است!

سازمان کارگران افغانستان، زمانی مارکسیسم-لنینیسم-اندیشه ی مائوتسه دون را قبول داشت. ما هنوز در گیر توهمات «تیوری عصر» و زائده ی لین پیائوئیستی بودیم. بعد ا صدر گونزالو و جنگ خلق تحت رهبری حزب کمونیست پیرو را مطالعه کردیم،و ( نه اینکه از خود تعریف کنیم) عمیقا آنرا به بررسی گرفتیم، به ارزش و معنای راستین انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی چین پی بردیم و دانستیم که: امروزه کسی که مبارزه ی طبقاتی را تا قبول دیکتاتوری پرولتاریا می پذیرد کمونیست نیست بلکه کمونیست کسی است که مبارزه ی طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا و ادامه ی انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا تا رسیدن به کمونیسم را قبول نموده و در آن راستا مبارزه نماید. از همین دیدگاه بود که با تاسی به گفته ی صدر گونزالو، ما نیز بر آن شدیم که: امروزه کسی که صدر مائو را به حیث رهبر انقلاب جهانی پرولتاریایی و همسنگ با مارکس و لنین نپذیرد، کمونیست نیست. این حرفی بود که سایر رفقای مائوئیست قبل از ما آنرا بیان داشته بودند. این حرفی بود که رفقای حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، رفقای مائوئیست های افغانستان، و… و  در سطح بین المللی همه ی احزاب کمونیستی اصیل جهان آنرا مورد پذیرش قرار داده بودند. بدین ترتیب می بینیم که ما از اندیشه ی مائوتسه دون به مائوئیسم که بیان راستین و کاملتر تکامل آن اندیشه است، رسیدیم. همانگونه که رفقای مائوئیست های افغانستان به درستی در مورد ما ارزیابی نموده اند، ما ار لحاظ تیوریک، در این مورد بخصوص از پلکان تکامل به بالا رفته ایم. تنها کسانی که مصاب نیولوجیزم و آفاشیا اند این تکامل و ماهیت تکامل را «تشتت تیوریک» نام مینهند. ما همان زمانیکه  اعلام داشتیم که: با درفش سرخ مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم به پیش!» از اینکه تا آنوقت به درک مائوئیسم نایل نیامده بودیم، از خود انتقاد نمودیم. آیا شفاف تر از این میتوان انتقاد از خودی به عمل آورد؟ ما نه آن زمان و نه حال، هرگز آنقدر بیسواد نبوده ایم که مانند حضرات «انقلابی» مارکسیسم-لنینسم-مائوئیسم» را علم  بنامیم ( «انقلابی» ها اندیشه ی مائو را علم میخوانند) و بدین ترتیب از برنده گی آن بکاهیم. خوب است که حضرات دانشمند «انقلابی» به نبشته ی رفقای «مائوئیست های افغانستان» که «علم بودن یا علم نبودن مارکسیسم-لنینینسم-مائوئیسم» را به بررسی گرفته اند، رجوعی کنند.

حضرات «انقلابی» که هنوز تفاوت بین «تیوری» و «مواضع ایدئولوژیک-سیاسی» را نمی دانند، خود ناآگاهانه ( و همانگونه که آفاشیا از ناخود آگاهی که گستاخانه در قلمرو آگاهی جولان میکند بر میخیزد) دست خود را رو میکنند، و در اخیر بررسی خویش از ما، موضع گیری ما در قبال مخالفت با اشغال و اشغالگران و رژیم پوشالی را مورد تایید قرار میدهند! سوال اینست که: آیا این حضرات که در جایی ما را به تشتت «مواضع ایدئولوژیک-سیاسی» متهم میکنند، آیا خود با تایید «سیاست قاطع» ما بر ضد اشغالگران و رژیم مزدور، حین تایید و درست خواندن «این» تشتت ما، خود در منجلاب تشتت افتاده اند؟ یا اینکه، تشتتی از سوی سازمان کارگران افغانستان در کار نیست، و این «هذیانات» و «برسامات» حضرات «انقلابی» بیماران روانی است که یکبار مواضع ایدئولوژیک-سیاسی ما را «قاطع» و اصولی میخواند، و بار دیگر ( جالب آنست که در عین سند) آنرا متهم به متشتت بودن میکند!!!

«سازمان انقلابی افغانستان» با همکاسه شدن با «ساما-ادامه دهنده گان یعنی با همکاسه شدن با آن عناصری که به خون شهید مجید و آرمان انقلابی وی برای چندین دهه با سکوت مرگبار خویش خیانت ورزیده اند، به درستی ثابت نمود که:

کند همجنس با همجنس پرواز!

تسلیم شده گان «ساما-ادامه دهنده گان» که به عوامل کوآنتل-پرویی مبدل شده اند، ننگ تاریخ سیاسی کشور بوده، و میان ایشان و مقام شامخ شهید مجید در تاریخ سیاسی افغانستان، دریایی از خون فاصله است. بیرون دادن اعلامیه ها به کرات با آن خاینان، خود نشاندهنده آنست که «سازمان انقلابی» چیزی از جنس و از قماش آن خائنان است. این سازمان با مرتجع ترین لایه هایی که ادعای دروغین مارکسیست بودن را دارند، همدستی نشان داده است. این «سازمان» حمایت بی چون خویش را از «آیکور» که مجمعی رویزونیستی بیش نیست اعلام میدارد و گربزانه بیان میکند که با آنکه مواضع «آیکور» را تایید میکند و هوس عضویت در آنرا دارد اما انگار که مصروفیت بیش از حد این «سازمان» در امورات داخل کشوری و یا الزاماتی دیگر، وی را از افتخار عضویت در آن جمع رویزونیستی باز داشته است. «آیکور» که با نام حزب کمونیست فلیپین برای خود مشروعیتی کاذب تراشیده است، متشکل از نیروهای ناپیگیر و سنتریست هایی است که اغلب از «اندیشه مائو» خواندن خویش نیز کراهت دارند. به «سازمان» مجعول «مارکسیست-لنینیست افغانستان» یعنی به ادعا های کذایی اش بنگرید که در «عقابی» که هرگز اوج نگرفته و نخواهد گرفت، پرو بال کشیده است. این «عقاب» گاه خود را «مارکسیست-لنینیست» میخواند و گاه » مائوتسه دون اندیشه»، و طرفه اینکه نام کذایی و مجعول خویش را «سازمان مارکسیست-لنینیست افغانستان» گذاشته است، و که این نام و «غیبت» «اندیشه ی مائوتسه دون» در این تسمیه، خود رساننده ی آنست که این «سازمان» شتر مرغی، زمانیکه از ش بخواهی که بار بکش، میگوید، من که مرغ هستم، و مادامیکه ازش بال کشیدن و «عقاب» شدن تمنا کنی، بیان میدارد: من که شترهستم! «سازمان انقلابی افغانستان» با مماشات با چنین «عقاب» هایی، و در همکاسه گی رویزونیستی با «ادامه دهنده گانی» که گسیخته گان از سامای انقلابی اند، نیک نشان داده است که گسست رویزونیستی از رویزیونیسم، چیزی جز رویزیونیسم به بار نخواهد آورد:

آن یکی پرسید اشتر را که هی!   از کجا می آیی ای اقبال پی

گفت از حمام گرم کوی تو!         گفت: خود پیداست از زانوی تو!

«مولوی»

شتر رویزیونیسم «انقلابی» از «حمام گرم کوی»  رویزیونیسم سه جهانی می آید و بر همان نهج می دند و می پوید و گردن درازی میکند !

زبان انجویی «انقلابی» ها ریشه در گذشته ی «مزدور منشانه» و «امتیاز ستدن» های سازمان رهایی دارد. نه آنست که «مدال گیری» رهایی، فصلی نو از تاریخ  سازمان رهایی باشد. «انقلابی»ها نیمه ی «روشن» تاریخ سازمان رهایی را می بینند، و اما نیمه ی «تاریک» آنرا،  اگر آنها «نمی بینند» و به روی خویش نمی آورند، جنبش چپ انقلابی کشور شاهد آن بوده است که سازمان رهایی در سراسر عمر خویش، چیزی سوای «چپ مدالگیر» نبوده است. دیروز از خاقانهای «نوین» مدال میگرفتند ( و این «نیمه ی تاریک» را که بر همگنان روشن است، «سازمان انقلابی نمی بیند») و امروز از امپریالیسم امریکا-شرکا! بی جا نبود که شهید مجید کلکانی از مزدورمنشی های بنیانگذار این سازمان یاد میکرد و به قول رفقایی  که سابقه ی سامایی دارند، یکی از علل بنیادین گسیختن شهید مجید از رهایی، ریشه در همین «مزدور منشی سردارانه» سازمان رهایی داشته است.

«سازمان انقلابی افغانستان» ما را به بررسی میگیرد که ما رهبران جنبش را پیوسته به نیکویی یاد کرده ایم و به دفاع از کار و پیکار و شرافت خون شان برخاسته ایم. آری! ما از شهیدان جنبش انقلابی تجلیل نموده ایم، و اما این تجلیل مانع از آن نمی شود که ما رویزونیسم را دست کم گرفته یا از آن چشم پوشی کنیم. بدون کوفتن حتی لاش رویزیونیسم ممکن نیست که راه را برای موج نوین جنبش انقلابی پرولتری هموار سازیم. از همین رو است که ما: ساپروفایت ها  و زائده های رویزیونیسم گذشته را که اینک در وجود «ساما-ادامه دهنده گان» و «سازمان انقلابی افغانستان» زنده گی پرازیتی خویش را سپری میکنند، افشاء میکنیم و جنبش انقلابی پرولتری کشور را از لوث این زائده های گذشته خلاصی میبخشیم.

سازمان کارگران افغانستان معتقد است که هم-آوایی و همبسته گی نیروهای مائوئیست کشور، در سنگر واحد، جهت دفاع از مائوئیسم و شرافت «شعله یی» نخستین گام در راستای مبارزه در برابر رویزونیست های امروزی است! در دفاع از مائوئیسم، در کنار رفقای مائوئیست خویش – مربوط به هر تشکلی که باشند- ایستاده ایم. تاخت و تاز رویزیونیست ها بر مائوئیست های افغانستان و حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، تاخت و تاز بر سازمان کارگران افغانستان است، و به همین ترتیب، تاخت و تاز بر سازمان کارگران افغانستان، بخشی از تاخت و تاز بر جنبش مائوئیستی کشور محسوب میشود. رفقای مائوئیست های افغانستان به گونه ی اصولی و کمونیستی، از سازمان کارگران افغانستان و از مائوئیسم به دفاع برخاسته اند. از همبسته گی مائوئیستی شان سپاسگذاری میکنیم. آنها دین کمونیستی خویش را ادا نموده اند. رسالت خویش میدانیم که همه نیروهای مائوئیست کشور را به مبارزه ی یکدست و هم-آهنگ بر ضد دشمنان مائوئیسم فراخوانیم. بدون مبارزه بر ضد «مارکسیست» های قلابی، نمی توان از مارکسیسم سخن گفت. آیا در هندوستان، «حزب کمونیست هند (مارکسیست)» دشمن قسم خورده ی کمونیست ها نیست؟ و آیا در پیرو این «مارکسیست» های قلابی و احزاب سرکاری «مارکسیستی» نیستند که در برابر حزب کمونیست پیرو «راه درخشان» صف آرایی کرده اند؟ در کشور ما نیز دو صف وجود دارد: صف انقلابیون پرولتری که صف مارکسیست-لنینینست-مائوئیست ها است. صف دیگر، صف رویزیونیست های رنگارنگ است که طیف وسیعی از «خلقی-پرچمی» ها گرفته تا امثال «چپ رادیکال» و سرانجام رویزیونیست های «ساما-ادامه دهنده گان» و » سازمان انقلابی افغانستان» را در بر گرفته است. برای درهم شکستن صف رویزیوینست های چاکر امپریالیسم و ارتجاع، همبسته گی پرولتری صف نیرو های مارکسیست-لنینیست-مائوئیست اساس مبارزه را تشکیل میدهد. روی این ملحوظ، ما در شرایطی که در سطح بین المللی نیز آواکیانیسم، پراچندیسم و سنتریسم بیداد میکند، بایدصفوف پرولتری را هرچه بیشتر فشرده و بهم نزدیک ساخته و بر ضد رویزیونیسم «وطنی» و «فراوطنی» به مبارزه ی اصولی برخیزیم. اینست خواست ثانیه ها و اینست رنگ و آهنگ قرن!

سازمان کارگران افغانستان

20 فبروری 2013 میلادی

سپاس از همبسته گی انترناسیونالیستی حزب کمونیست-مارکسیست-لنینیست-مائوئیست فرانسه

رفقای حزب کمونیست مارکسیست-لنینیست-مائوئیست فرانسه نیز همانند سایر نیروهای کمونیست ضد رویزیونویست و همانند سایر نیروهایی که مبارزه در برابر سنتریسم را از اولویت های مبارزه در راستای دفاع از، و به کرسی نشاندن مائوئیسم میدانند، از اعلامیه ما تحت عنوان ( پراچندا یا موهن بیدیا “کیرن” هر دو به معنای رویزیونیسم بیشتر اند) که به زبان انگلیسی در سطح بین المللی به نشر رسیده است، حمایت نموده اند. رفقای فرانسه متن اعلامیه ما را با دیزاین و تنقیح زیبا، در وبسایت رسمی خویش “راه شیری” به نشر رسانیده اند. ما از احساس انترناسیونالیستی و موضع اصولی شان سپاسگذاری میکنیم.

نشر ایشان را در پیوند زیر بدست آورده میتوانید:

http://voie-lactee.fr/owa-mlm-pm-either-prachanda-or-mohan-baidya-kiran-means-more-revisionism

سپاس از مرکزیت مارکسیست-لنینیست-مائوئیست بلژیک

سپاس از مرکزیت مارکسیست-لنینیست-مائوئیست بلژیک

رفقای مرکزیت مارکسیست-لنینیست-مائوئیست بلژیک که پیوسته در پخش و بازپخش اسناد مهم جنبش کمونیستی بین المللی فعال بوده اند، و مواضع محکمی در مبارزه در برابر سنتریسم اتخاذ کرده اند، به باز نشر اسناد سازمان کارگران افغانستان نیز اقدام ورزیده اند.

اینک  آنها سند جدید ما تحت عنوان ( پراچندا یا موهن بیدیا «کیرن» هر دو به معنای رویزیونیسم بیشتر اند) را به گونه ی برگردان به فرانسوی، به نشر رسانیده اند. با نشر این سند، آنها یکبار دیگر به اثبات رسانیده اند که مبارزه بر ضد سنتریسم مرز و زبان نمی شناسد. این مبارزه، عمیقا خصلت انترناسیونالیستی پرولتری داشته، و در هر کجایی که باشیم باید با سلاح مائوئیسم در برابر سنتریسم و سایر مظاهر رویزیونیسم صف آرایی کنیم.

از احساس انترناسیونالیستی و موضع اصولی شان سپاس به عمل می آوریم.

جهت دستیابی به متن فرانسوی متشره شان، به پیوند زیر از وبسایت شان مراجعه کنید:

http://www.centremlm.be/index.php?id=184

سپاس از همبسته گی انترناسیونالیستی حزب کمونیست-مارکسیست-لنینیست-مائوئیست فرانسه

سپاس از همبسته گی انترناسیونالیستی حزب کمونیست-مارکسیست-لنینیست-مائوئیست

فرانسه

رفقای حزب کمونیست مارکسیست-لنینیست-مائوئیست فرانسه نیز همانند سایر نیروهای کمونیست ضد رویزیونویست و همانند سایر نیروهایی که مبارزه در برابر سنتریسم را از اولویت های مبارزه در راستای دفاع از، و به کرسی نشاندن مائوئیسم میدانند، از اعلامیه ما تحت عنوان ( پراچندا یا موهن بیدیا «کیرن» هر دو به معنای رویزیونیسم بیشتر اند) که به زبان انگلیسی در سطح بین المللی به نشر رسیده است، حمایت نموده اند. رفقای فرانسه متن اعلامیه ما را با دیزاین و تنقیح زیبا، در وبسایت رسمی خویش «راه شیری» به نشر رسانیده اند. ما از احساس انترناسیونالیستی و موضع اصولی شان سپاسگذاری میکنیم.

نشر ایشان  را در پیوند زیر بدست آورده میتوانید:

http://voie-lactee.fr/owa-mlm-pm-either-prachanda-or-mohan-baidya-kiran-means-more-revisionism

خوشنودیم که در مبارزه ی خویش بر ضد سنتریسم و سایر مظاهر رویزیونیسم تنها نیستیم!

سازمان کارگران افغانستان ( مارکسیست-لنینیست-مائوئیست، عمدتا مائوئیست) به گونه ی پیگیر بر ضد سنتریسم – سنتریسمی که به مشروعیت بخشی نیروهای خاین به جنگ خلق پا داده است- در سطح ملی و بین المللی موضع گیری نموده است. چنین سنتریسمی، میخواهد از «آب گل آلوده ی رویزیونیسم» ماهی بگیرد. از همین رو است که بدون مبارزه ی قطعی و پیگیر بر ضد این ترفند بورژوازی، نمی توان از به کرسی نشستن خط صحیح سخن گفت.

رفقای گرامی «مائوئیست های افغانستان» با نشر سند ما تحت عنوان » مماشات با خطوط انحرافی: خیانت به انقلاب» یکبار دیگر با ما همسنگری خویش را به منصه ی ظهور رسانیدند. شکستن بت رویزیونیسم نیپالی، سنتریسم را در تیوری و عمل، خلع سلاح میکند. از همین رو است که لزوم همبسته گی بین المللی مائوئیست ها، قدم نخست در راستای مبارزه ی پیگیر بر ضد سنتریسم است.
ما با ارائه سند تحت عنوان:
Either Prachanda or Mohan Baidya Means More Revisionism!
یکبار دیگر خنجر بران نقد انقلابی خویش را با آتش مبارزه ی اصولی برنده گی بیشتر بخشیدیم. نشر این سند در وبسایت سازمان به تاریخ 15/02/2013 از استقبال گرم رفقای مائوئیست سایر کشور ها برخوردار گردید. طی همین روز ، رفقای حزب کمونیست مارکسیست-لنینیست-مائوئیست بنگلادیش، آنرا در وبسایت خویش به نشر رسانیده، و طی ایمیلی به ما، سند ما را «مهم» ارزیابی کردند.
رفقای «کلکتیف کینه ی طبقاتی» از اسپانیا نیز آنرا در وبسایت خویش به نشر رسانیده، و ترجمه ی اسپانیایی آنرا نیز طی همین روز، نشر نمودند. رفقای اسپانیایی ما، با ارسال پیام شادباش به ما، سند ما را در مبارزه بر ضد سنتریسم و رویزیونیسم برجسته و عالی ارزیابی نمودند.
آن رفقا در وبسایت خویش، از خواننده گان پوزش خواستند که سندی بدان اهمیت را طوری که بایسته ی آنست ممکن است از انگلیسی به اسپانیایی برنگردانده باشند.
منظور ما از یادآوری این موارد، تعریف از خود نیست. بر مصداق قول معروف، «تعریف شی در نفس خود، نادرست است» نمی خواهیم باد در غبغب اندازیم. منظور ما این است که: موضع گیری اصولی ما، از آنجایی که بر مبنای اصول است، مورد توجه قرار گرفته است. برای ما مهم آنست که در سنگر داغ دفاع از مائوئیسم، رفقای گرانقدر خویش را در سراسر گیتی داریم، رفقایی که به سنتریسم، رویزیونیسم و پسا-مائوئیسم باج نمی دهند و بل، آنها را «بیرحمانه» درهم میکوبند.
به همین ترتیب، هنوز که اندی از نشر این سند نگذشته است، ما به استقبال گرم رفقای مائوئیست سایر کشور ها مواجه شده ایم. مشت نمونه ی خروار، برای ما امیدواری قطعی میبخشد که ما در امر مبارزه ی بر حق خویش بر ضد سنتریسم و سایر مظاهر رویزیونیسم تنها نیستیم.

برای متن منتشره ی رفقای حزب کمونیست-مارکسیست-لنینیست-مائوئیست بنگلادیش، پیوند زیر را باز کنید:

Document of Organization of the Workers of Afghanistan (Marxist-Leninist-Maoist, principally Maoist): Either Prachanda Or Mohan Baidya (Kiran) Means More Revisionism! CPN-Maoist Is The Flip-side of UCPN (M): Both Giving Up The Struggle And Opposing People’s War Strategy!


برای متن اسپانیایی سند، به پیوند زیر از وبسایت رفقای اسپانیا مراجعه کنید:
http://www.odiodeclase.blogspot.com/2013/02/pronunciamiento-de-la-organizacion-de.html

افغانستان در سی و چهار سال اخیر

آنچه در ذیل میخوانید، تراز بندی مختصر 34 ساله اخیر تاریخ سیاسی کشور ما است که از سوی رفیق «خیزش» عضو کمیته مرکزی سازمان کارگران افغانستان ( مارکسیست-لنینیست-مائوئیست، عمدتا مائوئیست) صورت گرفته است. رفیق گرامی ما، نکات ارزنده یی را به بررسی گرفته اند. بیست و ششم دلو، روزی است که قشون متجاوز سوسیال-امپریالیسم «اتحاد شوروزی» سرافگنده از خاک ما بیرون رفتند. این روز، ثمره ی وزین مقاومت آهنین خلق های آزادیخواه ما در برابر اشغالگران سوسیال-امپریالیست و نوکران «وطنی» شان است. رفیق «خیزش» نبشته ی خویش را به این مناسبت، و تقدیم به توده های آزادیخواهی که اینک در برابر اشغالگران امریکایی-شرکا قهرمانانه مقاومت ملی، مردمی و انقلابی خویش را از پیش میبرند، به نگارش در آورده است.

 

 

 

 

افغانستان در٣٤ سال اخیر

 

مدت ٣٤ سال میشود که گرگان امپریالستی  وچوچه سگان وابسته  به آنها کشور ما افغانستان را مستقیما» مورد حمله وحشیانه شان قرارداده و مادر میهن را با قساوت بی نظیر با نیرنگ های مختلف زیرنام آوردن ( سوسیالیزم، دموکراسی ، حقوق بشر، حقوق زن و … ) پارچه کرده می بلعند.

روشنفکران جامعه که باید مشعلداران آزادی وحراست ازسرزمین خود باشند ومردم عام جامعه را دراین مسیر آگاهی داده بخاطر آزاد زیستن رهنمون شوند، به منافع ملی و وطن ارجحیت دهند، ولی با دریغ و درد جمعی درخدمت تطبیق سیاست های امریکا و انگلیس (امپریالیسم) و جعمی نیز در خدمت ایران، پاکستان و سایر کشور های همسایه (ارتجاع) قرار گرفته اند. اکثرا» به توجیه گران تجاوز تبدیل شده اند.

هستند تعداد اندکی از روشنفکران که صرف درگفتارضد تجاوز اند و متاسفانه نظر به شرایط عینی و ذهنی حاکم دریکدهۀ اخیرکار عملی بخاطر نجات وطن تا هنوز انجام داده نتوانسته اند ولی با وجود آن هم خارچشم روشنفکران درباری، و نوکران امپریالیسم قرار گرفته اند و این روشنفکران جیره خور استعمار از دیگران نیز می خواهند که همچو خود آنها به بت امپریالیسم سجده کنند  که این طرزتفکر خفت آور، مشکلات جامعه ما را ازهر کشور دیگری دشوارتر وپیچیده تر کرده است. دراین میان مردم عام که فاقد دانش سیاسی هستند بر سر دو راهه قرار گرفته اند که کدام گروه ازاین روشنفکران برحق اند. گروهی که صاحب جاه و مقام و دالر و پوند اند ؟ و یا گروهی که صادق، وطنپرست، ضد معامله و خاین به مردم و وطن خود نیستند ، و از جانبی نبود یک آدرس مشخص، تصمیم گیری مردم را در مورد ضعیف کرده است که این خود باعث طویل شدن بقای حضور استعمارگران درکشور ما شده است و از جانبی دیگر با تأسف دیده میشود که یک طرز تفکر مستقل وملی درکشورما تا هنوز پا نگرفته است.

اگر به لست راجستر شدۀ احزاب فرمایشی در وزارت عدلیۀ رژیم مراجعه گردد، دیده میشود که تمامی احزاب مذکور تعهد خیلی مخلصانه نموده اند تا برای بیگانه گان خدمت کنند و حاضرند در بدل گرفتن تاج و تخت هر روز با بیشرمی تمام بروی مردم این کشور بشاشند و هیچ آزرمی هم از این عمل ذلت بار خود ندارند.

اگر صفحات تاریخ این سرزمین از یکسو بوی وطن فروش و غلامی امیران، پادشاهان (بجز امیر امان الله خان) را میدهد ولی از سوی دیگر عطر دلنشین آزاد بودن و آزاد زیستن توده های میلیونی را نیز بمشام میرساند و این یک واقعیت تلخ  وملموس است که از سال  ١٣٥٧ تا کنون ما نیز خود طعم تلخ آنرا چشیده ایم وهیچ از گذشت روزگار نیاموخته ایم. تا زمانیکه این اشخاص وگروه ها، معنی آزادی، استقلال سیاسی – اقتصادی ولذت آنرا نفهمند (که هرگز نخواهند فهمید) وازبیگانه پرستی نبرند، (که هرگز نمی برند)  بیگانه گان از وجود ما برضد خود ما استفاده میکنند و برما بوسیله دست پرورده های شان حکومت خواهند کرد. در دوام چنین حالتی جامعه ما یک جامعه ایستا خواهد ماند که در آن حرفی از ترقی اجتماعی و پیشرفت اقتصادی نخواهد بود.

متآسفانه یازده سال از تجاوز کشور های بزرگ امپریالستی در رآس امریکا درکشور ما میگذرد. یک درس تلخی که باید آموخته باشیم، اینست که کشور ما هر روز بیشتر از روز گذشته به کشور مصرفی تبدیل میشود واین آیینۀ قدنمای است که آینده کشور ما را در آن می بینیم. در ضمن کشور های امپریالستی در راس آن غول امپریالیزم امریکا تلاش دارند تا در افغانستان مانند کشور های خود شان از احزاب سیاسی مزدور خود، دو و یا چند حزب مقتدر را بوجود بیاورند که بعد از خروج شان منافع آنها را از طریق انتخابات پوشالی که درآن دموکراسی دروغین را تمثیل کرده باشند، در دراز مدت حفظ  نمایند، تا هیچ گاهی احزاب مردمی به قدرت نرسند. بطور مثال، امریکا دارای بیش از سیصد میلیون نفر نفوس دارد و چطور ممکن است که در این کشور پهناور که دارای بیشتر از پنجاه ایالت است، صرف دو حزب (دموکرات ها و جمهوری خواه ها) وجود داشته باشد، (فعلآ از گروه تی پارتی و حزب کمونیست آن صرف نظر میکنیم)، قدرت سیاسی صرف در بین این دو حزب تقسیم شده است. حزب دموکرات  برای پنج و گاهی هم ده سال بر گرده های مردم حکومت میکند، مردم که بستوه آمدند راه دیگری ندارند بجز انتخاب نماینده حزب جمهوری خواه برای پنج و یا ده سال بعدی و این سراب مانند سریال سال ها است که پی هم تکرار میشود.

مردم رنج کشیده ما حالا باید بدانند که سرنوشت شان بدست چه کسانی افتاده است ودرغیاب آنها چه کسانی درمورد شان تصمیم میگیرند. کسانی بر سرنوشت مردم ما حاکم اند که درعمل ثابت کرده اند که هیچ تعهدی به خاک ومردم کشورخود ندارند، سرمایه های فرعونی شان که درطی یازده سال گذشته که ازحق ملت گرسنۀ ما به جیب زده اند صحه ی است براین گفته ها.

اگرناوقت هم شده است باید مردم ما بطورقطع راه شان را ازمزدوران بیگانه جدا وبه تعیین سرنوشت آزاد خود تصمیم بگیرند. پر واضح است توده های میلونی افغانستانی به یک همبستگی بین المللی دوستانه وهمکاری های متقابل نیازدارد و نه به وابستگی های اسارتبار امپریالستی . اما انسان این مرز و بوم حق دارد تا اول برای جغرافیای که در آن زندگی میکند راه نجات را دریابد و در بحبوبۀ آن کوشش نماید تا این راه را در پیوند با سایر مردم همفکر کشور های دور و نزدیک گره بزند. مردم ما از این که بهای خون های شان را که در راه آزادی واستقلال کشور ازچنگال استعمارشوروی سابق ریخته اند بدست نیاورده اند، نا امید نباشند، زیرا علت آن نبود یک گردان آگاه، وطنپرست و ملی بوده تا میتوانست از دستآورد های شان دفاع نماید.

به گواهی  تاریخ مردمان سرزمین ما همواره بخاطر آزادی همه هستی خود را عاشقانه نثار کرده اند، اما در آخر امر سرداران ویا فیودال ها آزادی ودستاورد های ملت آزادیخواه ما را بخاطر رسیدن ویا ماندن به تخت وتاج با دشمن خاک وملت ما معامله کرده اند. گواه صادق آن جان بازی بینظرمردم ما در برابر» اتحادشوروی » بود که منجربه شهادت ۲ میلیون و مهاجرت بیش از٥ میلیون دیگر گردید. فداکاری بی مانندی که یک کشورکوچک وفقیربخاطر آزادی اش دربرابر بزرگترین قدرت جهانی ازخود بنمایش گذاشت ودردل تاریخ حماسۀ جاودان خود را درپایان قرن بیست نیز بار دیگرثبت کرد. سوسیال-امپریالیسم روس  را مردم پا برهنۀ ما از سرزمین شان راندند، ولی نوکران غربی، امریالیسم تجاوزگر امریکا وشرکای آنها را به کشور ما دربدل رسیدن به ریاست و وزارت شاد باش گفتند. مردم ما حالا باید که دیگربه این دست بدست شدن سرنوشت شان ازیک استعمارگربه استعمار گر دیگر ونوکران آنها نقطه پایان بگذارند، دیگر به دلالان سرنوشت شان که تا امروز خون و سرنوشت شان را با استعمارگران معامله کرده اند اجازه ندهند که برسرنوشت شان باز هم معامله نمایند. بعد ازاین با عملکرد آگاهانه سرنوشت شان را خود شان تعیین وبدست بگیرند. مردم ما همواره در برابر ابرقدرت های جهان خوار، ایستاده اند ونه گفته اند، از آزادی و استقلال کشور شان با پرداخت بهای سنگینی دفاع کرده اند. این رسم  آزادگی  وآزاد زیستن تا ابد پایا،باد!

مشکل عمده کنونی جامعه ما، برعلاوه نبود محورهای جذاب بسیج گرمترقی وانقلابی، یکی هم نفاق قومی است که اعتماد ملی ویک پارچگی ما را بیشتر از عوامل دیگرضربت زده است ودشمن بیشتر ازهمین سلاح برضد ما استفاده می نماید. رسالت روشنفکران وطنپرست جامعۀ ما در شرایط کنونی درکنار مبارزه جدی علیه استعمار وایادی آن، روشنگری بخاطر برطرف کردن این معضل تباه کن است. استعمار وایادی بومی آن درکشورما تضاد های فرعی را تضاد عمده وتضاد عمده را که همانا مبارزه خلق دربرابر اشغالگران ونوکران شان است ، تضاد فرعی تداعی میکنند تا با بهم اند اختن اقوام شریف این سرزمین که درطول تاریخ بخاطر دفاع وحراست ازخاک شان قربانی همسان اهدا کرده اند، برنامه های استعماری شان را درجامعه ما ومنطقه تطبیق نمایند.

مردم ما درگذشته نسبت به امروز از وحدت ویکپارچگی خوبی دربرابر متجاوزین واشغالگران برخوردار بودند واین عامل در پیروزی های شان در برابر اشغالگران نقش اساسی داشته است، چیزیکه متاسفانه درچند دهۀ اخیر بنا به نفوذ استعمارگران از طریق ایجاد احزاب مزدورشان درکشور ما آنرا از دست داده ایم. احزابی که با روپوش قومی حالا به بقای ننگین شان ادامه میدهند ، در نفاق اندازی بین اقوام برادر و برابر در افغانستان نقش اساسی داشته اند. اگر مردم جلو این اعمال خاینانۀ آنها را نگیرند، احتمال  آن وجود دارد که استعمار در آینده با استفاده از این ابزار با تشدید تضاد ها بین اقوام، حتی سرزمین ما را که با تمام دشواری های گذشته تا کنون یکپارچه باقی مانده است به شمال وجنوب این بار تجزیه نماید که درآنصورت فاجعۀ بزرگی برای مردم ما خواهد شد و دشمنان دیروز وامروز ما به هدف پلید شان میرسند واز پارچه های ما برضد خود ما بسادگی استفاده خواهند کرد.

حالا صف ستمگران وطنفروش و صف زحمتکشان وطنپرست درکشور ما بسیار مشخصتر شده است. صف اخیر خیلی گسترده ولی بعلت فقدان آگاهی لازم به هماهنگی ای که سزاوار ونیاز آن است دست نیافته است، ازهمین جهت است که هنوزسرنوشت خود را خود بدست گرفته نتوانسته است. ستمگران، یک اقلیت مفت خوار استند که با اتکا به استعمار براکثریت حکومت میکنند.لازم است تا به یک تیراین اقلیت ستمگر وحامیان شان را آماج قرار دهیم. اشتباه درتعیین این هدف عمرستم را طولانی میسازد.

نیروهای ارتجاعی درکشورما که نمایندگی ازمناسبات کهنه وعقبمانده جامعه میکنند درپشت دین ومذهب سنگر گرفته اند و ازباورها وتقدسات مردم مسلمان این مرزوبوم  درطی چند دهۀ اخیر بیشترازگذشته درجهت امیال شوم وحیوانی شان استفاده سوء کرده ومیکنند. با پوشاندن سیمای پلید شان درعقب پرده دین ومذهب، ازین سنگربالای هرنیروی آزادیبخش ومترقی شلیک میکنند. از این جهت است که ازسال های ١٩٠١ دردوره سلطنت امیر حبیب اله، مشروطه خواهان دوره اول ، دوم ودرتداوم آن جنبش دموکراتیک نوین در دهۀ چهل و از آن وقت تا امروز، نیروهای مترقی آماج این نیروها قرار گرفته و آرمان آزادی ملی و ترقی اجتماعی باوجود بهای سنگینی که ازسوی نیروهای مترقی کشورما  در این راستا پرداخته شده، تحقق نیافته است و بار، بار این کاروان روشنایی وضد جهالت به خون خفته است وهنوز راه درازی برای پیمودن در این مسیر در پیش است. اما نیازتحقق این آرمان برحق درکشور ما روز بروز بیشتر از گذشته احساس میشود. عقبماندگی جامعه درا بعاد مختلف وتبانی نیروهای ارتجاعی با استعمار باعث طولانی شدن حاکمیت نیروهای ارتجاعی در جامعه ما شده است. اما آهنگ تند وشتابان پیشرفت شگفت انگیزوخیره کننده علم وتکنولوژی دربیشتر از نیم قرن اخیر تا حد زیادی بینش انسان معاصرجامعه ما را درمقابل واپسگرایان مزدور بیگانه دگرگون کرده است.

دلالان سرنوشت مردم ما، حالا بیشتر از پیش روی سیاه شده اند، ریشۀ در میان مردم ندارند، از این جهت است که با اتکا به کشور های استعمارگر ومزدوری به آنها با استفاده ازقدرت و زور کشور های استعماری بالای مردم ما هنوز هم حکومت میکنند وهنوز تعدادی را زیر نام قوم، زبان ، مذهب وسمت بدنبال شان می کشند تا به بقای ننگین خود ادامه دهند. باید با روشنگری درمیان توده های عقب مانده  این سلاح  را از دست آنها گرفت ویک جامعه آزاد مستقل بدوراز حضور اشغالگران ساخت واین درمقابل تصمیم مردم کار دشواری نیست.

این بارها به اثبات رسیده است که اگرتوده های میلیونی آگاهانه وصمیمانه دست بدست هم بدهند هیچ قدرت فرعونی یارای ایستادن دربرابر خشم وطغیان شان را ندارد ومردم ما این ظرفیت مبارزاتی شگفت انگیز را درتاریخ شورانگیز شان بارها بنمایش گذاشته اند.

زخم شمشیر مردم ما برای ابرقدرت ها همواره ناسور بوده است که منجر به انقراض سایه شوم آنها ازسر سایرملت های جهان نیز گردیده است.

تو گویی بار دیگرتاریخ درآغاز قرن بیست ویک این قرعه را به نام خلق های غرور آفرین ما زده است، تا سایۀ منحوس استعمار جهانی را این بار نیز مردم ما با اهدای خون خود در پیشگاه محراب آزادی، ازسر ملت های تحت ستم استعمارجهانی بزداید. به اعتبارگذشتۀ خلق کبیر و  حماسه ساز خویش ، باورمند یم که این بار، درربع اول قرن بیست ویکم نیز  رسالت اش را انجام می دهد.

فعلا» دراین راستا مشکل این است که، بخشی از نیروهای ارتجاعی وابسته به استعمار بدستور اربابان شان ازصحنه سیاسی  دور رفته سنگر ها را از دست مردم ما ازقبل گرفته اند، مردم به اساس شناختی که از این نیروها دارند، درکنارآنها تا حالا قرار نگرفته اند واگر این مشکل وجود نداشت، تمام اقوام دربرابر اشغالگران مانند دهۀ شصت هجری شمسی دست به سلاح می بردند کار استعمارگران واشغالگران را امروزه یکطرفه میکردند و دراین مدت مطمینا» که جنگ مراحل تکاملی اش را می پیمود. به همین اساس است که جنگ فرمایشی گروه های ارتجاعی دربیشتر از ده سال که از آن میگذرد به همان مرحله ابتدایی آن یعنی (جنگ چریکی )باقی مانده است و این اشغالگران هستند که با تبلیغات شان  نیروهای ارتجاعی را مانند دهۀ شصت وهفتاد گذشته بزرگ نمایی میکنند و اوضاع را چنان نشان میدهند که مردم حضور آنها را بخاطرجلوگیری ازبازگشت به جنگ کوچه به کوچه نیاز وضروت فکرکنند. آنها حضورشان را با این صحنه سازی های دراماتیک استعماری شان برای مردم ما توجیه میکنند، بااین صحنه سازی های دروغین ولی ماهرانه شان نه تنها مردم عام که حتی بسیاری از روشنفکرنما های پیش پای بین وبی ایمان را نیز فریب داده اند و به پادویی خود استخدام کرده اند.

نیرو های ارتجاعی هنوز هم مانند گذشته ازاحساست، اعتقادات و باور های مردم ما سوء استفاده میکنند، باشعار های دفاع از اسلام و وطن چیزیکه خود آنها به آن باور ندارند، سود می برند. در ضمن شماری ازمردم ما زیرتاثیر همین شعارها بدون درک وشناخت از نیروهای ارتجاعی مزدور امریکا، انگلیس وارتجاع عرب رفته و هم اکنون درصف طالبان قرار گرفته اند وقربانی می دهند و دست پرورده های استعمار از احساسات آن ها سود می برند. احساسات وطنپرستی مردم ما روز بروز در برابر اشغالگران در حال شعله ور شدن است. افغان های وطنپرست درقطعات نظامی تیر خلاص را بر روی مربیان خارجی شان شلیک میکنند که این عمل، اشغالگران را سخت در هراس افگنده است وتلاش دارند که بعد از این بیشتردرموقف نظاره گر قرار بگیرند، تا از این خطرمصون بمانند.

باورمندیم که عوامل مختلف، مانند: خشم ونفرت ومقاومت روز افزون  مردم وطن پرست ما علیه اشغالگران، مخالفت کشورهای همسایه افغانستان علیه حضورامریکا در افغانستان وانتقام جویی روسیه میراث خوار  سوسیال-امپریالیسم «اتحاد شوروی» سابق که می خواهد امریکا در باتلاق افغانستان درگیر جنگ های دراز مدت وفرسایشی گردد ازیک سو واز جانب دیگربحران اقتصادی خود امریکا ونارضایتی روز افزون مردم آن از نظام موجود، افزایش نفرت جهانی ازنظام سرمایه داری که جهان را به ظلم سرا تبدیل کرده است به مثابه عوامل اساسی اند، که سرانجام اورا با سرنوشت «اتحاد شوروی » سابق گرفتار میکند.

با تمام این خطرات واحتمالات امریکا از ایجاد پایگاه دایمی نظامی اش در افغانستان بهر قیمتی که شده باشد چشم پوشی نمی کند، زیراکه این محوراصلی برنامه اشغالش را احتوا میکند. برمبنای عقد همین پیمان حضور درازمدت خودش را توجیه واستراتیژی خود را در افغانستان ومنطقه که بدنبال آن آمده است تطبیق میکند.

 بسیارساده لوحانه خواهد بود اگرفکر کنیم که امریکا بخاطر مبارزه علیه تروریسم، بدون در نظر داشت منافع غارت گرانه استعماری اش به افغانستان آمده است، تا بامصرف کردن میلیارد ها دالر به افغانستان، صلح، ثبات وحکومت قانون بیاورد و بعدا» خودش با دست های خالی به امریکا برگردد، که افغانها در آرامی زندگی کنند. این سوال مطرح میگردد که امریکا با پیروی ازکدام طرز تفکر دست به چنین کاری بزند؟ مردم خودش را به کشتن بدهد تا مردم افغانستان آرام شوند!!؟

سوال این است که مردم افغانستان را کی ها نارام کرده اند؟ این بلا های که درطی بیشتراز سه دهه بر سرمردم افغانستان آمده توسط عمال واجیران دست پروردۀ کی ها بوده است ؟ و کسانی که هم اکنون به بهانه مقابله وسرکوب آنها، امریکا به افغانستان تجاوز کرده است، بجزدست پرورده های امریکا وشرکای او ازکی ها هستند؟

بر همه جهانیان مبرهن است که امریکا یازده سال قبل، طالبان را تروریست خواند وبه بهانۀ نا بودی شان افغانستان را بشکل بیشرمانه اشغال نمود، حالا نا م ترورست را از آن ها حذف وتلاش دارد تا دوباره آنها را برقدرت برگرداند.

این سیاه وسفید کردن ها برای استعمارگران بی آزرم بسیار ساده است. اما مردم از این عملکردهای استعمارگران به یک استنتاج منطقی می رسند. استعمارگران باید بدانند که هرسنگی را که بالا میکنندعاقبت به پشت پای خود شان می افتد، چهره های رسوای شان در نزد خلق ها رسواتر میشود وبا دستان خود شان گور خود را می کنند.

امریکا پس از یازده سال تجاوزبه افغانستان، حالا می خواهد باعقد یک پیمان نظامی حضور دایمی اش را مشروعیت بدهد.

چانه زنی های ساختگی وفرمایشی حامد کرزی این علاقه دار قلابی با مقامات امریکایی بر سربستن پیمان پایگاه های دایمی امریکا در افغانستان، تمثیل یک حکومت مستقل است که تو گویی با ارادۀ آزاد خود تصمیم میگیرد. درحالیکه مردم میدانند که اگرچنین ارادۀ آزاد  وجود میداشت به امریکا وسایر شرکای آن اجازه زندان مستقل در خاک خود را به هیچ وجه نمیداد و یا قوای زمینی و هوایی آن بر سر مردم شکم گرسنه و پا برهنۀ ما هزار ها تن بم و راکت را فیر نمیکرد. هنور خاطر پریشان هر افغان با درک تیر باران مردم عام و غیر مسلح را که در تظاهرات ضد امریکایی و خارجی در کوتل خیرخانه کابل و یا در جلال آباد اشتراک داشتند را به حافظه دارد و چه کسی از او حساب گرفته ومیگیرد که حالا آقای کرزی، مساله کاپیتولاسیون(مصونیت قضایی) سربازان امریکایی راکه بعد از سال ۲٠١٤ با امضای  ایجاد پایگاه های نظامی امریکادرافغانستان باقی می مانند ظاهرا» کرزی نمی پذیرد.

آقای کرزی اگر به اصطلاح به نمایندگی مردم افغانستان با امریکا چانه میزند که بعد از سال ۲٠١٤ سر بازان امریکایی که موجب قتل ویا جرمی میشوند مطابق قانون افغانستان محاکمه ومجازات شوند، خواست ابله هانه ی است که کرزی در دنیای دیبلوماتیک می خواهد که از خود نشان دهد که دولت افغانستان یک کشور آزاد و مستقل است وبدون خواست دولت افغانستان امریکا در این کشورکاری انجام داد ه نمیتواند.

درحالیکه کرزی میداند که مردم افغانستان ازاشغالگران امریکایی ودیگرشرکای شان نفرت دارند ومی خواهند که اشغالگران از وطن ما بیرون شوند. اما کرزی و اوباما می خواهند که به اشغالگری مشروعیت قانونی بدهند. کرزی از لحاظ ماهیت سیاسی درسطحی نیست که به منافع ملی افغانستان فکرکند ویا پابندی داشته باشد. او قدرت برابر با او باما نیزندارد که از اوامر او سرپیچی کند، تا حال اگرحرف هایی «علیه» امریکا گفته است بدون اجازه نگفته است زیرا که همین امریکا است که کرزی را قلاده زده ازخارج به افغانستان آورده و در این مدت بر سریرقدرت حفظ کرده است.

اکت های آزادی خواهانۀ فرمایشی این برده ها مانند برده گان پارینه درکشورما، بخاطراغوا و فریب مردم  آزاد آیین ما صورت میگیرد، اما مردم ماهیت این برده گان بیگانه را نیک میدانند و با این بردگان وصاحبان شان تصفیه حساب خواهند کرد.

 

تجربه تاریخی به ما نشان میدهد که مردم بدون سازمان پیش آهنگ رزمنده وانقلابی چیزی ندارند ودرغیاب چنین ابزاری تمام جانفشانی وجاننثاری شان در راه آزادی به هدر میرود وکابوس استعمار وارتجاع را باتمام فداکاری ازسرشان دور نتوانسته ونمیتوانند.

قیام اسپارتاکوس،انقلاب 1871کمون پاریس ودیگرخیزش های آزادی خواهانه درقاره ها وکشورهای مختلف جهان مبین این حقیقت

بوده است وهم اکنون بار دیگر این تجربه درتاریخ تکرار گردید.قیام های کشور های عربی زیرنام (بهارعرب)وکشورهای افریقایی درغیابت یک سازمان مترقی باتمام خون های که بخاطر سرنگونی رژیم های مرتجع ودیکتاتور میدهند ازاین چنبره رهایی نمی یابند وحتی بد تر از آن این که کشور های امپریالیستی ازاین حوادث بسود خود استفاده کرده، نماینده های خود را دراین کشور ها بقدرت می رسانند ویا تعویض میکنند.

اما درتاریخ این حقیقت نیز به اثبات رسیده است که قیام ها وجنبش های که در راس آن ها یک سازمان یا حزب انقلابی مترقی قرار داشته است آنرا به پیروزی رسانیده ودستاورد های مردم رانیزحفظ کرده است .

انقلاب 1917اکتوبر اتحادشوروی،انقلاب1949چین،1954کوبا وبسیاری از کشورهای دیگر نمونه های بارز وروشن این حقیقت اند.

یکی از علت های اساسی که مردم ما تا حال با تمام قهرمانی های بی مانند شان به آزادی واقعی نرسیده اند،نداشتن یک سازمان پیشتاز، انقلابی ومترقی بوده است .به باورما درحال وآینده اگر بازهم حرکت های مردم درغیاب چنین سازمانی صورت گیردمانند گذشته انتظارنتایج رهایی بخش ازآن نباید داشته باشیم.بگواهی تاریخ تمام خیزش های آزادی خواها نه ای که فاقد رهبری مترقی وانقلابی بوده اند،بخواست برحق شان دست نیافته اند.

سازمان کارگران افغانستان ،بخاطرپاسخ گویی به این نیاز پا به عرصه سیاست گذاشته است تا آرمان های شهدای پیشکسوت انقلابی  ومردم کشور ما را در راه حصول آزادی ازچنگال استعمار واعمار جامعه فارغ از هرنوع بی عدالتی رهنمون گردد.

سازمان کارگران افغانستان این رسالت را با تمام دشواری های آن پذیرفته است ،تا دین خود را در برابر مردم رنج دیده افغانستان ادا نماید.اما این رسالت را بدون حمایت قاطع وبیدریغ مردم ،هیچ سازمانی به سررسانیده نمیتواند،زیراانقلاب کار توده ها است.سازمان کارگران افغانستان ازتمام زحمتکشان کشور صمیمانه می خواهد که آگاهانه بدور سازمان خود شان بسیج شوند وعلیه هرنوع بیعدالتی اجتماعی وبرعلیه استعمار،ارتجاع واستثمار تا محوکامل آن  ورسیدن به جامعه فاقد طبقه مبارزه نمایند.

رهبران احزاب وسازمانهای که نسبت به مبارزه وانقلاب بی ایمان شده  ازمرگ ترسیده اند وبخاطربقای زندگی خود درآغوش امپریالیسم پناه برده اند و ازآنجا داعیه انقلاب ومبارزه را سر میدهند،به هیچ درد مبارزه وانقلاب دوا شده نمیتوانند.زیرا آنها به مردم خود پشت کرده اند.سخنان این افراد وموضعگیری های شان برحسب عادت است .مردم شریف ما انتظاری از این تفاله ها نداشته باشند،زیرا بهترین محک همین است که هم اکنون آنها در آغوش غرب خفته سعادت خود وفرزندان شان را در زندگی درغرب می دانند.

حالا همه این واقعیت را میدانند که هرکسی که اد عای مبارزه وانقلاب کردن را میکند باید درمیان مردم خود باشد ،تا مردم را رهبری کند .اگرپشت کرده های فراری بازهم ادعای مبارزه را دارند برای اثبات خود شان که به این امر هنوز ایمان دارند ،ترک سر وترک مال وجان نکنند ،بلکه حد اقل با خانواده های شریف شان به خاک خود شان تشریف بیاورند.درغرب نشستن و به گذشته انتقاد کردن کار ساده ای است ،چیزیکه دشوار ومحک صداقت است مبارزه در میان مردم میباشد.

نوشتن علیه کسانی که همه زندگی خود را در راه انقلاب ومبارزه مردم افغانستان فدا کرده اند بدون این محک ها نهایت رزیلانه است.

ما از اشتباهات گذشته به هیچ عنوانی دفاع نمی کنیم ولی این را میدانیم که کسانی اشتباه میکنند که عمل کنند.یک مبارز فرق میان اشتباه وعمل قصدی را باید بداند.

اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی سابق واشغال افغانستان توسط امریکا وشرکایش چه تفا وتی دارد؟

رهبران جنبش انقلابی کشور ما در زمان تجاوز شوروی به نبرد آزادیخواهانه پرداختند وتا پای جان درکنار مردم خود استادند وتا زمانی که زنده بودند اشکال مختلف مبارزه مردم را رهبری نمودند.

حالا چه؟

نزدیک به دوازده سال از اشغال افغانستان توسط امپریالیسم  امریکا ودیگر شرکای آن میگذرد،کجا اند خوش گذرانان کاباره یی که جنگ خلق را عیله این اشغال گران راه اندازی نمایند.آنها برعلاوه سایر اراجیف شان که بدون در نظر داشت شرایط آن زمان تجاوز اتحاد شوروی برکشور ما، برعلیه پیش کسوتان جنبش انقلابی ما درکار مبارزه آن زمان انتقاد میکنند،این مساله کتابی را نیزنشخوار میکنند که مطابق فرمول از قبل ارائه شده اول باید حزب کمونیست ایجاد میشد،بعد آن جبهه متحد ملی وبعد آن ارتش توده یی .بنظر این آقایان علت اصلی شکست سازمان های انقلابی درجنگ علیه اتحاد شوروی عدم رعایت این فرمول بوده است.

درحالیکه سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ،درسال 1358بدست قهرمانان این سازمان ایجاد گردید وبعد آن در راستای ایجادجبهه متحد ملی تلاش نمود و همزمان ارتش توده یی خود را  در بسیاری از ولایات کشور نطفه گذاری نمود،که اسناد اعلامیه جبهه متحد ملی  وعملیات های چریک های این سازمان در آن  زمان بر این گفته صحه میگذارد وبر ریش این منتقدان بی عمل می خندد.

بعضی از این اشخاص مدعی اند که بعلت همین انحرافات ازسال های 1362یا پیش تر وبعد تر ، از این سازمان ها بریده اند واحزابی را از آن زمان تاسیس کرده اند.

حالا سوال این است که این احزابی که بگفتهء این آقایان مطابق همه معیار ها ایجاد گردیده است کجا فعالیت دارند؟درصفحه

 

انترنت و یا درمیان مردم ؟

در این مدتی که کشورما توسط امریکا اشغال شده است چه اقدامات عملی انجام داده اند؟ مردم چقدرسال دیگر انتظار باشند که این آقایان 3سلاح انقلاب را ایجاد نمایند.

انتقاد اگربرای اصلاح وسازندگی باشد،ابزار خوبی است وباید باپیشانی باز پذیرفته شود ،اما اگربرای کم جرآت کردن مردم ازعملورزی باشد ،جزخدمت به به استعمار معنی دیگری ندارد.

 

مرگ بر امپریالیزم !

مرگ بر تجاوز !

زنده باد خلق های جهان !

 

 

 

 

                                                                  رفیق «خیزش»

عضو  کمیته مرکزی سازمان کارگران افغانستان

(مارکسیست-لنینیست-مائوئیست، عمدتا مائوئیست)

افغانستان در سی و چهار سال اخیر

 

افغانستان در سی و چهار سال اخیر

 (نبشته ی رفیق «خیزش» عضو کمیته ی مرکزی سازمان کارگران افغانستان (مارکسیست-لنینیست-مائوئیست، عمدتا مائوئیست

به مناسبت 26 دلو سالروز شکست و خروج قشون سوسیال-امپریالیسم روس از افغانستان 

تجاوز بر کشور مالی: فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

کارگران همه کشور ها، متحد شوید!

تجاوز بر کشور مالی:

فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

 سندی از:

سازمان کارگران افغانستان (م.ل.م)

4 فبروری 2013


 

 

تجاوز بر کشور مالی: فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

 

مالی، کشوری است، محاط به خشکه، از کشور های غرب افریقا، که بخش بزرگی از مساحت آن در صحرای «صحارا» واقع گردیده است. این کشور دارای 12 میلیون نفوس بوده، و از لحاظ مساحت، سه و نیم برابر ژرمنی میباشد. الجیریا، همسایه ی شمالی آن بوده، در غرب آن موریتانی ، و کشور های سنگال، گینه، ساحل عاج، بورکینا فاسو و نایجیر در جنوب آن واقع اند. حدود 90 فیصد جمعیت آن، مسلمان اند که به مذاهب و نحله های گوناگون آن ارتباط میگرند. حدود 50 فیصد جمعیت کاهل آن باسواد بوده،و مردمان این کشور، از خلق های صلحدوست جهان بوده، و طبیعت این کشور، بر مبنای گزارش شواهد عینی، از زیباترین حصص کره ی ارض میباشد. تا مداخلات اخیر ایالات متحده ی امریکا در منطقه که منجر به نا امن شدن مالی نیز شد، این کشور، یکی از آرامترین کشور های افریقایی بود. متعاقبا، موج جدید تجاوزگری های امپریالیست های اروپایی تحت رهبری امپریالیسم فرانسه، این کشور را شدیدا در وضعیت رقت باری قرار داده است. روزانه هواپیماهای بمب افگن فرانسه، بالای اهالی بیدفاع و ستمدیده ی آن آتشباری میکنند و آنها را به قتل میرسانند. تاسیسات آن کشور را آماج قرار میدهند و تاسیسات فرهنگی را به ویرانه ها مبدل میسازند. رادیکالیسم قبایل «طوارق» که از دهه ی شصت سده بیستم میلادی بدین سو به منظور احقاق حقوق حقه ی آن خلق ادامه دارد، ربطی به ناامنی ویا فعالیت های تروریستی نداشته، و این امپریالیسم فرانسه است که با تسلیح و تجهیز گروه های خود-فروخته و اجیر خویش نظیر گروه ی به اصطلاح اسلامگرای «انصار الدین»، چنان وانمود میسازد که این کشور در معرض سقوط از سوی «تروریسم اسلامی» قرار گرفته است، و بدین بهانه است که امپریالیستان، تجاوز بیشرمانه ی خویش را «توجیه» میکنند. امپریالیسم فرانسه، با داشتن حمایت امپریالیسم ایالات متحده ی امریکا،  به تاریخ 11 جنوری 2013 میلادی، بالای این کشور، به گونه ی عریان تجاوز نمود. امپریالیسم انگلیس نیز حمایت بیدریغ خویش را از این تجاوزگری اعلام داشته است.

از لحاظ تاریخی، کشور مالی  در سده ی نوزدهم،  یکی از مستعمرات امپریالیزم فرانسه بود و در شرایط پس از جنگ جهانی دوم ( 1960 میلادی) به حالت نیمه مستعمراتی در آمد، و با آنکه رژیم های پوشالی حاکمه ی آن دم از استقلال میزدند، اما در عمل، این کشور های امپریالیست غربی، عمدتا امپریالیزم فرانسه بودند که مقدرات آنرا تعین میکردند. سیطره امپریالیستی سبب آن شد که این کشور از رشد باز ماند. جنبش دموکراتیک این کشور از یکطرف توسط امپریالیسم پامال گردید، واز طرفی دیگر، بنیادگرایی اسلامی و افراطیت مذهبی که بوسیله امپریالیسم بوجود آمده و تحت حمایت آن بود، رگه های دموکراتیسم را گردن میزد. بنیادگرایی اسلامی، به مثابه نماینده فئودالیسم و مناسبات سیاسی-اقتصادی ارتجاعی، سد راه دموکراتیسم شده، و باعث گردیده است که نه تنها پیشروی به سوی انقلاب دموکراتیک نوین در این کشور هنوز توفیقی نیابد، بلکه اسلامیزم سیاسی، به مثابه متحد سیاسی امپریالیسم ، در تبانی با رژیم های پوشالی حاکم بر این کشور، بوجود آمدن سیستم فئودال کمپرادوری را تقویت نموده است. بورژوازی بیروکرات کمپرادور که در وجود رژیم های پوشالی حاکم بر این کشور تجسد یافته است، کاری سوای هموار نمودن راه از برای هژمونی امپریالیسم بر این کشور نداشته است. نمونه تام این خیانت ورزی بر مقدرات خلقی مالی را کرنش و تسلیم طلبی رژیم حاکمه بر آستان امپریالیسم فرانسه در آغاز سال جاری (2013 ) به نمایش می گذارد. رژیم پوشالی که از حل مسئله ارضی در این کشور عاجز است ( و با توجه به ماهیت عمیقا ارتجاعی و کمپرادوری آن باید هم عاجز باشد)، به اشاره ی امپریالیسم فرانسه، از دولت خون آشام فرانسه «دعوت» میکند که مقاومت مسلحانه خلق های شمال آن کشور را با تجاوز بر آن کشور، درهم کوبد. جالب آنست که در شمال آن کشور، رهبری نارضایتی توده ها را نیروهایی به عهده دارند که عمیقا در سنگر دفاع از ارتجاع و دشمنی با دموکراسی قرار داشته اند. بنیادگرایی اسلامی و «سلفی گری» مبارزات ضد امپریالیستی خلق های مالی را به انحراف برده، و میخواهد فئودالیسم را ابقا کند. از همین رو است که نه رژیم پوشالی مالی و نه بنیادگرایان مذهبی، هیچ کدام قادر به حل مسئله ارضی که مسئله بنیادین در انقلاب مالی است، نبوده، و تضاد بین اینها، ناشی از تضاد بین منافع رژیم کمپرادور و مدافعان فئودالیسم «خالص» بوده، اما، در دراز مدت و از نگاه دورنمایی، این تضاد، مادامیکه پای انقلاب دموکراتیک نوین و منافع خلق های مالی در بین باشد، به سازش و تبانی بین رژیم پوشالی و بنیادگرایان مذهبی مبدل میگردد. از طرفی دیگر، آنچه که از سوی امپریالیسم فرانسه – شرکا به «القاعده» در مالی مشهور شده و امپریالیست ها مقاومت مسلحانه خلق ها را بدان نام یاد کرده اند، خود بهانه یی فراهم می آورد از برای امپریالیست ها تا مقاومت مسلحانه خلق ها را درهم کوبند. نظیر این «آجندا» را امپریالیست های اشغالگر به رهبری امپریالیسم امریکا در افغانستان پیدا کردند و به بهانه ی سرکوب لانه های القاعده در افغانستان، کشور ما را اشغال نمودند. درست است که رهبری مقاومت مسلحانه خلق های مالی توسط بنیادگرایان مذهبی در آن کشور دزدیده شده است و رهبری کنونی، القاعده یا هم – خون ایدئولوژیک با آن، فصل مشترک با منافع خلق های مالی ندارد، اما، هرگز نمی توان مقاومت مسلحانه خلق های مالی بر ضد اشغالگران امپریالیستی و رژیم پوشالی را به تضاد بین القاعده و امپریالیسم کاهش داد. اصولا، قسمی که تاریخ به اثبات رسانیده است، میان بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم تضاد ماهوی وجود ندارد. بینادگرایی اسلامی، از همان آوان حسن البنا و سید قطب بدین سو، پروژه یی در خدمت پیشروی امپریالیسم در کشور های اسلامی بوده است. آیا این القاعده نبود که پای امپریالستان اشغالگر را در افغانستان کشانید؟ و آیا این بنیادگرایی اسلامی در مالی نیست که در خدمت مبدل ساختن وضعیت نیمه مستعمراتی مالی به مستعمره ی کامل شدن آن کشور قرار دارد. بنا بر این، از لحاظ طبقاتی، رهبری آنچه «مقاومت اسلامی» توصیف شده است، سرسپرده ی امپریالیسم فرانسه –شرکا بوده، و میخواهد پای ارتش اشغالگر فرانسه –شرکا را مستقیما به مالی بکشاند. اخوانیزم مالی همان خدمتی را به امپریالیسم میکند که القاعده برای امپریالیسم در افغانستان کرد. امپریالیست های اشغالگر، هنوز از پروپاگند های تاریخ زده و دروغ های کهنه شده ی ذیل استفاده میکنند:

«ما میخواهیم تروریسم اسلامی را از مالی ریشه کن سازیم»

«ما به دنبال «القاعده » در مالی آمده ایم»

«ما میخواهیم دموکراسی را در مالی شیوع دهیم»

تجربه تجاوزکاری های امپریالیسم در همه کشور ها نشان داده است که :

امپریالیسم همیشه جز خونریزی، به اسارت کشیدن ملل و مکیدن خون خلق ها از طریق استثمار، استعمار و تبعیض کاری نداشته است. تجاوزات امپریالیستی در دهه اول سده ی حاضر در عراق و افغانستان به اثبات رسانید که:

امپریالیسم هرگز خواهان و قادر به آوردن دموکراسی و رفاه در کشور های ستمدیده و فقیر نبوده، بلکه دشمن درجه یک دموکراسی ، رفاه و استقلال ملل ستمدیده است.

مالی نیز وضعی مشابه با افغانستان و عراق خواهد داشت. تا لحظه نگارش این سطور، ده قدرت هژمونیست و امپریالیست جهان، دست اندر-کار پیشبرد موج تجاوز بر مالی بوده، و وعده حمایت از تجاوز فرانسه به مالی را داده اند. امپریالیسم انگلیس از تجاوز فرانسه بر مالی اعلام حمایت نموده است، و از طریق هوایی، طیارات اش در خدمت اکمالات به ارتش تجاوزگر قرار گرفته است. امپریالیسم ایالات متحده امریکا نیز حمایت خویش را از تجاوز فرانسه بر مالی اعلام داشته است. این نه بنیادگرایی اسلامی یا القاعده است که پای فرانسه –شرکا را به مالی کشیده است. تبانی و همدستی امپریالیست ها در جهت تجاوز بر مالی، ریشه در موج دیگری از تلاش امپریالیست ها جهت تجدید تقسیم جهان تقسیم شده بین امپریالیست ها دارد. آری! قاره افریقا به مثابه بخش معتنابهی از سرزمین های مورد دستبرد و اشغال مداوم امپریالیسم، این بار باز مورد تقسیم مجدد قرار میگیرد. این یورانیم مالی است که امپریالیستها را به آن سو میکشاند، نه مخالفت با القاعده. این تلاش به منظور بدست آوردن سود هر چه بیشتر و شریک شدن در خوان یغمای منابع طبیعی سرشار مالی است که امپریالیست های دیگر را در تبانی، اتحاد و توافق با امپریالیسم فرانسه قرار داده است. این است «راز» توافق قدرت های امپریالیستی در تجاوز بیشرمانه بر مالی و سرکوب نمودن خلق های بیچاره یی که بر ضد امپریالیسم سلاح گرفته اند. خلق هایی که قربانی ارتجاع مضاعف اند. از داخل ارتجاع اسلامی است که آنان را سرکوب نموده و رهبری مقاومت ضد امپریالیستی شانرا  ربوده است. نیز از داخل، این رژیم پوشالی است که در خدمت امپریالیسم فرانسه-شرکا، خلق ها را سلاخی میکند. و از خارج، این امپریالیسم جهانی، و در مورد خاص مالی، این عمدتا امپریالیسم فرانسه است که متفق با سایر قدرت های امپریالیستی و هژمونیست، خلق مالی را تحت یوغ اسارت در آورده، و خون خلق ها را می مکد.

یازدهم جنوری 2013، آغاز دور جدیدی از لشکر کشی های امپریالیستی بر قاره افریقا است، قاره یی که از سوی نژادپرستان و شئوونیستان سرمایه، «قاره ی سیاه» نامیده شده است. هدف از تسمیه این قاره بدین نام نه آنست که دلالت بر نژاد کند. از آنجایی که راسیست ها نژاد سیاه را دانی و پست میدانند، و مستوجب اسارت و برده گی میخوانند، لحاظا، هنگامی که آفریقا را قاره سیاه میخوانند، منظور شان این است که باید امپریالیسم غرب پیوسته این قاره را مورد استعمار و بهره کشی قرار دهد. باور های راسیست ها که در خدمت منافع سرمایه ی امپریالیستی قرار دارد، نه تنها مبنای عینی و علمی ندارد، بلکه عمیقا در ضدیت با علم و دانش بشری قرار داشته، و تبلور این باور ها بود که فاشیسم و نازیسم را در شرایط جنگ جهانی دوم، به مثابه خطرناکترین دشمنان بشریت که کمر به انهدام بخش بزرگی از نوع بشر بسته بودند، به وجود آورد. حال قدرت های امپریالیستی، میخواهند تجدید تقسیمی دیگر از جهانی قبلا تقسیم شده راه اندازی کنند.

نفرات ارتش متجاوز فرانسه که تا تاریخ 16 جنوری به 800 نفر میرسید، از سوی امپریالیست ها برای اشغال شمال آن کشور ناکافی اعلام گردیده، و تصمیم گرفتند که برای آغاز عملیات در مالی، تا آخر جنوری ، دست کم 2500 سرباز باید در خاک مالی پیاده گردد. امپریالیسم انگلیس وعده سپرد که نفرات و تجهیزات را از طریق هوایی منتقل خواهد نمود. همه روزه به شمار نفرات ارتش متجاوز بر مالی افزوده میشود.

ایدوارد گیلاود، فرمانده نیروهای متجاوز فرانسوی، از استقرار توپخانه ی فرانسه موازی با پیاده نمودن 2500 تن سرباز به خاک مالی خبر داده است.

طی پنج روز نخست تجاوز، هواپیماهای فرانسوی پیهم نقاط مورد هدف را در خاک مالی مورد بمباردمان وحشیانه قرار دادند. از زمین و آسمان بالای خلق بی دفاع مالی آتش می بارید. «سازمان ملل متحد» که ارگان مشروعیت دهنده تجاوزات امپریالیست ها است، یکبار دیگر ثابت ساخت که آله ی دست قدرت های امپریالیستی بیش نیست. این بار هوا پیما های » جت های جنگنده ی رافایل» فرانسوی، بر آسمان مالی فعال مایشایی خویش را به نمایش میگذارند و برای توده های ستمدیده ی سراسر گیتی حالی میکنند که: اگر آنها به انقیاد امپریالیستها در نیایند، با غرور کور امپریالیست ها مواجه اند. امپریالیسم که میلیتاریسم دد منشانه سرمایه داری را به شدید ترین وجهی نمایانده است، «محکوم» به آنست که هزینه ی تریلیونها دالری را که از سوی کارخانه های تولید اسلحه و جنگنده ها سالانه تولید میشود، بپردازد. آری! حلقوم آز و سود-اوبار سرمایه دارانی که با تولید اسلحه شعله های جنگ را در چهار سوی گیتی پیوسته باید فروزان نگهدارند، اینبار باید در مالی و غرب افریقا با سود یورانیم، املاح و سایر مواد خام مالی و کشور های منطقه پر گردد. این میلیتاریسم است که مسیر امپریالیسم را » به پیش» تعین کرده است. پیشوای کبیر پرولتاریا، ولادیمیر ایلیچ لنین، در صد سال پیشتر از این، به درستی بیان داشته بود که: سرمایه داری در مرحله ی امپریالیسم، به گونه ی پرازیتی، فرسوده و محتضر، در تلاش به خاطر بقای خویش، به هر سو دست می اندازد، و روی این ملحوظ است که هرچه بیشتر به اشتعال جنگ ها دست می یازد! امروزه، تلاش های مذبوحانه امپریالیسم فرانسه و شرکای امپریالست اش، چیزی سوای دست و پا زدن نومیدانه ی امپریالیسم جهانی به منظور ابقای شان چیزی افزونی را در بر ندارد. ما نیک میدانیم که همانگونه که صدر مائو میگفت: امپریالیسم از لحاظ استراتیژیک، ببری کاغذی بیش نیست. این خلق های ستمدیده ی گیتی تحت رهبری پرولتاریا اند که با امحای امپریالیسم و سیستم خون و خیانت سرمایه، آینده ی همیشه طلایی جهان را رقم خواهند زد. آری! به تاسی به گفته ی بزرگان کمونیسم، توده ها و تنها توده ها اند که سازنده ی تاریخ اند!

همانگونه که استعمارگران سده های نوزدهم و بیستم از گستردن بساط استعمارگری خویش طرفی نبستند و به گورستان تاریخ ننگین پیوستند، همانگونه که امپریالیسم بریتانیا در سده ی نوزدهم نتوانست آقا و بادار جهان باشد، همانگونه که پوزه ی هیتلر و نازیسم به خاک مالیده شده، همانگونه که امپریالیسم امریکا در ویتنام رسوا شد، اینک، این امپریالیسم فرانسه است که پوزه اش در خاک مالی، به خاک مالیده خواهد شد. نه «جت های جنگنده ی رافائل» اش یارای استقامت در برابر توده های آزادیخواه را خواهد داشت و نه سفربری های شرکای جنایت کارش و نیز نه حمایت مادی امپریالیسم انگلیس از تجاوزکاری فرانسه به مالی، توانایی آنرا خواهد داشت که اراده ی خلق آزادیخواه مالی را درهم شکند.

نه نیروی هوایی فرانسه –شرکا از آسمان و نه «نیروهای ویژه» یا «اسپیشل فورس» وی در زمین، قادر خواهد بود که توده های آزادیخواهی را که جز زنجیر های خویش هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند را شکست دهند. آری! در برابر قلیلی «اسپیشل فورس» میلیون ها توده ی نا متشکل اما دارای حقانیت طبقاتی وجود دارد که ارتجاع را سرانجام چنان درهم خواهد شکست که فصلی زرین در تاریخ مبارزات ضد استعماری بشر بوجود خواهد آورد.

بگذار پوشالیان رژیم دست نشانده ی امپریالیست ها به «حضور» تانک ها، توپخانه و نیروی هوایی اشغالگران بر خود ببالند. بگذار این دست نشانده ها دستان امپریالیست ها را به خون اهالی بیچاره ی  مالی خضاب کنند، بگذار این پوشالیان، شمال کشور خویش را پامال تانکهای اشغالگرانی کنند که اینک در «بیس هوایی باماکو» یعنی در پایتخت مالی، در حالت آماده باش، جهت تسخیر سراسر مالی بیتوته کرده اند. این «بگذار» گفتن های ما، نه از سر تایید است، و نه از روی اهمال، خیره سری و یا ناتوانی! این «بگذار» گفتن ها، کاسه ی صبری است که لبریز میشود. اگر امروزه خلق مالی از داشتن حزب کمونیست مائوئیستی که پیشآهنگ مبارزه ی رهایی بخش  شان باشد و آنانرا بسوی پیروزی رهنمون شود محروم اند، فردایی نه چندان دور، این خلق های مالی اند که با مالیدن پوزه ی امپریالیسم جهانی، تحت رهبری پیشآهنگ کمونیستی خویش، استعمار و امپریالیسم را برای همیشه مدفون خواهند ساخت. آینده از آن توده های ستمدیده است نه از آن تانک های غول پیکر استعمارگران. در جنگ، آنچه عمده است، انسان و انسان ستمدیده ی شورشگر است، نه تکنولوژی تسلیحاتی متجاوزان استعمارگر.

مستقر نیروهای هوایی متجاوز در باماکو پایتخت مالی که اینک شاهد » پیروزی» امپریالیسم قلدر است، فردایی نه چندان دور، به گورستان ابدی امپریالیسم مبدل خواهد شد و جز فسیلی از تانک های غولپیکر و هواپیما های مجهز با آخرین دست آورد های بمب های کشتار جمعی شان باقی نخواهد ماند. همانگونه که برنامه های «تفریحی» کانال «نشنل جیوگرافی» اینک کشتی های جنگی و جنگنده های نازی را در عمق ابحار نشان میدهد که «فسیل» بسته اند و مورد تمسخر توده ها اند، فردا، این فسیل های جنگنده های امپریالیسم فرانسه-شرکا است که لبخند ظفر نمون را بر لبان خلق های پیروزمند پیروزگر خواهد آورد! آری! بمب اتوم انقلاب جهانی، توده های میلیاردی اند و این بمب، نه در جهت کشتار ستمدیده گان، بل در جهت امحای امپریالیسم به کار رفته و خواهد رفت.

ارتش پوشالی مالی، تحت نظر، هدایت و فرمان اشغالگران، مورد «آموزش» قرار میگیرد تا در راه اندازی تالان ها و نسل کشی خلق خویش، مدال افتخار از سوی امپریالیست ها دریافت کند. چنین ارتشی مزدور، همانگونه که سایر نمونه ها نشان داده است، همانگونه که سپر گوشتی است، و همانگونه که در مقایسه به سپاه متجاوز، بیشترین تلفات را متقبل خواهد شد، ننگ ابدی را نیز نصیب خواهد گردید. آیا «اردوی ملی»، «پولیس ملی» و نیرو های امنیتی دولت پوشالی کرزی، بیشترین تلفات را در مقایسه به نیروی متجاوز یانکی-شرکا در افغانستان به خود ندیده است؟ به همین گونه، ارتش مزدور مالی نیز، از دو سو تحت فشار است: از «داخل» امپریالیست ها آنها را سپر گوشتی ساخته اند، و از «خارج» مورد تهاجم نیروهای آزادیخواه ی خلق مالی اند. جالب است که ما در مورد این ارتش مزدور، لفظ «داخل» را در رابطه به امپریالیست ها و «خارج» را در رابطه به خلق به کار گرفته ایم. و این از آنجا است که این ارتش مزدور که به جرگه ی نیروهای خاین و وطن فروش پیوسته است، از خلق مالی بیگانه است و با خارجی های متجاوز پیوسته است.

این مزدوران دشمن-کام دشمن جام، سرانجام، مزه ی غدر به کشور و خلق ها را خواهند چشید، و جام میهن فروشی شان خواهد شکست.

رژیم پوشالی مالی آگاه است که امپریالیسم فرانسه به خواست خویش و بر مبنای طینت پلید امپریالیستی خویش، بر مالی تجاوز نموده و خواب تصرف منابع سرشار انرژی مالی را در سر دارد، با آنهم، این رژیم پوشالی ،جهت خوش-خدمتی نمودن به بادار خویش، مسئولیت تاریخی آنرا خوش-خوشان به گردن میگیرد و با «دعوت» رسمی نمودن از امپریالیسم فرانسه، خود را به مثابه ی یکی از وطن فروش ترین رژیم های بر سر اقتدار در جهان ثابت میکند. این رژیم در قطار رژیم های وطن فروش، نظیر رژیم وطن فروش «خلق-پرچم» در افغانستان، مایه ی شرم خلق های کشور خویش است. ارتش میهن فروش مالی، توسط «سفید پوستان» فرانسه «تریننگ» می بیند، تا برادران هموطن خویش، تا هم-نژادان خویش، تا سیاه پوستانی را که از ایشان است، سلاخی کند! این است اوج خودفروخته گی، دشمن-کامی و وجدان باخته گی رژیم پوشالی مالی!

از همین حالا، مقاومت خلق های مالی در برابر امپریالیست های اشغالگر ثابت ساخته است که نمی توان اراده ی آزادیخواهی توده ها را درهم شکست. حتی ایادی قلمی امپریالیست ها خود هشدار داده اند که مالی یک افغانستان دیگر برای امپریالیست ها خواهد شد و امپریالیست ها خود آگاه اند که مالی را به سهولت نمی توانند تسخیر کنند و اگر تسخیر هم کنند، به عراقی و افغانستانی دیگر مبدل خواهد گردید. اما، با اینهمه، امپریالیست ها از تاریخ هرگز درس نگرفته اند. «سرشت» پلید و تجاوزکارانه ی آنها که بر محور حصول سود و مکیدن شیره ی جان خلق های آسیا، افریقا و آمریکای لاتین –مراکز طوفان خیز انقلاب جهانی- می چرخد، آنان را «نمی گذارد» که از گذشته و حتی حال درس بگیرند. ما به تاسی به تجربه ی تاریخی و واقعیت عینی، و با تایید تز صدر مائو که بر مبنای تجربه تاریخی و واقعیت عینی مبارزات ضد امپریالیستی خلق ها قرار دارد، باورمندیم که این کانون های طوفانخیز انقلاب جهانی، سرانجام، تومار امپریالیسم جهانی را درهم خواهند نوشت.

امپریالیسم انگلیس که «داوطلبانه» وارد گود شده است، فعالانه به سهولت دهی انتقالات و لوژیستیک این جنگ اعلام ناشده کمر «همت» گماشته است. آری! همانگونه که استالین کبیر در شرایط جنگ جهانی دوم اعلام نموده بود، از این به بعد، دیگر آغاز جنگ را اعلام نمی کنند، بلکه در شرایط تغیر یافته یی که قلدری های امپریالیسم به منتها درجه ی بیشرمی رسیده است، جنگ ها بعد از آنکه آغاز یابند، اعلام میشوند. جنگ مالی نیز در شمار این گونه جنگ ها است. اگر چه احتمال قوی تجاوز فرانسه بر مالی، قبل از جنگ و در آستانه ی آن میرفت، اما، اینکه سایر قدرت های امپریالیستی «آغاز» این جنگ را به گونه ی «ناگهانی» و در همان وهله ی اول، مورد تایید قرار داده اند  و بعد از شمولیت در جنگ، به تایید این جنگ پرداختند، خود نشاندهنده ی آنست که: در مورد خاص مالی نیز، نخست امپریالیست ها متفقا این جنگ را آغاز نمودند، و سپس تایید خویش را از آن، اعلام میدارند، چنانکه یکی پی دیگر، قدرت های امپریالیستی به تایید این جنگ پرداخته و شمار آنها در نخستین پانزده روز اعلام رسمی این جنگ به ده قدرت امپریالیستی و هژمونیست میرسد.

ورشکسته گی امپریالیسم را ببینید که دو طیاره ی ترانسپورتی «راف» انگلیس، از سوی آن کشور از افغانستان فراخوانده میشود تا در جنگی که در مالی درگرفته است، در خدمت انتقالات امپریالیست ها قرار گیرد! آری! تاریخ دو بار به وقوع می پیوندد، و در مورد به خصوص افغانستان که تراژدی بود، در مالی،  با طیاره هایی که از افغانستان به مالی خوانده میشوند، شکل مسخره را به خود میگیرد!

علاقمندی انگلیس به آغاز موج جدیدی از تجدید تقسیم افریقا به منظور یغمای منابع سرشار آن قاره، فعلیت خویش در پیوند با وقایع جاری را از سفر دیوید کامرون به الجیریا به منصه ظهور رسانیده است. امپریالیسم انگلیس حاضر نیست که دست از دستبرد به «خوان یغما»ی افریقا بردارد. رفقای وبسایت کمونیستی » دموکراسی و مبارزه ی طبقاتی » به درستی تحلیل نموده اند که این سفر دیوید کامرون، بخشی از طرح امپریالیستی انگلیس به منظور دستیابی به منابع غنی افریقا و در پیوند با تجدید تقسیم افریقا بوسیله ی امپریالیسم انگلو-فرانس میباشد.

فعلا امپریالیسم انگلو-فرانس در عرصه قلدری میکنند و به مستعمره سازی مجدد آنعده از کشور های  افریقایی که سرزمین هایشان منابع سرشاری را دارا میباشد، اقدام می ورزند. وضعیت نیمه مستعمراتی کشور های افریقایی، آزمندی امپریالیسم را اقناع نمی کند.

امپریالیست ها جهت خاک پاشیدن به چشم جهانیان دو عذر لنگ می آورد:

  • مبارزه بر ضد «تروریسم اسلامی»
  • لبیک گفتن به خواست «دولت مرکزی» مالی

مشخص است که دو دلیل فوق، هیچکدام از مشروعیت و صحت برخوردار نیست. امپریالیسم به دنبال یورانیم و سایر منابع سرشار مالی است، و «تروریسم اسلامی» زاده و ساخته ی خود امپریالیسم و در خدمت اهداف توسعه طلبانه ی آنها میباشد. این حریف فرضی، همان نقشی را در مالی بازی میکند که القاعده و گروه طالبان برای امریکا بازی کردند. خواست «دولت مرکزی» مالی نیز از آنجایی که این «دولت مرکزی» نیمه مستعمره ی امپریالیست ها است، نمی تواند خواست خلق مالی را متجلی ساخته و از اراده ی خلق مالی نماینده گی کند. نگاهی به نقشه مالی مبرهن میدارد که بخش بزرگی از قلمرو این کشور، هنوز خارج از حیطه ی قدرت «دولت مرکزی» بوده، و در کنترل شورشیانی قرار دارد که اراده ی بر افگندن دولت به اصطلاح مرکزی را دارند.

شاید برای برخی نگاه ها، تجاوز فرانسه بالای مالی و پیوستن سایر امپریالیست ها به نیرو های متجاوز، غیر مترقبه و شگفت جلوه کند، اما حقیقت امر آنست که ماه ها قبل بر تجاوز، فرانسه در جستجوی راهی برای تجاوز بر مالی و بل طراح نقشه یی بود که اینک روی دست گرفته است. سفر فرانسوا هولاند رئیس جمهور فرانسه به الجیریا و ملاقات با «همتای» الجیریایی اش، جزئی از طرح وسیع وی در رابطه به تجاوز به منطقه بود. درست حدود بیست روز بعد از این ملاقات بود که  جنگ تجاوزکارانه در مالی از سوی نیروهای متجاوز فرانسوی مشتعل گردید.

در آستانه ی جنگ جهانی دوم، جوزف استالین پیشوای کبیر پرولتاریا، به درستی «سوسیال-دموکراسی» اروپای غربی را سوسیال-فاشیسم خوانده بود. اینک فرانسوا هولاند «سوسیال-دموکرات»(= بخوان سوسیال- فاشیست) به دنبال ذخایر یورانیم و طلای مالی، بر این کشور هجوم می آورد. امپریالیسم فرانسه که به تازه گی ها ساحل عاج و لیبیا را بلعیده است، با هجوم بردن به سوریه، نشان داد که «سوسیالیسم» فرانسوا هولاند دست کمی از «محافظه کاری» نیکلای سارکوزی نداشته، و این دو ، توله سگان حقیر سرمایه ی جهانخوار اند. اینک، هولاند جنایت پیشه ی سوسیال-فاشیست، با تجاوز به مالی، خواب رسیدن به الجیریا و بلعیدن آن از عقب را می بیند. توارگ که یکی از بزرگترین گروه های قومی در غرب آفریقا است، اینک با سلاح در برابر امپریالیست های فرانسوی میرزمد. سلاحی  که اینان بدست دارند، در بهبوحه ی حوادث لیبیا که منجر به سقوط معمر القذافی شد، توسط امپریالیسم فرانسه در دسترس قبایل و جنبش «اسلامیست» قرار گرفته است. در آن آوان، فرانسه از این نیروی مسلح شده به نفع خویش، استفاده نمود که شرح آن در جایی دیگر می باید. اینک، اقلیتی از نیروهای مسلح شمال مالی که مربوط به جناح «اقمی» یا گروه ی » القاعده در مغرب اسلامی» است، علمدار مبارزه به خاطر حاکمیت اسلامی و انفاذ شریعت در مالی اند. اما، بخش اعظم نیروهای مسلح مالی در شمال آن کشور، چنان شعاری ندارند، و در حقیقت، عمدتا با همان اسلحه یی  که از امپریالیست ها دریافت داشته اند، بر ضد آنها می رزمند. حال، امپریالیسم فرانسه «اقمی» و تروریسم اسلامی را بهانه ساخته است و در جهت سرکوب جنبش ضد امپریالیستی مالی و سرکوب جنبش آزادیخواهانه ی خلق توارگ برآمده است. پر هویدا است که این «اقمی» دست ساخته و پرداخته و گوش-به –فرمان امپریالیسم فرانسه است که راه را برای تجاوز فرانسه به کشور مالی ( وسپس الجیریا) باز می نماید. هنگامی که فرانسه توارگ را مسلح می نمود، خواهان آن بود که از آن نیروی مسلح به مثابه ی سپاهی اجیر استفاده کند. حال، به استثنای همان «تروریسم اسلامی» که گوش به فرمان فرانسوی های اشغالگر و در خدمت شان است، بخش اعظم از اهالی شمال مالی، در مخالفت با اشغالگران و در سنگر مبارزه ی رهایی بخش و در جهت احقاق حقوق از دست رفته ی خویش قرار دارند. با اینهمه، هنوز این نیروی  مبارزاتی محروم از رهبری انقلابی بوده،و جناح های گوناگونی مربوط به گرایش های متنوع اسلامی به درجات مختلف، رهبری این نیروها را به عهده داشته و مسیر مبارزاتی آنها را به سوی انحراف سوق داده است. از انحراف سخن می رانیم، زیرا که خلق مالی به جای آنکه شعار مشخص » به سوی انقلاب دموکراتیک نوین» را مطرح کند، هنوز درگیر سناریو های بی پرو پایی اند که ارتجاع اسلامی پیش پای آنها می نهد. و این البته برای امپریالیست ها و عمدتا برای امپریالیست های فرانسه خیلی ها مطلوب است. زیرا که امپریالیست ها نیک میدانند که اگر توده ها مسیر مبارزاتی درست و انقلابی اتخاذ کنند، شکست دادن شان مطلقا ناممکن خواهد بود. با رهبران متزلزل و «اسلامیست» خلق مالی میتوان کنار آمد، اما اگر این رهبری به دست چپگرایان و کمونیست های اصیل بیافتد، دیگر نمی توان بر خلق مالی چیره شد. از همین رو است که امپریالیسم فرانسه، شعار مبارزه بر ضد «تروریسم اسلامی» را مطرح نموده است تا باشد که با این «فضا سازی» و «آجندا» آفرینی، خلق مالی را تحت درفش «اسلامیسم» افراطی درآورد. آنگاه است که رهبران افراطی این جریان، که آله دست خود امپریالیست ها اند، توده ها را به انقیاد امپریالیسم در خواهند آورد. این است دلیل آنکه چرا امپریالیست ها از اینقدر آجندا آفرینی میکنند و از حریف فرضیی بنام «تروریسم اسلامی» یاد میکنند، تروریسمی که چیزی به جز از تروریسم فرانسوی در لباس اسلامی نبوده و نخواهد بود.

خلق توارگ که در ساحه و سیعی از «صحرای مرکزی»  گرفته تا مرز های «ساحل» به سر میبرند و محلات بود و باش شان در بخش هایی از کشور های لیبیا، الجیریا، نگر و مالی قرار گرفته است، از چندین دهه بدین سو ( 1960(  در تلاش برای بدست آوردن حقوق حقه ی شان اند. متاسفانه این خلق سلحشور که از داشتن حزب کمونیست رزمنده و جنبش دموکراتیک ضد امپریالیستی محروم است، نه تنها قادر نبوده است که دست آورد های مثبتی داشته باشد، بل، پیوسته بوسیله ی امپریالیست ها وقدرت های ارتجاعی منطقه مورد دستبرد و استفاده ی ابزاری قرار گرفته است. تازه ترین نوع از این گونه فریبکاری ها، بوسیله ی امپریالیسم فرانسه اجرا شد. در جریان حمله به لیبیا، امپریالیست های فرانسه و انگلیس، از «اسلامگرایان» استفاده وسیعی در جهت مبارزه بر ضد ساختار قدرت در «تریپولی» نمودند، زیرا که جدایی طلبان سایرینایک بعد از استقلال بنغازی، دیگر علاقمندی برای برافگندن قدرت معمر القذافی نداشتند. به فاصله ی اندکی قبل از تصرف «تریپولی» بوسیله ی نیرو های «ناتو»، امپریالیسم فرانسه به رشوه دهی به سران مرتجع گروه های «توارگ» و بازگرداندن آنها اقدام ورزید. امپریالیسم فرانسه برایشان اسلحه کافی همراه با سایر تجهیزات و امکانات فراهم نموده، بعد از ختم نبرد، آنها را دوباره به صحرایشان بازگرداند. رژیم های پوشالی مالی و نایجر از دهه ی شصت بدین سو پیوسته بوسیله ی این قبایل به چالش کشیده شده است. حال، زمان آن فرا رسیده بود که این قبایل، به گونه ی فعال از بحران موجوده به نفع خویش استفاده کنند. قوت گیری این قبایل در شمال مالی، نتیجه ی توسعه خواهی سیاسی این قبایل بود، و اما، این قبایل با اسلحه و تجهیزاتی که از امپریالیسم فرانسه بدست آورده بودند، توانستند به گونه معنتابهی در گسترش قلمرو تحت نفوذ خویش در بخش وسیعی از کشور مالی، من جمله عمدتا در شمال آن کشور، سعی به خرج دهند. طنز تاریخ این است که دولت پوشالی مالی که توان مقاومت در برابر امواج نیرومند پشیروی این نیرو ها را در خود نمی بیند، اینک از امپریالیسم فرانسه خواسته است که جلو پیشروی شانرا بگیرد. حال امپریالیسم فرانسه، کسانی را که خود تسلیح نموده است، میخواهد از پای در آورد. در حقیقت، با آنکه اینک این خلق مالی و عمدتا قبایل توارگ اند که بر ضد تجاوز امپریالیستی می رزمند، اما در امر کشانیدن پای امپریالیسم فرانسه به مالی، دولت پوشالی و اسلامگرایانی که رهبری قبایل توارگ و سایر شورشیان را به انحای گوناگون در دست گرفته اند دخیل اند. این دو نیروی ارتجاعی «داخلی»، مطابق خواست و برنامه ی فرانسه، و به دستور آن امپریالیسم، راه را برای تجاوز فرانسه به مالی صاف نموده اند. می بینیم که اوضاع در مالی چقدر پیچیده است. این پیچیده گی، زمانیکه پای مداخلات امپریالیستی به درستی مشاهده شود، واضح شده، و پیچیده گی خود را از دست میدهد. بنابر آن، ادعای پوچ امپریالیسم فرانسه مبنی بر اینکه جهت سرکوب اسلامگرایان و تروریسم اسلامی آمده است، نه تنها صحت ندارد، بلکه این «تروریسم اسلامی» است که امپریالیسم فرانسه را به «حریفی» به مالی دعوت نموده و راه تجاوز را برایش از داخل صاف نموده است. صدر مائو به درستی تاکید میورزید که آسانترین راه ی تصرف یک دژ، از داخل آن دژ است. این نیروهای فئودال کمپرادور مالی و بورژوازی بیروکرات کمپرادور مالی بودند که از داخل، راه ی تجاوز امپریالیسم فرانسه به مالی راه هموار و صاف ساختند. ظاهر امر این است که توارگ ها، با سلاح دست داشته ی خویش که از امپریالیست های فرانسوی به دست آورده اند مسلحانه می رزمند تا رژیم حاکمه ی مالی را سرنگون سازند. رژیم مالی هم از امپریالیسم فرانسه خواستار دریافت کمک جهت مقابله با شورشیان است. دو سره بازی امپریالیسم فرانسه از آنجا معلوم میشود که: هر دو جبهه، به گونه ی مستقیم یا غیر مستقیم، در خدمت پیاده شدن اهداف و اغراض امپریالیسم فرانسه، و در خدمت اشغال مالی بوسیله ی امپریالیسم فرانسه قرار دارد. با اینهمه، آن بخش های وسیعی از خلق مالی که تحت هدایت یا رهبری بنیادگرایان مذهبی قرار ندارد، و به رژیم پوشالی مالی هم باج نمی دهند و مسلحانه در برابر امپریالیست های فرانسه-شرکا قرار گرفته اند، مورد حمایت جنبش کمونیستی بین المللی بوده، و سازمان کارگران افغانستان نیز از آن نیرو حمایت سیاسی می نماید.

رویهمرفته، مقاومت خلق های مالی در برابر تجاوز امپریالیست ها مورد تایید ما قرار دارد، اما ما هرگز دنباله روی خلق ها از اسلامیزم سیاسی و افراطیت سلفی را که ادعا های کاذب مبارزه ی ضد خارجی دارند، را موررد تایید قرار نمی دهیم. رهبری به انحراف کشانیدن مبارزات ضد اشغالگری خلق آزادیخواه ی مالی را بخش کوچکی از قبایل توارگ که تحت رهبری تشکیلی بنام «انصارالدین» که از شعبات نزدیک به القاعده است، به عهده دارد. این بخش کوچک به دستور خود امپریالیسم فرانسه، بزرگترین خدمت را به اشغالگران انجام میدهد. بهانه یی میشود از برای ادعای کذایی امپریالیست ها مبنی بر اینکه : برای درهم کوبیدن افراطیت اسلامی و قلع و قمع تروریسم اسلامی به مالی آمده اند!

«راز» نحوه ی  دخالت امپریالیسم امریکا بر مقدرات رژیم پوشالی مالی:

به تاریخ 21 مارچ 2012، کودتایی «شگفت» در مالی به وقوع پیوست. گروهی «مرموز» بنام ( کمیته ی ملی برای اعاده ی دموکراسی و احیای دولت)، رئیس جمهوری آقای آمادو تومانی توری را از قدرت به زیر کشیده، و تصمیم خویش مبنی بر احیای دولت در قلمرو های شمال مالی را اعلام نمودند. این کارشان، اغتشاشات و توهمات وسیعی را دامن زد، زیرا که توطئه گرانی که دست به کودتا زده بودند پاسخی برای ذهنیت عامه نداشتند و نمی توانستد حالی کنند که چگونه بر اوضاع مسلط شده و حاکمیت مرکزی را در شمال مالی تامین کنند. سرنگونی رئیس جمهور، درست پنج هفته قبل از دور جدید انتخابات ریاست جمهوری بود، و طرفه تر اینکه، رئیس جمهور مصمم به کاندید نمودن خویش در دور جدید نبود. اینهمه، گویای «راز » های خوابیده در پشت پرده ی سیاست های ارتجاعیی بود که زمینه ساز «آینده» ی تجاوز بر مالی بودند. ( کمیته ی ملی برای اعاده دموکراسی و احیای دولت) که رئیس جمهور را خلع نمودند، متشکل از صاحب منصبانی بودند که همه در ایالات متحده ی آمریکا آموزش دیده بودند.

کودتا گران روند انتخابات را متوقف نمودند و قدرت را تسلیم یکی از کاندیدا های خویش نمودند. این کاندیدا، یعنی «دیونکوندا تراور» داعیه ی دوستی با فرانسه را در سر داشت! این اقدام گربزانه ی توطئه گران، بوسیله ی ( مجتمع اقتصادی دول افریقای غربی) مورد «مشروعیت» یابی قرار گرفت. طرفه اینکه رئیس این مجتمع، کسی جز آقای «آلاسان کواتارا» نیست، کسی که یک سال قبل، بوسیله ی ارتش متجاوز فرانسه، در راس رژیم «ساحل عاج» قرار گرفته بود!

کودتا منجر به تشدید تنش ها و تقسمیات  قومی گردیده، و نخبگان واحد های ارتش مالی ( که در ایالات متحده ی امریکا آموزش دیده بودند) که تحت فرماندهی یک «توارگ» قرار داشتند، به شورشیان پیوستند و همراه با خود اسلحه و تجهیزات را نیز به شورشیان منقل نمودند.

به تاریخ 10 جنوری 2013 میلادی، گروه «انصارالدین» که بوسیله برخی دیگر از گروه های «اسلامی» مورد حمایت قرار گرفته است، بالای شهر «کونا» حمله ور شد. درامه ی خطر «تروریسم اسلامی» آغاز می یابد. «انصار الدین» اعلام مینماید که به منظور تنفیذ شریعت اسلامی، باید به جنوب مالی رخنه کند!

رئیس جمهوری رژیم انتقالی مالی، آقای «دینوکوندا ترائور» (که قبلا در موردش نوشتیم) حالت اضظرار را در کشور اعلام میکند، و از فرانسه تقاضای کمک مینماید! فرانسه طی چند ساعت محدود دست به کار شده، و مداخله ی صریح خویش را آغاز میکند تا از سقوط «باماکو» پایتخت مالی بدست شورشیان «اسلامگرا» جلوگیری کند. قسمی که نوشته آمدیم، اسلامگرایانی که خود آله ی دست و ساخته و پرداخته ی امپریالیسم، و عمدتا امپریالیسم فرانسه بودند، نمی توانستند و نمی خواهند برخلاف ملی و منافع فرانسه و در برابر رژیم پوشالیی که دست نشانده ی فرانسه است، دست به کار شوند. چه رسد به اینکه رژیم تحت الحمایه ی فرانسه را ساقط گردانند. حال وقت آن است که ورق کاملا برگردد! وقت آنست که به بهانه ی خطر خود-ساخته ی «تروریسم اسلامی» ، امپریالیسم فرانسه مستقیما بالای مالی یورش-ور شود، تا با در دست گرفتن مستقیم زمام امور، معده ی گرسنه خویش را از یورانیم و طلای مالی، انباشته دارد! این است «رمز و راز» تروریسم اسلامی و «نیاز» به مداخله و تجاوز فرانسه بالای مالی!

گروه ی » انصارالدین» هرگز توانایی ایجاد خطر جدی برای رژیم پوشالی را دارا نبوده، و نمی تواند به مثابه ی حتی عذر لنگ امپریالیسم فرانسه، بهانه یی از برای اعمال فشاربه گونه ی تجاوز بالای خلق های مالی را فراهم کند. نیروی اصلی جنگجویانی که بر ضد رژیم پوشالی و اینک بر ضد امپریالیسم فرانسه-شرکا قرار گرفته است، متشکل است از: ناسیونالیسم توارگ و رهبران نیشنلیست توارگ.

این نیشنلیسم، چنانکه دیدیم، بسا مورد استفاده ی ابزاری امپریالیست ها و استعمارگران قرار گرفته است. اینک این نشنیلیسم که دیگر شمال کشور را از آن خویش میداند، عزم آن دارد که بعد از تصرف دو ایالت عمده ی مملکت، بر دو ایالات دیگر از ایالات عمده ی مملکت تاخت نموده، و با تصرف آن، قدرت «توارگ» را مستقر دارد. تحقیر ها و تیپا خوردن هایی که توارگ دیده است، اینک آنرا در وجود ناسیونالیسمی مسلحانه، بر پای داشته است، و چه بسا که این ناسیونالیسم که به هر حالی، گوشی شنوا به استعمارگران فرانسوی در این لحظه ندارد، و در مقابل آن، رژیم پوشالی، چشم و گوش امپریالیسم فرانسه در مالی است، می باید این ناسیونالیسم را بوسیله ی سگ های هار امپریالیسم درهم کوفت، و از سقوط رژیمی که دست نشانده ی فرانسه است جلوگیری کرد! این است عزم فرانسوی ها! بنابر این، گروه ی انصار الدین، خطر عمده نبوده، و چیزی بنام «تروریسم اسلامی» عامل تجاوز فرانسه نیست، بلکه، این نیشنلیزم اینک «لگام گسیخته» ی توارگ است که مغضوب استعمارگران فرانسوی قرار گرفته است. به هر حال، اگر توارگ بر پای هم نمی خاست، امپریالیسم فرانسه، روی اغراض استعماری، دیر یا زود بالای مالی تجاوز می نمود. اما، در این لحظه، سد راه ی امپریالیسم فرانسه، ناسیونالیسم خلق های ستمدیده یی است، که از داشتن جنبش دموکراتیک نوین حاضر در صحنه محروم اند. بنابر آن، ناسیونالیسم توارگ، جنبه ی دو گانه دارد. از یکسو، تا جایی که یارا و خواست مقاومت و مبارزه بر ضد امپریالیسم و اشغالگری را دارد، نیرویی مثبت است، اما مادامیکه نماینده گی از مناسبات اجتماعی عقبمانده می نماید و در برابر انترناسیونالیسم پرولتری و خط مشی انقلابی مانع ایجاد میکند، جنبه ی ارتجاعی دارد. در لحظه ی کنونی، این ناسیونالیسم، مادامیکه داعیه ی دفاع از مادر-وطن را در سر دارد و از منافع خلق های ستمدیده ی مالی دفاع میکند، جنبه ی مثبت آن، عمده گی داشته، و مورد تایید ما است. زیرا که در لحظه ی کنونی، در غیاب – یا بهتر  است گفت: در نبود- الترناتیف دموکراتیک نوین، این یگانه مسیری است که مقاومت خلق مالی از آن باید عبور کند، بی آنکه از یاد بریم که: رسالت کمونیسم بین المللی این است که به یاری خلق های مالی باید شتافت، و مسیر مبارزات ضد امپریالیستی آن خلق ها را در کانال جنبش دموکراتیک نوین، سمت دهی کرد! این است رسالت انترناسیونالیستی ما!

می توان با در نظر داشت محدوده های ناسیونالیسم توارگ در جنوب مالی به این نتیجه رسید که : توارگ خواهان استقرار هژمونی خویش بر جنوب نبوده، بلکه مقاومت وی در جنوب و سایر حصص مملکت ( منهای شمال کشور) جنبه ی پاسیف و تدافعی دارد. با در نظر داشت این نتیجه گیری، باز ادعای اینکه این ناسیونالیسم توارگ است که امپریالیسم «فرانسه » را «مجبور» به تجاوز به آن کشور نموده است، بعید به نظر میرسد. بهترین و درست ترین تحلیل همان است که بیان میدارد که: این آزمندی امپریالیستی و منافع استعماری فرانسه است که وی را به تجاوز بالای مالی «کشانیده» است. آری! این یورانیم، ذخایر طلا و سایر منابع معدنی سرشار مالی است که فرانسه –شرکا را در گیر جنگ در مالی نموده است! اگر ناسیونالیسم توارگ، در این راستا، سد راه ی امپریالیست ها گردد، رسالت پلید امپریالیست ها این است که باید این نیرو را: بشکنند!

امپریالیسم فرانسه، از گربزی های امپریالیسم امریکا در تجاوز بالای افغانستان سرمشق گرفته است. امپریالیسم امریکا، زمانیکه میخواست تجاوز بالای افغانستان را فعلیت بخشد، پای سایر قدرت ها، عمدتا قدرت های امپریالیست را به افغانستان کشانید. اینک، امپریالیسم فرانسه، به خاطر آنکه مداخله ی خویش در امور داخلی مالی، و سرانجام تجاوز آشکار مسلحانه ی خویش بر مالی را «کم رنگ» جلوه دهد، پای شرکای امپریالیستش، عمدتا امپریالیست های انگلیسی و امریکایی را به مالی میکشاند. زیرا که امپریالیست های فرانسوی میدانند که یورانیم، طلا و سایر داشته های مالی، لقمه یی نیست که به تنهایی آنرا بتوانند اوباشت! اگر آنها به تنهایی اقدام به چنان «امر خطیر»ی کنند، آن امپریالیست هایی که اینک در دوستی و تبانی با وی قرار دارند، در چنان صورت و حالتی، حتی این لقمه ی آماده و اوبارده را از مری اش بیرون خواهند کشید! اپورتونیسم امپریالیسم انگلیس، از چنین فرصت طلایی، که بار عمده ی تجاوز بر مالی بر گرده ی امپریالیسم فرانسه سنگینی کند، سود جسته، و در این لقمه ی چرب سهیم میشود. تا الحال، ده قدرت امپریالیست و توسعه آماده ی سهم گرفتن در شکار «مالی » شده اند.

امپریالیسم فرانسه، سر زاغ بودنه میگیرد!

امپریالیسم فرانسه، کشور میخواهد کشور های افریقایی منطقه و همسایگان مالی را در تنگنا قرار دهد. یا باید در تبانی با تجاوز، و در موضع تاییدی تجاوزامپریالیسم قرار گیرند (  و سرانجام بوسیله ی امپریالیسم کاملا به انقیاد در آیند) یا اینکه: با رد نمودن وسوسه ی احتلام امپریالیستی، خطر رشد «تروریسم اسلامی» را که آنهم از سوی امپریالیست ها صادر میشود، را پذیرا شوند. در حالت دوم، آنها در حقیقت، حکم محکومیت خویش را نیز در دادگاه ی امپریالیست ها خود صادر نموده اند! و آن اینکه: با رد نمودن دعوت امپریالیست ها، آنها در تبانی و توافق با تروریسم اسلامی قرار گرفته اند!

با چنین ترفندی است که امپریالیسم فرانسه با کشور الجیریا داخل معامله میشود. الجیریا، به گونه ی رسمی میپذیرد که: به منظور نجات یافتن از مهلکه ی رشد «تروریسم اسلامی» در کشورش، وی به تایید سرکوب شورشیان مالی بوسیله ی فرانسه –شرکا می پردازد. بدین ترتیب، امپریالیسم فرانسه، دهان کشور های منطقه و همسایه گان مالی را می بندد. آنچه واضح  است این است که:

با آنکه فرانسه مدعی است که الجیریا را از «چنگال» گرگ در می رباید، اما، الجیریایی ها عاقبت خواهند دید که گرگ اصلی شان همانا امپریالیسم فرانسه است، و «تروریسم اسلامی» چیزی نیست، جز مترسکی که ساخته و پرداخته ی خود امپریالیست ها، و دست آویزی از برای پیشروی قدرت های استعماری در اعماق «قاره ی سیاه » میباشد.

در لحظه ی کنونی، با ربودن مهر تایید از الجیریا و همسایگان، امپریالیسم فرانسه، میخواهد به مصداق مثل مشهور، «سر زاغ، بودنه بگیرد.» رژیم های پوشالی همسایه گان مالی، زاغ هایی اند که اینک از سوی امپریالیست ها «ناگزیر» ساخته شده اند که بودنه بگیرند!

بیچاره الجیریا که گوش به فرمان امپریالیسم فرانسه، حریم فضایی خویش را به روی هواپیماهای فرانسوی و انتقالات امپریالیست ها گشوده است، از همین حالا حساب پس دهد! یک ترمینال پترولیم گاز بریتانیایی، در الجیریا مورد حمله ی یکی از گروه های «اسلامی» قرار گرفت، و حمله کننده گان، اعلام نموده اند که این اقدام شان، پاسخی به کرنش الجیریا در برابر پاریس در مسئله ی کشور مالی میباشد.

حمله کننده ها، طی این حمله، بیش از صد تن را ربوده، و گروگانگیری کردند. در میان گروگانها ، علاوه بر فرانسوی ها و الجیریایی ها از سایر قومیت ها نیز دیده میشود. منظور حمله کننده گان، به اصطلاح «بین المللی» نمودن مسئله ی مالی، و پاسخی فرا-کشوری به اقدامات و مداخلات پاریس بوده است. به هر حال، اکنون که امپریالیست ها مخالفان شان را تحت برچسب «تروریسم اسلامی» می کوبند، و از آنجایی که توده های عقب نگهداشته شده ی مالی، عمیقا در توهمات مذهبی به سر میبرند، لهذا، نیروهایی که جنبه ی مذهبی هم نداشته اند در این کشور، زیر این پوشش، مخالفت خویش را تحت این عنوان، اعلام نموده و در میان توده ها سرباز گیری میکنند. مارکسیست ها آگاه اند که: همه ی تنش هایی که تحت برچسب های فرهنگی، مذهبی و …رخ میدهند، در واقع امر، انک و رنگ طبقاتی داشته، و از منافع طبقاتی خاص خود نماینده گی میکنند. ما به تایید سیاست «تلبس اسلامی» نمی پردازیم. چنین سیاستی، در سالیان مبارزه ی ضد تجاوز سوسیال-امپریالیستی در افغانستان که از سوی گروه های ساما، رهایی … به پیش برده میشد، نه تنها در شرایط خاص افغانستان نتیجه مثبت در قبال نداشت، بلکه سیر قهقرایی جنبش را نیز نماینده گی میکرد. منظور ما از یادکرد موضوع خاص مالی و الجیریا آنست که: نباید به ساده گی تام پذیرفت که تنها این «اسلامیست»ها اند که به گونه ی مسلحانه وارد گود شده اند. حقیقت آنست که رهبری مبارزه ی مسلحانه را نشنلیست هایی به عهده دارند که تحت عنوان «اسلامیسم» در لحظه ی کنونی بر ضد متجاوزان فرانسوی –شرکا می رزمند.

حال، فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست از سلاح زنگ زده ی «مبارزه برضد تروریسم» واشنگتن استفاده میکند، اما در موردی دیگر، در مورد خاص یک کشور آفریقایی. اگر دیروز تحت این بهانه، امپریالیسم امریکا بالای افغانستان تجاوز نمود، اینک فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست، که از لحاظ امپریالیست بودن، هم-خون با امپریالیست های امریکایی است، با این سلاح، به مصاف توده های ستمدیده ی مالی رفته است. همانگونه  که پوزه ی امپریالیست ها هر چه بیشتر در افغانستان به خاک مالیده شده است، و هر روزی، بیش از پیش رسوا و برباد میشوند، در مالی نیز امپریالیست های فرانسوی –شرکا، طرفی نخواند بست و آرمان گسترانیدن بساط  نو-استعماری خویش را به گور خواهند برد. ما در عصر امپریالیسم و انقلابات پرولتاریایی به سر میبریم. با سلاح مائوئیسم برضد امپریالیسم که از لحاظ استراتیژیک ببری کاغذی بیش نیست، شتافته ایم، و آنرا روانه ی گور میسازیم.

ارتجاع عرب که در تبانی با امپریالیسم قرار داشته و به کشور های خویش و خلق خویش خیانت ورزیده است، تاوان این خیانتکاری ها را خواهد پرداخت و داغان خواهد شد. اگر کشور «قطر» اینک سرمست سهام خویش در شرکت های فرانسوی مستقر در کشور مالی است، و اگر گروه «انصار الدین» که اینمه اکت و ادای ضد «فرانسوی» در می آورد، با امیر عربستان سعودی – که خود دست نشانده ی امپریالیسم، و عمدتا امپریالیسم امریکا است- خوش و بش و رابطه ی نزدیک دارد، اینمه، نمی تواند توده های مالی و خلق های عرب و آنچه را که بنام «جهان اسلام» نامیده شده ا ست، از مبارزه ی پیگیر بر ضد امپریالیسم باز دارد. شورش بر حق است، و مادامیکه که سایه ی شوم سیطره ی امپریالیستی و استعمار باقی باشد، توده ها خواهند آشوفت، و سرانجام، با درهم شکستن این «نظم» منحوس، به رستگاری خواهند رسید.

امپریالیسم فرانسه، علاوه بر بهره کشی هایی که با تجاوز برمالی در نظر دارد بدست آورد، خواهان به وجود آوردن پشت جبهه یی نیز برای مداخله ی خویش در امور سوریه است. به هر حال، تبانی ظاهری امپریالیست ها، در نهایت، با گشوده شدن جبهات و پشت جبهه ها توسط سایر قدرت های امپریالستی در جهانی تقسیم شده – که اینک مجددا تقسیم میشود-  ادعای یک قطبی بودن جهان به نفع قلدران سرمایه ی امپریالیستی امریکا را به چالش کشیده است. اگر «قار قار کلاغان» روم را نجات بخشیده بود، حال بر عکس، قارقار کلاغان سردمدار امپریالیسم امریکا، که در جهت تایید تجاوز فرانسه بر مالی است، نه تنها امپریالیسم امریکا را رونقی نخواهد بخشید، بلکه یکه-قلدری هایش را به چالش کشیده،و تداوم پروسه ی «جبهه سازی ها و پشت جبهه سازی های» ی سایر امپریالیست ها، امپریالیسم امریکا را از موضع تکه-قلدری به زیر کشیده،و بر باد خواهد داد- و البته از یاد نبریم که این پرولتاریایی جهانی است که گورکن امپریالیسم وسیستم خون خو خیانت سرمایه و انواع ستم و تبعیض خواهد بود.- و سرانجام، پرولتاریای پیروزمند اروپای غربی، پرولتاریایی امریکا و توده های ستمدیده ی سایر خلق ها تحت رهبری پرولتاریای انقلابی شان، میخ آخر را به تابوت سرمایه خواهند کوفت.

امپریالیسم انگلیس و شمال افریقا

برای بررسی اغراض استعماری گرگ کهن استعمار یعنی امپریالیسم انگلیس، کافی است که اظهارات اخیر دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان را در نظر بگیریم. وی در آخرین بیانات خویش در رابطه به وقایع شمال افریقا گفته است که : {وی} اقدام به آغاز جنگی گسترده در شمال افریقا خواهد نمود که برای دهه ها طول دوام خواهد یافت» این است بیانات بیشرمانه و رزیلانه ی یکی از نماینده گان امپریالیسم جهانی! خلق های سراسر گیتی، دشمن اصلی و عمده ی خویش را که امپریالیسم است، شناخته اند. از همین رو است که در چهار دانگ گیتی، شورشها و طغیانها، جنگ خلق ها و انقلابات بر ضد مرتجعان و استعمارگران ادامه دارد. قول صدر مائوتسه دون را به یاد بیاوریم که برای مان چنین می آموخت : یا انقلاب جهانی پرولتاریایی از وقوع جنگ سوم جهانی جلوگیری میکند، یا اینکه، این جنگ، زمینه ساز پیروزی جهانی پرولتاریا و وقوع انقلاب جهانی پرولتاریایی طی پیروزی انقلابات پرولتاریایی در همه کشور ها، میگردد.

آری! قلدران سرمایه، با گرز جنگ خلق در سراسر جهان، از پای در خواهند آمد و انقلاب جهانی پرولتاریایی به پیروزی خواهد رسید! بساط ستمگری، استعمار و استثمار برچیده خواهد شد و ما به کمونیسم همیشه طلایی خواهیم رسید.

با آنکه امپریالیسم انگلیس شمولیت در جنگ مالی به حمایت از فرانسه را در آغاز صرف از جنبه ی لوژیستیکی و انتقالات هوایی یاد کرده بود، اما تزویر و دروغ این امپریالیست به زودی رو گردیده، و اینک سردمداران سیاست تجاوزکارانه ی امپریالیسم انگلیس اعلام داشته اند که آنان در خاک مالی، نفرات خویش را پیاده خواهند نموده اما این نفرات جنبه ی «حمایوی» خواهد داشت،و مستقیما با شورشیان درگیر نخواهند شد! این ادعای دروغین انگلیس نیز همانند ادعای قبلی اش که پیاده نمودن نفرات را منکر شده بود، محض از برای فریباندن اذهان توده های انگلیس و سراسر جهان بوده،و در واقع میخواهد به گونه ی تدریجی، خلق ها را در معرض کار قبلا انجام شده قرار دهد! بی جهت نیست است که انگلیس را «روباه ی استعماری» لقب داده اند.

امپریالیسم انگلیس، ماموریت تجاوزی خویش بر مالی را «ماموریت خزنده» لقب داده است. در عمل نیز، این «خم خم رفتن صیاد «، این استعمارگر کهن، از برای صید مرغان یعنی توده های ستمدیده ی مالی میباشد. این ماموریت خزنده، چیزی سوای جامه ی عمل پوشیدن نیات شوم استعماری انگلیس نمی باشد.

مرحله ی «صفری» ماموریت خزنده ی انگلیس، با ارسال یک هواپیمای جاسوس که اطلاعات مورد نیاز را از خاک مالی جمع آوری میکرد، شکل گرفت، و اینک با ارسال نفرات، و آنهم به قول مقامات انگلیس، » شمار معتنابهی از نفرات» آن ماموریت خزنده، دارد شکل «دیو آسا» به خود میگیرد!

آنان از صد ها نفری حرف میزنند که باید در خاک مالی پیاده شود و نقش کمکی و حمایوی را برای ستون اصلی ارتش متجاوز که مرکب از ارتش متجاوز فرانسوی باشد،و نیز در حمایت از ارتش پوشالی رژیم پوشالی، به عهده گیرند. پر واضح است که گربه به رضای خدا موش نمی گیرد! سربازان و نظامیان انگلیسی که در قاره یی دیگر، در کشور مالی پیاده میشوند، دنبال اهداف کوتاه مدت و دراز مدت خویش اند. درستی  این تحلیل ما در پرتو ادعای خود «دیوید کامرون» به اثبات میرسد!!! وی مدعی است که برای چندین دهه در آفریقا در گیر جنگ خواهند بود!

از دیدگاه ی مزورانه ی امپریالیسم انگلیس، این نفرات که اینک پیاده شده اند، نقش حمایوی و آموزش دهنده را به عهده دارند، و چنین نقش هایی به معنی نقش مبارزاتی نیست. این دیدگاه ی مزورانه، نیز برای امپریالیسم فرانسه اطمینان میبخشد که در صدد نیست که با نفرات فرانسوی «بناغی» در آورد؟ ولی آیا متجاوزان فرانسوی فریب چنین اطمنیان بخشی های کاذب را خواهند خورد؟ پر واضح است که نه! اما در چنین مرحله یی که متجاوزان فرانسوی به «متحد» در پروسه ی تجاوز نیازمند اند، تا فریاد های اعتراض را خنثی داشته یا در گلو ها خفه کنند، صواب می بینند که به روی خود نیاورند که از اغراض روباهانه ی متجاوزان انگلیسی سر در آورده اند! آنچه مسلم است اینست که: در پرتو موجودیت تضاد های حاد در میان خود کمپ امپریالیست ها بر سر حصول هژمونی بر سایرین، وقوع تنش ها میان بلوک خود متجاوزان، از همان مراحل آغازین متصور بلکه عملی است. در حقیقت، همان «اطمینان» کاذب انگلیس ها، خود نشان دهنده ی این امر است که چنین تنش هایی هر آن ممکن است از قوه به فعل در آید.

فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست  در نشستی که در پاریس برگزار شده بود، اعلام نمود که خواهان استقرار رژیمی مورد تایید پاریس در مالی است.

معنی این گپ وی به زبان ساده آنست که : در مالی رژیم را میخواهیم مستقر سازیم که نه تنها در غارت نمودن معادن مالی، سد راه ما نشود، بلکه ما را در بارگیری مواد خام یاری رسان هم باشد.

امپریالیسم انگلیس چی میخواهد؟

مگر وی کور است؟ مگر وی معده ندارد. مگر وی از طینت پلید امپریالیستی به اندازه ی کافی برخوردار نیست؟ مگر وی نمی داند که : » بی همگان به سر شود، بی یورانیم به سر نمی شود» ( با معذرت از روان پر فتوح حافظ شیراز که مصراعی از وی اینجا مورد «چندک» قرار گرفته است).

امپریالیسم انگلیس نیز میخواهد که دست کم پاره یی از این کیک ( کیک یغما) بدست آورد، و البته که پاره یی معتنابه، زیرا که وی مقدم بر همه، دست همیاری فعال با امپریالیسم فرانسه پیش کرده بود. نیز او بود که با «لابی» هایش در منطقه و با پالیسی های «پنهان» لابی گری های جواسیس و نفرات خویش، حوادث را چنان شکل داد که یک تجاوز » بی درد سر و مورد حمایت دست کم ده قدرت بزرگ و مطرح» به قوع پیوندد.

 و اما فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست:

این «سوسیالیست» هرزه، که با احمق ساختن و نیز با خیانت ورزی بخشی از اهالی، به مثابه ی یک

«سوسیالیست» و به حیث کاندیدای یک حزب «سوسیالیست» در برابر خیانتکاری های لیبرالها و محافظه کاران فرانسوی جا زده شده است،خود موجودی حقیری است که از سوسیال-فاشیسم فرانسه نماینده گی میکند و بیشرمانه خود را به منظور فریب توده ها سوسیالیست میخواند. «سوسیالیسم» فرانسوا میترانها و فرانسوا هولاندها، علی الرغم پیشاوند «فرانس» و برچسب «سوسیالیستی» نه مال توده های فرانسه است و نه رگه یی است از بستر سوسیالیسم جهانی. این «سوسیالیسم» از قماش «سوسیالیسم» هیتلری است، که معنی واقعی آن همان، سوسیال-نازیسم میباشد، و البته در متنی فرانسوی. مصداق این نازیسم، در تجاوزات فرانسه به سایر کشور ها نمودار شده است،و تجاوز برمالی، نمونه ی تیپیک این سوسیال-فاشیسم میباشد.

فرانسوا هولاند، هنوز در توهمات 1884 کنفرانس برلین به سر میبرد و خواب آنرا می بیند که باز همان 1.8 میلیون مایل بربع تصرفاتی را که در افریقای غربی داشت، بدست آورد! وی بیاد میآورد که در آن زمان، مالی و الجیریا، بخشی از این متصرفات بودند. لحاظا، بر مبنای غرور سوسیال-شووینیستی خویش، حق خویش میداند که با تجاوز عریان بر مالی، کوس برپایی مستعمرات جدید خویش را در افریقا به صدا در آورد.

وی وارث بی شائبه ی استعمارگران فرانسوی، و دشمن درجه یک خلق های جهان بوده، و پرولتاریای فرانسه و سایر کشور های گیتی، از وی نفرتی بیکرانه در دل داشته و خواهند داشت.

یورانیم کشور مالی،  عمده ترین رانه ی امپریالیسم فرانسه به سوی تجاوز:

آقای لاورینت فابیوس، وزیر خارجه ی فرانسه به تاریخ 14 جنوری 2013 چنین اظهار داشت:

» منافع کلیدی برای ما، برای افریقا، برای اروپا در کار بود، لهذا ما می بایست خیلی سریع دست به کار میشدیم».

این وزیر جنایت-شعار، تجاوز فرانسه به مالی را «دست به کار شدن» و اقدام نمودن سریع خوانده است. این منافع کلیدی که وی از آن سخن میگوید، واقعا برای امپریالیسم فرانسه و شرکای اروپایی اش، کلیدی اند و رانه ی اصلی آنها حول سناریوی تجاوزکارانه شده است، اما، منافع افریقا هرگز در این سناریو نه تنها دخیل نبوده است، بلکه، این سناریو، سناریوی به اسارت کشانیدن افریقا میباشد.

یکتن از آموزگاران سرشناس جهان، پان-آفریکانیست شهیر و صاحب صلاحیت در تاریخ آفریقا، که رئیس اتحادیه ی «آفریکان دیاسپورای جهان» در ایالات متحده ی امریکا میباشد، از منظر تاریخی،  و در خصوص مورد مشخص ذیل، به درستی میگوید که فرانسه ی استعمارگر، نیازی به ارسال نامه از سوی رژیم پوشالی نمی بیند زیرا که:

           قبل از «اعطای» استقلال، بالای مالی توافقنامه های زیادی را تحمیل نموده است، و این توافقنامه های تحمیلی تا اکنون بدون تغیر باقی مانده است. از پنج دهه قبل تا اکنون فرانسه مناسبات  نو-استعماری را در قبال کشور های افریقایی  در پی-ریزی نمود است  که به » پاکت کولونیال» یعنی پیمان استعماری شهرت یافته است. این مناسبات، برای فرانسه قابلیت آنرا فراهم ساخته است که بر همه اجزاء متشکله ی  دول جدید افریقایی کنترول خویش را بگستراند که عرصه های اقتصادی و تاسیسات نظامی را نیز شامل میشود… پاریس بذر وابسته گی به خود  را در مستعمرات سابقه ی خویش کاشته است، و رژیم های ضعیفی را که دست نشانده ی وی اند در آنجایها مستقر داشته است، رژیم هایی که به وی دسترسی به منابع {غنی افریقا} را میسر میسازند»

چرا امپریالیسم فرانسه شرکا خواهان به اسارت کشانیدن مالی و سایر کشور های افریقایی اند؟ بدیهی است که به منظور دستیابی به منابع سرشار آنها و نیز از برای تحکیم موقعیت جیوپولیتیک خویش جهت تداوم پیشبرد هژمونی خویش.

و اما در مورد خاص فرانسه:

آن «منافع کلیدی» که آقای لاورینت فابیوس، وزیر رژیم جنایت پیشه ی فرانسه از آن صحبت میکند، منافع استعماری امپریالیسم فرانسه است. خلق های ستمدیده ی سراسر جهان به فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست- این خاین به سوسیالیسم- به تعریض و لعنگویانه خطاب میکنند:

«خوش باد مستی ات که مرا نوش میکنی!»

رژیم تحت رهبری سوسیال-فاشیسم فرانسه خون خلق های افریقا را نوش میکنند. و اینک گوشه یی از «نیاز» فرانسه به تجاوز بالای مالی:

یورانیم منبع کلیدی انرژی مورد نیاز فرانسه را تشکیل داده است. بر مبنای «مجتمع هسته یی جهان»، 75 فیصد برق ملت های اروپایی از انرژی حاصله از یورانیم بدست می آید. با توجه به آنکه یورانیم «منبع کلیدی انرژی» فرانسه را تشکیل میدهد، مشخص میشود که این کشور، وابسته گی عمیقا به آن وابسته است. بر مبنای اظهارات تحلیلگران منابع معدنی، در اعماق صحرا های شمال مالی و نایجیر شرقی، سرزمین هایی که اینک شورشیان در آنها به گونه مسلحانه از مادر وطن به دفاع برخاسته اند، سومین ذخیره ی بزرگ یورانیم جهان قرار دارد، و بر علاوه ذخایر غنی نفت در آنجاها واقع است.

برای مدت چهل سال، کمپنی فرانسوی «اریوا» به بهره کشی از ذخایر یورانیم نایجیر پرداخت. سپس، حکومت نایجیر برای کشور های چین، هند، بریتانیا، افریقای جنوبی ، ایالات متحده ی امریکا، کانادا و آسترالیا اجازه داد که به تفحص در یورانیم و نفت آن کشور بپردازند. این وضعیت سبب شده است که فرانسه عنان تحمل از کف داده،و قویا وارد گود شود. تجاوز علنی فرانسه بر مالی، آغاز موج جدیدی از لشکر کشی ها بر افریقا است، لشکر کشی هایی که قدمه ی بعدی آنرا تعدی و تجاوز بر مالی در بر خواهد داشت. ( و این در صورتی است که امپریالیسم فرانسه توانایی پیشبرد این جنگ تجاوزکارانه را دارا باشد)

سوسیال-امپریالیسم چین و مالی:

سوسیال-امپریالیسم چین نیز همانند سایر دول توسعه طلب و استعمارگر، به منظور پیشبرد حیات ننگین خویش، نیاز به منابع و مواد خام دارد. از همین رو است که نتیجه ی «منطقی» تیوری رویزونیستی «سه جهان» تینگ-هسیائو-پینگ به مثابه ی ابزار توسعه طلبی و دست-آویز هژمونی این کشور بر سایر کشور ها، از جمله در قاره ی آفریقا، اینک به فازی جدیدی از مداخلات » اعطایی» چین در مالی منجر گردیده است.

بر مبنای گزارش «اندیپیندیت» نشریه ی انگلیسی مورخه ی 15 جنوری 2013 میلادی، چین میلیونها دالر به به گونه ی «تحفه» برای «خلق مالی» داده است تا استندرد زنده گی شان بالا رود!

بر مبنای خبری دیگر منتشره ی » چینا تایمز»، مالی و چین، سه موافقتنامه به ارزش 117.7 میلیون دالر به امضاء رسانیده اند. کشور چین مصمم است که یک سد هایدرو-الکتریک در «توسا» واقع در منطقه ی «گائو» در شمال افریقا، اعمار کند، منطقه یی که در دست اینک در کنترول شورشیان است!

بر مبنای گزارش ها، چین در پروژه های «انکشافی» متعددی در مالی فعال بوده، که عرصه های صنایع، صحت، کشاورزی، آموزش، امنیت، ارتباطات، و امور «زیربنایی» را در بر میگیرد.

سابقه ی «دست –اندر-کاری» فعال  چین رویزیونیست در مالی، به دوره ی رئیس جمهور قبلی مالی که به گونه ی توطئه آمیز توسط پوشالیان کنونی باژگون گردید، میرسد.

«گائو» یکی از نقاطی که چین اینک در آن فعال است، به تنهایی تخمین میشود که دارای 200 تون ذخیره ی یورانیم باشد. حال آنکه سایر نقاط دارای ذخایر بیشتر از آن اند. از جمله واحه ی «فلیه شمال گینه» که در «دل» خویش، تخمینا 5000 تن یورانیم را جای داده است.

ریشه گیری دیپلماسی و گسترش مداخلات  امپریالیسم چین در مالی و افریقا، که هدفی سوای غارت ذخایر طبیعی و معدنی مالی و کشور های افریقایی را در قبال ندارد، برای امپریالیسم فرانسه –شرکا غیر قابل تحمل است. امپریالیست های فرانسوی که داعیه ی «مالکیت اصلی» مالی را در سر میپرورانند با تجاوز صریح خویش، در حقیقت به چین چنین پاسخ داده اند: این مهمان ناخوانده دیگر از کجا پیدا شده است. سوسیال-امپریالیسم چین، در سالهای اخیر، در رسانه های جهان، به مثابه ی رقیب اقتصادی غرب، تبلیغ شده است، و حضور اقتصادی-سیاسی وی را غرب تحمل نمی تواند، تا چه رسد به آنکه: امپریالیست های غربی تعلل ورزند، و چین در مالی پایگاه بسازد!!!

ایالات متحده ی امریکا در نقش  حمال سربازان فرانسه و اسلحه به مالی!:

به تاریخ 21 جنوری سال روان (2013 میلادی) هوا پیما های انتقالاتی ایالات متحده ی امریکا، صد ها سرباز مالی را همراه با اسلحه و تجهیزات مورد نیاز شان، به خاک مالی منتقل ساختند.

وزیر دفاع فرانسه، » جین یویس له دریان» اظهار داشت که 4000 سرباز به منظور عملیات در مالی در نظر گرفته شده است. این وزیر جنایت پیشه، پرده از «راز» تجاوز برداشت، و برخلاف ادعاهای دروغین سایر مقامات فرانسوی که اظهار میکنند که به منظور دفع «تروریسم اسلامی» به مالی هجوم آورده اند، طی مصاحبه یی که از طریق شبکه ی تلویزیونی فرانسه 5 انجام داد، چنین بیان داشت:

» هدف ما فتح دوباره ی سراسر قلمرو مالی است. ما یک وجب زمین را هم فرو نخواهیم گذاشت.»

این وزیر جنایت پیشه، دو موضوع مهم را در قول بالا «افشا» میکند:

  • آنها به دنبال اشغال خالص مالی اند، و حرفی از نبرد با «تروریسم اسلامی» خالصانه در بین نیست!
  • آنها این اشغالگری را «اشغال مجدد» میخوانند. این بدین معنا است که آنها به اشغال نخستین مالی در سده ی نوزدهم اشاره دارند، و عملیات کنونی را صریحا تداوم آن، و مرحله ی دیگری از آن تجاوز استعماری میخوانند.

قسمی که هر خواننده ی با وجدانی حکم خواهد کرد، دیگر مجالی برای توجیه برای حتی وجدان-باخته ترین و سر سپرده ترین ایادی امپریالیسم باقی نمی ماند! دیگر هیچ زبانی نمی تواند ادعا کند که فرانسه به منظور «کمک بشر دوستانه» و یا به منظور «رهایی مالی از چنگال تروریسم اسلامی» بالای مالی تجاوز نموده است. امپریالیسم امریکا که با آنهم غرور و حشمت امپریالیستی، دم از آقایی جهان میزند، حال با تقبل انتقال نفرات و اسلحه ی فرانسوی ها، نقش بارکش و حمال امپریالیسم فرانسه را به عهده گرفته است. باز باید موکدا گفت: گربه به رضای خدا موش نمی گیرد! این

درد شکم سیری ناپذیر امپریالیسم امریکا است که وی را حمال امپریالیسم فرانسه ساخته است!

موضع سایر کشور های امپریالیست و «توله»-امپریالیست در قبال مالی!:

سایر کشور های امپریالیست و «توله امپریالیست» نظیر امپریالیسم آلمان، بلجیم، کانادا، دانمارک… نیز به بلوک تجاوزگران پیوسته، و همبسته گی خویش را با امپریالیسم فرانسه اعلام داشته اند. آنان مصداق این مثل معروف شده اند:

«خر که از خر عقب بماند، بینی اش از بریدن است»

امپریالیسم فرانسه به «روی مبارک» خود نمی آورد که این یورانیم ، طلا و نفت و سایر مواد خام و منابع طبیعی مالی است که وی را «سرمست جام خون آشامی» نموده است، وی نمیتواند جهان را بفریبد از مالی  تصویر کشوری فقیر و «زراعتی» ارائه کند که تشنه ی دموکراسی «فرانسه-شرکا» بوده، و هنوز از آوان برگزاری نخستین «انتخابات ریاست جمهوری» اش زمان زیادی نگذشته است! مالی فقیر و زراعتی است، اما این فقر، با توجه به آینده ی خوب این کشور از منظر  داشتن ذخایر طبیعی سرشار، یورانیم، طلا و… بر هیچ کسی پوشیده نیست. مالی تشنه ی دموکراسی است،  اما این دموکراسی، دموکراسی پوشالی و استعماری نیست. دموکراسییی که خلق های مالی تشنه ی آن اند، دموکراسی راستین و توده یی یعنی دموکراسی نوین است. امپریالیست ها خود را راه برای خلق های مالی نشان داده اند! امپریالیست ها حالی اعلام کرده اند که دست کم سه ده ماموریت شان در مالی طول میکشد. صدر اعظم انگلیس اعلام داشته است که برای چندین دهه آنها در گیر نبرد در منطقه خواهند بود. توده های مالی در خواهند یافت که این جنگ طولانی را که امپریالیست ها آغازیده اند، جز با » جنگ طولانی خلق» نمی توانند پاسخ گفت و جز با سلاح جنگ خلق، آزادی و دموکراسی برای خلق مالی بدست نخواهد آمد. این است تجدید تایید تز جهانشمول جنگ ممتد خلق صدر مائو تسه دون و درستی مائوئیسم، که  تاریخ و سیر مبارزه ی طبقاتی در سراسر جهان، همانگونه که اینک در مالی، درستی، علمی بودن و حقانیت آنرا به اثبات رسانیده است، همین حالا آنرا در حالت به اثبات رسانیدن است، و تا زمانیکه به کمونیسم میرسیم، حقانیت تز «جنگ خلق تا کمونیسم» پیوسته، مشعل راه ی پرولتاریا و خلق های ستمدیده ی گیتی خواهد بود.

توله امپریالیست ها نیز کاملا آگاه اند که مالی، علاوه بر یورانیم، طلا و نفت، دارای مس، فاسفات، بوکسیت، احجار گرانبها و است. از همین رو است که این توله ها آمده اند که سهمی از کیک مالی، ولو ریزه یی و نواله یی نصیب شان گردد: نواله یی که میتواند آنان را به کیوان برکشد، و در این میانه، آنان را باکی نیست که خلق مالی، در تحت خط فقر، و خون-چکان، زنده زنده بمیرند!

هژمونیست های امریکایی، افریقا را به گونه ی معنی دار «قاره ی تاریک» میخوانند. این تسمیه، ظاهرا اشاره به نژاد دارد، اما استعاره یی نیز است از برای آنکه: امپریالیست ها آنرا فقیر جلوه میدهند، حال آنکه این «تاریکی» آگاهی جهان از آن است که آنرا باید «قاره ی تاریک» خواند. در اعماق آن، ذخایر سرشاری است، که بهتر است حسابش را فقط خود امپریالیست ها بدانند و لاغیر!

حال این شورای امنیت سازمان ملل متحد است که با تایید تجاوز فرانسه-شرکا بر مالی، یکبار دیگر، پرده از ماهیت مزدور منشانه ی خویش برداشته، و » به زبان بی زبانی» حالی میکند که سازمان ملل متحد، کارگزار هژمونیسم امپریالیسم جهانی است و آنرا با حقوق پامال شده ی ملل ستمدیده کاری و تعلقی نیست!

امپریالیست ها با ترفند ها و سناریوسازی های خویش، فکر میکنند که » به ریش ملل ستمدیده ی شرق میخندند». دور نیست روزی که با مالیده شدن پوزه ی امپریالیسم جهانی به خاک، توده های ستمدیده ی گیتی، » به ریش بلند پروازی های احمقانه» ی امپریالیست ها بخندند. ایالات متحده ی امریکا، به مثابه ی سرنیزه ی امپریالیسم جهانی، با حمایت خویش از تجاوز فرانسه بر مالی، یکبار دیگر نشان داد که ژاندارم امپریالیسم جهانی بوده، و اما، این ژاندارم، از لحاظ استراتیژیک، همانند سایر امپریالیست ها و «توله-امپریالیست ها» بیری کاغذی بیش نیست.

مقاومت خلق های مالی:

خلق های آزادیخواه ی مالی، مسلحانه بر ضد تجاوزگران میرزمند. بر علاوه، نهاد ها و تشکلات دموکراتیک ( هرچند ضعیف) در داخل مالی، بر ضد تجاوز موضع گیری نموده اند. درجه ی این موضع گیری ها متفاوت است. برخی از نهاد ها نظیر » ائتلاف سازمان های میهن-پرست مالی»، صریحا مخالف خویش با تجاوز و حضور نیروهای خارجی در مالی را اعلام نموده و خواستار استعفای رئیس جمهور رژیم پوشالی شده اند. آنان رژیم پوشالی را متهم نموده اند که چراغ سبز «دعوت» به تجاوز بالای مالی را به متجاوزان فرانسوی-شرکا چراغ سبز نشان داده اند. با اینهمه فهم سیاسی «کوپام» هنوز به آن حد نیست که دست رد به سینه ی «کمک های امپریالیستی» و کمک های خارجی در عرصه ی لوژیستک، امنیت ملی و آموزش ها بزنند. «کوپام» از دژخیم میخواهد که بالای زخمهای که خود بر پیکر مالی زده است، مرهم  شفادهنده بگذارد! با اینهمه «کوپام» قادر گردید که بیش از یک هزار نفر را در جهت تقبیح تجاوز امپریالیستی بر مالی، سازماندهی کند. طی ساعات تظاهرات، بانک ها همه بسته شدند و سرک ها تهی از آدم گردید. در پاسخ، رژیم نیز با سرکوب تظاهرات، برگزاری هر نوع اعتراض و تظاهرات بر ضد اشغالگران را ممنوع اعلام نمود. اینت خود فروخته گی و وجدان باخته گی رژیم پوشالی و دست نشانده ! با اینهمه، یگانه راه ی ممکن وقطعی به منظور شکست دادن امپریالیست های متجاوز- امپریالیست هایی که خواب «حضور» چندین دهه یی را در منطقه می بینند- راه اندازی جنگ متحد خلق از سوی پیشآهنگ مائوئیستی است، پیشآهنگی که هنوز تشکیل نیافته است. انقلابیون مالی باید رسالت تاریخی خویش را ادا کنند، و در راستای ایجاد هرچه سریع تر این پیشآهنگ و تقویت آن به منظور راه اندازی جنگ ممتد خلق، مساعی به خرج دهند. رهایی کامل مالی از چنگال امپریالیستان اشغالگر، از مسیر جنگ ممتد خلق میگذرد و با این جنگ است که توده ها به پیروزی و رهایی خواهند رسید.

در کشور های همسایه ی مالی، از جمله در الجیریا، تظاهراتی در دفاع از خلق مالی، راه اندازی شده است. دل الجیریا، مظاهره کننده گان، رژیم پوشالی کشور خویش را محکوم نمودند از اینکه با متجاوزان هم-آوایی نشان داده است. در سایر کشور ها از جمله در انگلستان، ترکیه ، مصر و… در دفاع از خلق مالی و در تقبیح تجاوز امپریالیستی، مظاهراتی به وقوع پیوسته است. دامنه ی نارضایتی ها و خشم توده ها در سراسر جهان بر ضد امپریالیست های اشغالگر، در حالت افزایش است.

در جهانی که تنها یک امپریالیست، امپریالیسم امریکا- این سرنیزه ی امپریالیسم جهانی- در 35 کشور افریقایی نفرات متجاوز اش را پیاده میکند- موجی که با پیاده شدن نفرات ارتش متجاوز امریکا در لیبیا، سودان، الجیریا، نایجر آغاز یافته است- و چه رسد به شمار تجاوزگری سایر امپریالیست ها، در چنین جهانی، تنها اقلیتی که به یک فیصد هم نمی رسد، از رفاه برخوردار است. شعار مرکزی «جنبش ضد اشغال» که از «بهار عربی» سرچشمه گرفته بود، به درستی بیان داشته بود که: ما {خلق ها} 99 فیصد هستیم. » باید این 99% را متشکل و بسیج انقلابی نمود، تا با باژگون ساختن حاکمیت 1% مستولی بر گیتی، جهانی رسته از بند ستم، استثمار و استعمار را پیریزی کنیم.

اگر امپریالیسم امریکا با سازمان استعماری «افریکام» خویش به اسیر نمودن خلق های آفریقا اقدام میکند، و اگر مثلا فلان و بهمان امپریالیست تحت فلان و بهمان سناریوی خود-ساخته و دروغین خلق های جهان را به اسارت میکشند، خلق های سراسر گیتی باید با گرز جنگ ممتد خلق در سراسر گیتی بر فرق امپریالیست ها بکوبند و آنها را از پای در آورند.

رخداد های اخیر در مالی:

شهر های گائو ( و فرودگاه آن)، تمبکتو، شهر و فرودگاه ی کیدال ( در شمال مالی) توسط نیروهای متجاوز فرانسوی اشغال شده است. نیرویی خود فروخته موسوم به «نهضت آزادیبخش ملی ازاود» که عمدتا از افراد قبایل «طوارق» اند، حمایت مشروط خویش را از لشکر متجاوز اعلام نموده و گفته اند که آماده ی همکاری با ارتش متجاوز فرانسه اند مشروط به اینکه آنها وارد شهر کیدال ( در 1500 کیلومتری پایتخت مملکت) نشوند.

نبود ستاد انقلابی سراسری که از روحیه ی ملی- انقلابی برخوردار باشد و مبارزه ملی-رهایی بخش را سازماندهی نموده، و خلق ها را رهبری کند ، به جان آمدن خلق ها از خشونت ورزی های گروه های خود فروخته نظیر «سلفیها  » –که ساخته و پرداخته ی امپریالیست ها اند، وسرانجام، خیانت طبقات حاکمه ی فئودال-کمپرادور و بورژوازی بیروکرات کمپرادور به خلق، از علل عمده ی درهم شکسته شدن مقاومت بر ضد موج تجاوز در برخی از نواحی در  لحظه ی فعلی میباشد. با اینهمه، توده های آزادیخواه، به مقاومت خویش، عمدتا به گونه ی فاقد رهبری  ادامه داده اند. وزیر امور خارجه ی فرانسه ( بادار رژیم پوشالی مالی) از رژیم دست نشانده ی خویش در مالی خواسته است که با شورشیان شمال و گروه های مسلح مخالف  داخله مذاکره شود.! اینهمه خود میرساند که حال که پای تجاوز امپریالیسم فرانسه-شرکا به مالی باز شده است، رسالت بخشی از نیروهای ساخته و پرداخته امپریالیسم که انگار جبهه ی «مخالف» را تشکیل میدهند، رو به اختتام است، و میبایست در آغوش گرفته شوند!!! دولت فرانسه از یکطرف شورشیان «اسلامگرا» را تروریست خطاب میکند، و از سوی دیگر، از دولت پوشالی مرکزی میخواهد که با «مردم شمال» داخل مذاکره شوند. این خود میرساند که: امپریالیسم فرانسه، سراسر نفوس شمال مالی، یعنی همه ی مردم شمال آن کشور را تروریست خوانده است!

با اشغال شهر تیمبوکتو از سوی امپریالیستان، کتابخانه ی آن شهر که حاوی 30 هزار نسخه ی خطی قدیمی و گنجینه ی تاریخی-فرهنگی مالی بوده است، به حریق رفته است! این آغاز جنایتکاری ها و » روز اول جشن کتاب سوزان است».

پوشالیان مالی، ارتش اشغالگر و بنیادگرایان مذهبی در مالی، کمر به نابودی میراث فرهنگی مالی بسته اند، همان کاری که در دهه ی هشتاد و آستانه ی دهه نود قرن بیست، «چوچه های رونالد ریگان» در افغانستان انجام دادند. همان کاری که در دهه های هشتاد و سالهای آغازین دهه ی نود سده ی بیستم، رژیم های خود-فروخته و پوشالی «خلقی»-پرچمی و سوسیال-امپریالیسم روس در افغانستان انجام دادند!

آری! پوشالیان، در سراسر گیتی، پشت و روی یک سکه اند، و همه مشغول یک «شاهکار» اند: کشتار خلق ها و نابودی فرهنگ بشری!

امپریالیسم فرانسه-شرکا دست به ترفند و توطئه یی نوین زده است و آن اینکه: تضاد میان رژیم پوشالی ( عمدتا مستقر در جنوب کشور مالی) و خلق های شمال مالی را به گونه ی انتاگونیسم در آورده است. سربازان رژیم پوشالی که از جنوب کشور می آیند، دست به قتل عام مردمان شمال کشور زده و با غارت اموال شان و تعدی و تجاوز به ناموس آنها، قند را در دهان پیر بی دندان استعمار آب میکنند!

آمار رسمی نشاندهنده ی آنست که از دهم جنوری بدین سو، به تعداد 7100 تن، ترک خانه و کاشانه نموده و به مقصد کشور های دیگر، متواری شده اند.

با استقرار دست کم 3500 نظامی فرانسوی در مالی، اینک دامنه ی بمباردمان ها تا مرز کشور الجزایر رسیده است، و آنرا به منظور تعقیب تروریستان اعلام کرده اند! این خود میرساند که از همین مرحله ی آغاز جنگ، دامنه ی این جنگ به سایر کشور های افریقایی کشیده میشود. این جنگ دامنه دار، که سراسر افریقا را در بر خواهد گرفت، استراتیژی تجدید تقسیم افریقا میان قدرت های امپریالیستی را به نمایش میگذارد.

همزمان با ورود فرانسوا هولاند رئیس جمهور فرانسه به مالی به تاریخ 2 فبروی، – که با غرور اهریمنی خویش میخواهد «شاهد پیروزی را در آغوش گیرد»- بمباردمان ها شدت و دامنه ی بیشتری گرفته است.

رژیم پوشالی و اشغالگران، مست باده ی «پیروزی»اند و اما، توده های بی پناه، در خون غوطه میزنند.

و اما: آیا ملت فرانسه، و مردمان سایر کشور هایی رژیم های خون آشام شان، در تبانی و اتحاد با فرانسوی ها دست به کشتار خلق مالی و اشغال آن کشور زده اند، آزاد اند؟ و آیا آنان در چنین وضعیتی آزاد بوده میتوانند. جواب آنرا، صد و پنجاه سال پیش، پیشوایان کبیر پرولتاریا داده اند:

«ملتی که بر دیگر ملل ستم میورزد، خود نیز آزاد بوده نمی تواند». تاریخ این را بار ها به اثبات رسانیده است و این خلق های اروپای غربی و امریکا اند که هزینه ی تریلیونها دالری جنگ های ضد بشری و غیر عادلانه ی رژیم های نماینده ی طبقات حاکمه ی کشور های خویش را پرداخته اند و می پردازند.

خلق های کشور های امپریالیستی نیز در بند اند. تنها انقلاب پرولتاریایی است که نقطه ی ختم بر جنایتکاری ها و ددمنشی های سیستم خون و خیانت سرمایه داری و امپریالیسم خونخوار گذاشته، و فصلی نوین در تاریخ بشر خواهد گشود. تنها سوسیالیسم است که جهان را به سوی دموکراسی واقعی، فلاح، رهایی، رشد، رفاه اجتماعی و عدالت واقعی خواهد برد. پس یکصدا فریاد میکشیم:

زنده باد جنگ ممتد خلق تا پیروزی کمونیسم در سراسر گیتی!

مرگ به امپریالیسم، استعمار و توله سگان وفادار به این دو

برچیده باد بساط سرمایه داری در سراسر جهان!

پیروز باد رزم آزادیبخش ملی خلق های مالی و سراسر جهان!

4 فبروری 2013 میلادی

سازمان کارگران افغانستان (م.ل.م)

تجاوز بر کشور مالی: فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

 

یادداشت: از آنجایی که انتقال این سند به تارنما به فارمت html سبب گردید که تصاویر مندرج در سند، نسبت مشکل تخنیکی قابل روئیت نباشد، لهذا، در اینجا به نشر سند به فارمت های «ورد»‌و «پی.دی.اف» که حاوی تصاویر نیز هست، اقدام می ورزیم.

 

سند به فارمت «ورد»:

تجاوز بر کشور مالی: فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

سند به فارمت «پی.دی.اف»:

تجاوز بر کشور مالی: فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده