افغانستان از همه مهمترضرورت به رهبران انقلابی و وطن پرست دارد

نوشته: رفیق عمار

خلق آزادیخواه و وطن پرست ما برای رسیدن به آزادی وخواسته های دیگر شان درکنار سایر لازمه ها ،نیاز به رهبران انقلابی،آزادیخواه ووطن پرست دارند.هرگاهی که چنین شرایط برای شان مساعد گردیده زنجیر اسارت استعمار را به سادگی گسسته اند.

روزبیست وهشتم اسد ،روز استرداد استقال کشور ما از چنگال بریتانیا، نمود ومظهراین حقیقت در تاریخ آزادی خواهی کشور ماست که خلقی ستمدیده با دستان تهی و پای برهنه ، اما سرشار از روحیه ء میهن پرستی و آزادیخواهی ، در برابر یک امپراتوری جهانی به پیروزی رسیدند.با آنکه سازنده تاریخ خلق است ولی در این پیروزی از نقش و رهبری شاه امان اله وطن پرست که در دامان مشروط خواهان پرورش یافته بود نمیتوان چشم پوشید.

این تجربه ثبت تاریخ حماسی کشور ما گردیده است که این خلق کبیر، ظرفیت شگفت انگیز آزادی خواهی و مبارزه با استعمار را دارد.

حکومت شاه امان اله ،بعلت تبانی ارتجاع داخلی با استعمار عمر زیادی نکرد وبعد از سقوط حکومت او استقلال کشور تا امروز زیر سوال قرار دارد،یعنی اینکه بعد از حکومت شاه امان اله افغانستان گاهی نیمه مستعمره وگاهی در حالت مستعمره قرار داشته است.

با کودتای سیاه و بد فرجام 7ثور 1357ومتعاقب آن حملۀ نظامی سوسیال امپریالیسم روس به افغانستان این کشور باردیگر اشغال گردید .این بار نیز مردم ما حماسه های ماندگاری ثبت تاریخ شورانگیز شان کردند و به قیمت خون میلیون ها انسان مبارز وزحمتکش ،روس ها رااز وطن شان بیرون کردند،اما آزادی واقعی را تجربه نکردند. زیرا رهبران وابسته به امپریالیسم امریکا و سایر کشور ها در رأس مقاومت مردم از سوی استعمارگران غربی قرار داده شده بودند و سازمان های انقلابی که در مقاوت علیه سوسیال امپریالیسم می رزمیدند بدستور استعمارگران از سوی احزاب وطن فروش اخوانی آماج قرار گرفتند وسر انجام از مقامت دور ساخته شدند.

احزاب وطن فروش اخوانی که ریسمان شان به میخ کشور های امپریالستی ومنطقه بسته است بعد از خروج قوای شوری از افغانستان برای تجاوز امریکا به افغانستان، بستر سازی کردند وامپریالیسم امریکا وشرکا درسال 2001 میلادی به یک بهانۀ مضحک وشرم آور افغانستان را اشغال کردند.

امروزه همان استعمارگرانی را که نیاکان با شهامت ما درسال 1298هجری از این خاک بیرون کرده بودند ،اخوانی ها آنها را به افغانستان آورده اند وبقیمت حمایت ازحکومت ساختۀ خود شان بر گورهای نیاکان ما قدم میزنند .

اخوانی ها با این عملکرد شان ننگ و نفرین ابدی مردم وتاریخ را کمایی کرده اند.

امریکا اخوانی های بر سرقدرت را در وضعیتی قرار داده است که با دو دست به پا های او چسپیده اند و باور ندارند که یک روز بی حضور امریکا حکومت بتوانند.آنها میدانند که طالبان برادران نا تنی آنها است و از سوی امریکا حمایت و تمویل میشوند ولی هیچگاهی جسارت بیان این حقیقت را بروی امریکا ندارند و برای مشروع جلوه دادن تجاوز امریکا به افغانستان آیت تفسیر می کنند.

افغانستان به بیست وهشت اسد دیگری که پوزۀ استعمار امریکا را بخاک بمالد نیاز دارد ،تا انسان این سر زمین نسیم آزادی واقعی را حس کند واین کار بدون وحدت وتلاش متداوم انقلابیون واقعی این کشور ممکن نیست.

کسانی که به بهانه های مختلف از این نیاز وامر ضروری درشرایط موجود کناره میگیرند و برای نجات میهن از چنگال های خون چکان استعمار جهانی تلاش وبسیج نمی شوند ،گناه شان کمتر از اخوانی های وطن فروش که از امریکا حمایت می کنند نیست واین یقینا» قضاوت تاریخ در مورد شان خواهند شد.

در شرایط موجود جای خالی نظیر مبارزان وطن پرستی را که در برابر استعمار مانند زمان اشغال افغانستان تو سط برتانیا رزمیدند و علیه روس ها رزمیدند ، نیرو های مزدور و دشمن بشریت نظیر القاعده (و چوچه سگان طالبی اش) و اخیرا داعش و سایر نیرو های وابسته به استعمار «پر» کرده است .باید قبول کرد که هیچ جایی خالی نمی ماند ووقتی ما جای خود را نگیریم دیگران آنرا می گیرند واین مردم بیچاره را برای صدمین بار به سراب می کشانند.در آن صورت تمام ادعا ها و آینده مبارزه زیر سوال قرار خواهند رفت. تنها با رهسپار شدن بسوی بیشه های سرخ جنگ خلق است که میتوان اطمینان حاصل کرد که ناقوس مرگ اشغالگران امپریالیست، بورژوازی بروکرات کمپرادور و وبقایای فئودالیته نواخته شده و بساط اشغال و استعمار بر چیده خواهد گردید. آنگاه است که استقلال ما در حرف و عمل تامین گردیده و ما دیگر از لوث شرمساری های نیمه مستعمراتی و مستعمراتی برای همیشه پاک خواهیم گردید.

انقلاب زنده باد!

بسوی جنگ خلق، بسوی کمونیسم!

واژگون باد بساط امپریالیسم، فئودالیسم و کاپیتالیسم بروکراتیک!

28 اسد 1394 خورشیدی

عمار  

 

نه با طالبان، نه با ر‍ژيم پوشالي! دوشادوش توده هاي آزاديخواه ولايات شرقي!

نه با طالبان، نه با ر‍ژيم پوشالي! دوشادوش توده هاي آزاديخواه ولايات شرقي!

 

خلق هاي آزاديخواه افغانستان، همانگونه كه طي ده ساله اخير بر ضد اشغالگران امپرياليست و رژيم پوشالي دست نشانده امپرياليزم رزميده اند، بر ضد ارتجاع طالبي و نيروهاي مزدوري كه زير نام طالب در خدمت منافع امپرياليزم جهان خوار قرار دارند،‌نيز رزميده اند. با آنكه رژيم پوشالي از تضاد ميان خلق ها و ارتجاع طالبي ميكوشد براي تثبيت حاكميت خويش استفاده كند، و با آنكه در برخي از موارد، با «جا باز كردن» عناصر خود فروخته درصفوف مقاومت ملي ، مقاومت ملي هنوز قامت استوار و پيروزمند برنيافراخته،‌و جهت انقلابي حاكم نشده است، با آنهم، نفس مقاومت ملي، گواه آنست كه حساب توده ها از حساب آنهايي كه ميخواهند مقاومت ملي را به بيراهه بكشانند جدا است. اگر در قيام مردمان ولسوالي اندر غزني،‌توده هاي به پا خاسته هنوز از سوي كساني رهبري ميشوند كه سابقه جهادي و يا طالبي داشته باشند،‌با اينكه اين گونه رهبري، نمي تواند توده ها را به سوي رهايي رهنمون گردد، اما، مهم آنست كه: شعار بر حق توده ها كه «نه با رژيم پوشالي و نه با طالبان مزدور» باشد، رساننده آنست كه: دزداني كه ميخواهند مقاومت ملي مردم اندر غزني را به بيراهه بكشانند، نمي توانند شعار مركزي توده هاي به پا خاسته را ماستمالي كنند. اينكه چرا عناصري كه سوابق جهادي و يا طالبي دارند اينك وارد گود شده بر ضد طالبان و رژيم پوشالي موضع ميگيرند و توده ها را در امر مبارزه شان» رهبري » ميكنند، ناشي از ضعف نيروهاي اصلي رهبري مقاومت كه ماركسيست-لنينيست-مائوئيست ها است، ميباشد. نبود يك حزب كمونيست مائوئيست فراگير و پيشتاز كه بتواند توده ها را در امر مقاومت ملي، مردمي و انقلابي رهبري كند، سبب گرديده است كه : عناصر ناراضيي از ميان جهادي ها و طالبان، كه اينك منافع خويش را در وجود احزاب،‌گروه ها و تنظيم هايي كه قبلا بدان منسوب بودند‌،نيافته اند ،‌و لهذا در كنار مردم «قرار» ميگيرند، و از آن بد تر، نسبت نبود رهبري انقلابي در تحركات ضد طالبي-ضد رژيم پوشالي،‌ در رهبري (هرچند رهبري تا هنوز غير منسجم و غير متمركز و قوي) قيام هاي توده يي قرار گرفته، و لهذا، به مانعي از براي پيشرفت مقاومت ملي مبدل ميشوند. سازمان كارگران افغانستان، همانگونه كه شعار «دوشادوش توده هاي آزاديخواه ولايت غزني» را بالا نموده است، اينك، با توده هاي آزاديخواه ولايات شرقي كه شعار » مرده باد حاكميت طالبان مزدور» را بالا نموده اند، همنوايي استوار خويش را اعلام داشته، براي توده هاي آزاديخواه ولايات شرقي اعلام ميدارد كه:

عناصر و نيروهاي اجيري كه به دستور ر‍ژيمي پوشالي در «كنار»‌شما ممكن است قرار بگيرند، قصد به انحراف كشانيدن قيام شما را داشته، و خواهان آن اند كه جانفشاني هاي شما را در مسير تحكيم حاكميت رژيم پوشالي قرار دهند. لهذا،‌شما نيز بايد همانند مردم ولسوالي اندر ولايت غزني،‌حول شعار مركزي: «نه با طالبان،‌نه با رژيم پوشالي» ، استوارانه مقاومت ورزيد! مقاومت استوار شما،‌سبب خواهد شد كه اراذلي كه در صفوف مقاومت خلقي «خزيده» اند، مجال را از دست داده، فرار را بر قرار ترجيح دهند!

 

هستند كساني كه بيان ميدارند كه: شورش ها و مقاومت هاي ضد طالبي-ضد رژيم پوشالي سه ماه اخير، ريشه در پا گرفتن گروه و يا نيروي «نو»ي دارد كه همانند طالبان،‌ بخشي از سناريوي اشغالگران اجنبي، و ساخته و پرداخته دشمنان اين آب و خاك خواهد بود.

سازمان كارگران افغانستان بر آنست كه: اشغالگران اجنبي و ارتجاع منطقه، دمي از دخالت در امورات داخلي و بدست گرفتن «سمت دهي»‌سياست خارجي ما نمي آسايند. آنها براي حفظ و استقرار ه‍ژموني خويش، اگر لازم بدانند دست به ايجاد و مطرح نمودن سناريو هايي از قبيل سناريوي طالبان، اين بار نيز اقدام خواهند ورزيد. امروزه،‌خلايي جدي در ميدان سياست داخل كشوري ما ايجاد شده است. طالبان و رژيم پوشالي،‌هر دو، كاملا به حيث سناريوهاي ناكام و بدنام اشغالگران و امپرياليزم،‌رنگ باخته، و به اضمحلال گراييده اند. جاي خالي حاكميت هاي غير مشروع را بايد «حاكميت» نويني پر كند. توده هاي آزاديخواه،‌ شعار «نه با طالبان، نه با رژيم دست نشانده» را مطرح ميكنند. حال، اشغالگران و ارتجاع منطقه،‌ به نوبه خويش،‌ميخواهند سناريو هاي خاص خويش را به كرسي نشانيده،‌و به حيث گزينه سوم، جا بزنند. رسالت نيروهاي انقلابي است تا براي توده هاي آزاديخواه الحذر بدهند كه: سواي سناريوي توده يي كه از سوي مائوئيست ها مطرح ميشود، هر سناريوي ديگري كه مطرح شود، ريشه در برنامه ها و خواست هاي امپرياليست هاي اشغالگر و ارتجاع منطقه داشته،‌و با خواست «نه با طالبان،‌نه با رژيم پوشالي» مطابقت نخواهد داشت. تنها در پرتو ماركسيسم-لنينيسم-مائوئيسم است كه ما به خواست «نه با طالبان، نه با رژيم پوشالي» خواهيم رسيد.

 

جا دارد خطاب به منحرفيني كه هنوز از پذيرش آماج قرار دادن طالبان شانه خالي ميكنند بپرسيم كه:

حالا كه توده هاي ميليوني ستمديده ما، بر ضد طالبان به پا خاسته، و دروازه هاي مكاتب و مراكز صحيي را كه طالبان بسته اند دوباره ميگشايند، و با مطرح نمودن خواست هاي دموكراتيك ، تحمل حاكميت طالبان كوردل را نمي كنند و آنها را در رديف نيروهاي دست نشانده رژيم پوشالي،‌ زائده هاي امپرياليسم ميدانند،‌آيا هنوز هم شما نمي خواهيد بر ضد طالبان موضع گرفته، و آيا هنوز مي پنداريد كه «
طالبان واقعا در برابر اشغالگران ميرزمند؟»

سازمان كارگران افغانستان،‌ استوارانه معتقد است كه: تنها اين توده هاي ستمديده و ميليوني اند كه علي الرغم نداشتن رهبري واقعي، و علي الرغم حاكم بودن جنبه خود جوش قيام هايشان، بر ضد اشغالگران خارجي و نيروهاي جهنمي طالبي ميرزمند. اين توده هاي ستمديده ما است كه بر ضد اشغالگران خارجي ميرزمند. طالبان همانند رژيم پوشالي، د ركنار اشغالگران خارجي،‌و در پيوند نزديك با سناريوهاي يانكي هاي امپرياليست و متحدان استراتيژيك امپرياليست ها قرار دارند.

سازمان كارگران افغانستان با شعار: نه با طالبان،‌نه با رژيم پوشالي،‌دوشادوش توده هاي آزاديخواه ولايات شرقي!» توده هاي ستمديده را به تداوم بخشيدن هر چه بيشتر قيامهاي آزاديخواهانه شان فراخوانده تاكيد ميورزد كه:‌اين توده هاي ميليوني اند كه بر ضد خارجي ها ميرزمند،‌نه طالبان. طالبان نه در گذشته بر ضد خارجي ها رزميده اند،‌نه اكنون ميرزمند،‌و با توجه به ماهيت شان و با درنظر داشت اينكه اربابان شان خارجي ها اند، در آينده نيز بر ضد اربابان خويش يعني بر ضد اشغالگران نخواهند رزميد. از همين رو است كه : مردمان آزاديخواه ما در يافته اند كه: بر ضد نيرو جهنمي و مزدور طالبي، بر ضد طالبان كوردلي كه بويي از فرهنگ والاي بشري و بويي از ترقي و پيشرفت نبرده اند، بايد قيام كرد. مردم آزاديخواه ولايات شرقي،‌با دست زدن به مبارزات مسلحانه بر ضد طالبان،‌و با بيرون راندن اين نيروي جهنمي از آب و خاك خويش، ثابت نموده اند كه : همانگونه كه بر ضد اشغالگران و رژيم مزدور پوشالي رزميده اند،‌بر ضد طالبان كه خود بخشي از نيروهاي اشغالگر است،‌نيز استوارانه رزميده، و اين بخش جهنمي را نيز به گورستان تاريخ روانه خواهند نمود.

 

زنده باد مقاومت دليرانه توده هاي آزاديخواه ولايات شرقي افغانستان بر ضد طالبان

به پيش به سوي مقاومت سراسري در افغانستان تحت رهبري حزب پيشآهنگ مائوئيستي

مرگ به امپرياليزم ، مرده باد اشغالگران امپرياليست و متحدان بي آزرم شان!

زنده باد انقلاب دموكراتيك نوين افغانستان

مرده باد رژيم پوشالي

مرگ به نيروهاي اجير و خود فروخته طالبي

زنده باد جنگ ممتد خلق!

 

سازمان كارگران افغانستان

(م.ل.م)

سرطان 1391

نه با طالبان نه با رژیم پوشالی! دوشادوش توده های آزادیخواه ولایت غزنی!

نه با طالبان نه با رژیم پوشالی!دوشادوش توده های آ زادیخواه ولایت غزنی

 

از حدود دو ماه قبل بدین سو، در ولایت غزنی تحرکاتی ضد طالبانی در مناطقی که سابقا تحت کنترل طالبان بود، آغاز یافته است. جالب اینست که قیام کننده گان، که خواهان اخراج طالبان از مناطق نفوذی و تحت نفوذ طالبان اند، نیز مدعی اند که حاکمیت رژیم پوشالی را نیز برنمی تابند. بدین ترتیب می بینیم که نوعی عکس العمل نسبتا خود جوش توده یی، بر ضد طالبان از سویی، و بر ضد دولت پوشالی از سوی دیگر راه اندازی شده است. ممکن است که در پس این عکس العمل دست هایی، تشکلاتی و حتی کشور هایی جهت به انحراف کشانیدن پوتانسیل انقلابی-مقاومت گر توده ها ، فعال باشند، اما قدر مسلم آنست که آن دست ها، تشکلات و یا کشور ها میخواهند از عکس العمل خود جوش توده یی به نفع اغراض خویش سود جسته، و جهت مقاومتی جنبش را به انحراف بکشانند. در حقیقت این توده ها اند که پوتانسیل انقلابی و مقاومت جویانه خویش را به سوی فعالیت ضد طالبانی و ضد رژیم پوشالی به کار گرفته اند، اما بیم آن میرود که این حرکت که ناشی از فعالیت خود جوش توده ایی است(خود جوش توده یی از آنرو که رهبری این فعالیت را حزب و یا سازمان پیشآهنگ مائوئیستی سازماندهی نکرده، و سمت و سو نمی دهد، و هنوز مشخص نشده که تشکلی انقلابی رهبری آنرا به عهده داشته باشد) شکار دست های پیدا و «پنهان» ارتجاع داخلی و یا خارجی شود. ولادیمیر ایلیچ لنین پیشوای کبیر پرولتاریا زمانی گفته بود که گردیدن دنبال جنبش خالصا پرولتری و یا خالصا انقلابی سرابی بیش نیست.

با آنکه هنوز زود است که به کنه تحرکات اخیر در غزنی راه یافت، نیز با آنکه هنوز نمی توان متصور بود که این تحرکات بوسیله فرماندهانی دارای درک علمی از جنبش ملی رهایی-بخش باشند رهبری شود، با آنهم از آنجایی که ما نمی خواهیم به بهانه گردیدن دنبال جنبش خالصا انقلابی، به سراب بپیوندیم، لهذا، با در نظر داشت دو فاکتور ضد طالبانی و ضد رژیم پوشالی بودن این جنبش، و نیز با در نظر داشت اینکه این جنبش از همین آغاز مدعی آزاد سازی سراسر افغانستان است، لهذا باید کوشید تا این جنبش را از چنگال ارتجاع بیرونی و درونی در امان داشته، بدان سمت و سوی رهایی بخش و انقلابی باید داد. بگذار این جنبش «ناخالص» که رگه هایی از مقاومت ضد طالبانی- ضد رژیم پوشالی در آن به مشاهده میرسد سمت و سوی مردمی و انقلابی و ماهیت واقعا مقاومت گرانه پیدا کند. اینکه لنین کبیر میگفت که حتی در ارتجاعی ترین اتحادیه های کارگری بروید، منظور اش این بود که با توده های زحمتکش کار کنید و آنها را از شر ارتجاع مسلط بر آنها نجات بخشیده، آن اتحادیه ها را سمت و سوی انقلابی بدهید. حال باید با درک علمی –انقلابی از کنه کار انقلابی، باید حرکت مردمی ولایت غزنی را جدی گرفته، و باید کوشید تا با نفوذ در آن و با بدست گرفتن ابتکار رهبری، به آن سمت و سوی انقلابی و مقاومت گری بخشید. به بهانه آنکه ممکن است این حرکت نیز آبشخور ارتجاعی داشته باشد، نمی توان شانه از بار مسئولیت کار در میان توده ها خالی کرد. نباید به ارتجاع اجازه داد که حرکت خود جوش ولایت غزنی را به سود خویش شکار کند. باید این حرکت را به حرکت واقعا توده یی مبدل ساخته، آنرا از حالت خود جوش، و البته به سود روند انقلابی به در آورده، نباید گذاشت که این خود جوشی به سود شکار ارتجاع شدن خاتمه پذیرد. اگر به مسئله به شکل منفی نظر کنیم، اگر هم این حرکت از سوی دست هایی ناپاک سازماندهی شده باشد، اما از آنجایی که این توده ها اند که پوتانسیل انقلابی و مقاومت گرشان، پوتانسیلی که از سبب آن بر ضد طالبان و رژیم پوشالی هر دو ، شعار میدهند، جهت رهایی توده ها ا ز بند توهمات، و جهت رهایی توده ها از بند فریب آن دست های ناپاک باید وارد عرصه مبارزاتی فعال گردیده، به توده ها حالی کرد که: به جای اسارت در توهمات و تکیه نمودن به فرماندهان نا مطمئنی که آنها را به اهداف ضد طالبانی-ضد دولت پوشالی شان رهنمون نخواهند شد، بهتر آنست که توده ها، با شعار های شفاف، از پی نیروها و رهبریی بروند که در امر مبارزه بر ضد طالبان و دولت پوشالی، صادق و پیگیر باشد. اینجا است که نقطه صفری از برای مائوئیست ها ایجاد گردیده، مائوئیست ها وارد گود گردیده، رهبری جنبش مقاومت ضد امپریالیستی را بدست گرفته، نیز سردمدار مبارزه ضد طالبانی میشوند. آری! در چنین صورتی است که مبارزه بر ضد دولت پوشالی و طالبان، دارای رهبری واقعی خواهد شد. برخی ها مدعی اند که عوامل نفوذی دولت در راه اندازی این حرکت در ولایت غزنی دخیل اند. اما باید به خاطر داشت که اظهارات سرد مقامات محلی و دولتی راجع به ماهیت سیاسی این حرکت لا اقل مبرهن میدارد که دولت پوشالی اگر هم عوامل نفوذی در این حرکت داشته باشد، آغارگر این حرکت نبوده است. دولت پوشالی میخواهد که این حرکت را که بر ضد طالبان راه اندازی شده، و ادعای ضدیت با دولت پوشالی را نیز داشته و در حقیقت راه سوم یا بهتر است گفت که خواهان نشان دادن یگانه راه ممکنه برای رستگاری ملی یعنی آزاد سازی افغانستان است، را به سود خویش سمت دهی کند. فرض کنیم که دولت پوشالی که حتی قادر به برقرار کردن امنیت مرکز مملکت یعنی شهر کابل نیست، توانایی همچو» بازی» های سیاسی-نظامی را داشته باشد با آنهم، از آنجایی که این دولت پوشالی خواست مقاومت گرانه ضد طالبانی-ضد دولت پوشالی توده ها را به بازی گرفته است، باید به توده ها خبر داد که تنها با گسست کامل از دولت پوشالی، و تنها با اتکا به پوتانسیل انقلابی خویش، و تحت رهبری نیروها و یا سازمانهای انقلابی-توده یی میتوانند به رستگاری نایل آیند. در جهان ما و در زمان ما، تنها این احزاب و تشکلات مائوئیستی اند که حیثیت و شایسته گی رهبری توده ها را دارا خواهند بود لهذا، باید نیروهای رهبری کننده توده ها یعنی مائوئیست ها وارد گود شوند. آنچه دردناک است آنست که برخی از تشکلات و عناصر مائوئیست، هنوز در خصوص ماهیت ارتجاعی جنگیدن طالبان اسیر توهمات اند و برای توده ها اعلام میدارند که طالبان واقعا بر ضد خارجی ها و دولت پوشالی میجنگند. حرکت خودجوش ولایت غزنی ، مشت محکمی است به دهان همچو برداشت های انحرافی عناصر مدعی مائوئیسم و انقلاب! وقایع دو ماه اخیر در ولسوالی های اندر و گیزوی ولایت غزنی مبرهن میدارد که : باید طالبان و دولت پوشالی هر دو راه آماج گرفت. نباید اسیر این توهم شد که طالبان نیروی مقاومت گر و یا جنگنده بر ضد اجنبی ها اند! مردم دلیر و وطن پرست غزنی، با اخراج طالبان از ولسوالی اندر در پراتیک نشان دادند که تیوری بافی های کذایی مدعیان دروغین مائوئیسم، ریشه در واقعیت ندارد. برای آنکه نبردی واقعا رهایی بخش را در پیش گرفت، باید بر ضد طالبان و دولت پوشالی هر دو را نشانه گرفت، نه اینکه مثل انقلابیون دروغین اعلام داشت که: بر ضد دولت پوشالی مبارزه کنید، اما طالبان را که دشمن عمده نیستند، اکنون آماج قرار ندهید! مردم دلیر غزنی، بر ضد چنان خزعبلاتی، در عمل به اثبات رسانیدند که طالبان بخشی عمده از نیروهای دشمن آب و خاک ما بوده، و لهذا تصمیم به اخراج شان از خاک پاک خویش گرفتند. برخی از رفقای مائوئیست ما، به بهانه آنکه نباید میان تشکلات مائوئیست تفرقه و اختلاف بیفتد، و به بهانه «رنگین» حفظ وحدت نیرو های انقلابی، خواهان آن اند که نباید مائوئیست های کذایی را که اعلام داشته اند که نباید طالبان را آماج قرار داد، را نباید نکوهش کرد. سازمان کارگران افغانستان، طی چندین نبشته، استوارانه در موضع تقبیح انحراف مدعیان دروغین مائوئیسم ایستاده، و اعلام داشته است که: برای مبارزه واقعا انقلابی و رهایی بخش، باید طالبان را همانند دولت پوشالی آماج قرار داد. حال ما از رفقای مائوئیستی که هنوز به نحوی به بهانه حفظ وحدت میان تشکلات مائوئیستی، از مدعیان دروغین مائوئیسم حمایت نموده، آماج قرار ندادن طالبان آن مدعیان را با سکوت مورد قرار داده اند ، خواهش میکنیم که با در نظر داشت وقایع اخیر غزنی، و در برابر اراده آهنین توده هایی که حضور طالبان را در موطن خویش ننگ دانسته، آنان را آماج قرار داده و آنان را از سرزمین خویش بیرون میرانند، پس لطفا این رفقای مائوئیست از لاک ندانم کاری و تایید «خاموشانه» مواضع مدعیان دروغین مائوئیسم بیرون آمده، و همانند سازمان کارگران افغانستان به گونه اصولی اعلام دارند که: ای خلقهای ستمدیده، طالبان و رژیم پوشالی ، هر دو را آماج قرار دهید و کشور خویش را آزاد سازید! نیروهای متجاوز امپریالیزم-شرکا را از وطن خویش بیرون کشیده، و افغانستان را از چنگال ارتجاع ملی و بین المللی رهایی بخشید!

قیام کننده گان مردم سلحشور غزنی اعلام داشته اند که آنان اکنون پنجصد تن مسلح در اختیار دارند، اما مقامات دولت پوشالی و افراد وابسته به حاکمیت پوشالی، به تکذیب نیرومندی قیام کننده گان مسلح پرداخته، شمار آنها را هفتاد، هشتاد تن خوانده اند. طالبان کثیف نیز، انتقام جویانه، پنج فرد ملکی را در ولایت غزنی، به بهانه انتقام گیری از قیام کننده گان به شهادت رسانیده اند. می بینیم که مردم قهرمان ولایت غزنی، هم بر ضد دولت پوشالی و هم بر ضد طالبان، اصولمندانه می رزمند. سازمان کارگران افغانستان، قبل از آنکه رخداد های ولایت غزنی حدت یابد، اعلام داشته بود که باید طالبان و دولت پوشالی هر دو را آماج قرار داد، و آماج دشمن در هر دو جبهه را از بدیهیات جنگ آزادی بخش ما میدانست. اما مدعیان خام مائوئیسم ، در همان زمان اعلام میداشتند که دشمن عمده ما طالبان نیست. طالبان واقعا برضد خارجی ها میرزمند، لهذا آنها را آماج قرار ندهید. این مدعیان خام با آنکه اعلام میداشتند که طالبان نماینده های فئودال کمپرادوری اند، اما با آنهم آنها را از مورد آماج قرار گرفتن مستعفی میشمردند. میدانیم که مائوئیسم برای ما می آموزد که فئودال کمپروادور ها پایه اصلی تجاوز امپریالیزم در کشور های مستعمره بوده، و شمشیر دست ارتجاع مسلط ا ند. اما، مدعیان خام مائوئیسم، علی الرغم فئودال کمپرادور های طالبی، احمقانه اعلام میداشتند که: طالبان، بر ضد امپریالیست ها و خارجی ها میرزمند! اینست که این مدعیان خام، در برابر مائوئیسم و در برابر تحلیل طبقات مائوئیستی قرار گرفته اند. هر گونه کرنش در برابر منحرفانی از این دست، نه تنها نشانه وحدت طلبی میان مائوئیست ها نیست، بلکه همدست شدن با منحرفان در امر سپر انداختن در برابر طالبان، و به دنباله آنها مبدل شدن را در قبال دارد. حال که مردم ولایت غزنی جهت بازگشایی مکاتب و مراکز صحی این ولایت که توسط طالبان مسدود شده بود، دست به سلاح برده، و در برابر نیروهای تاریک اندیش طالبی سنگر گرفته ا ند، پاسخی مناسب در پراتیک به مدعیان دروغین مائوئیسم داده شده است که ادعا میکنند که طالبان نیز ترقی میخواهند اما از نوعی دیگر: ترقی فئودال کمپرداوری!

بیایید از زبان فردی به نام لطف الله کامران که خود را فرمانده قیام کننده گان ولسولی اندر میخواند بخوانیم که آنها چرا دست به سلاح بر ضد طالبان برده اند:

انگیزه اصلی ما این بود که مکتب های ما بسته بود، کلینیک های ما بسته بود، بازار ما بسته بود و مردم ما آزادانه زنده گی نمی توانستند. به همین خاطر مجبور شدیم که دست به قیام بزنیم.»

حالا خواننده گان عزیز خود قضاوت کنید که آیا مردمی که به خاطر دفاع از حقوق حقه خویش دست به سلاح میبرند بر حق اند یا مدعیان دروغین مائوئیسم که شعار میدهند که: طالبان دشمن عمده نیستند! آنان را اکنون آماج قرار ندهید!

امیدواریم که آنعده از رفقای مائوئیست ما که به بهانه حفظ وحدت نیروهای مائوئیست و جلوگیری از انتاگونیستی شدن تضاد میان بخش هایی از مائوئیست ها، از موضع گیری بر ضد مدعیان دروغین مائوئیست ابا میورزند بیش از این سردر گم خوشبینی های پاسیفیستی نشده، و بر ضد بی اصولی ها و انحرافات مدعیان دروغین، همانند رفقای سازمان کارگران افغانستان موضع اصولی و سازش ناپذیر اخذ کنند.

حضور زنان در کنار دانشجویان، محاسن سفیدان و سایر بخش های جمعیت، خود نشاندهنده آنست که زنان ولایت غزنی قهرمانانه بر ضد «ترقی فئودال کمپروادوری» طالبان موضعگیری نموده اند.

مقامات رژیم پوشالی، از طرفی نیمه استقبالی از قیام مردم بر ضد طالبان در ولایت غزنی به عمل آورده اند، اما از طرفی دیگر، اعلام داشته اند که از جنبه سیاسی این قیام حمایت به عمل نمی آورند. آری! جز این نیز از دولت پوشالی نمی توان توقع برد!

محمد علی احمدی، معاون والی غزنی، از گسترش مقاومت رهایی بخش قیام کننده گان بدون سازماندهی جناحهای مختلف به روستا ها یاد نموده، و آنرا حرکت خود جوش و بر اساس خیزش مردمی خوانده است. ببینید که مقامات دولت پوشالی، زبونانه گزیری ا ز اعتراف ماهیت این حرکت مردمی ندارند.

تا اکنون قرار بیانات فرمانده مذکور قیام کننده گان، 31 ولسوالی از لوث طالبان آزاد گردیده، و جنبش ضد طالبانی توده یی، از ولسوالی اندر به ولسوالی گیرو سرایت یافته است. این فرمانده به صراحت بیان داشته است که: ما نه از دولت حمایت می کنیم نه از طالبان!

اگر فرض کنیم که در این بیانات فرمانده مذکور شفافیت در کار نباشد، و آنان پشت پرده مهره های دولت پوشالی باشند، دست کم ذکر این مسئله از سوی یک فرمانده فریب کار، میتواند نشاندهنده آن باشد که آن فرمانده به خاطر اقناع مردمی که هم بر ضد دولت پوشالی و هم بر ضد طالبان به پا خاسته اند، چنان بیاناتی آورده است. حال ، این مسئولیت نیروهای انقلابی و مائوئیست ها است که خلایی را که ایجاد شده است، به گونه اصولی پر نموده، توده هایی را که خواهان شکستن طلسم دو سر امپریالستهای اشغالگر اند به سوی پیروزی رهبری کنند. طلسم اشغالگران این است که یا با دولت پوشالی باشید، یا با نیروهای مزدور طالبی امپریالیست ها! توده های وطن پرست غزنی، حالا مصمم اند که: نه با دولت پوشالی، و نه با طالبان خواهند بود! حال وقت آنست که مائوئیست ها، از جنگ خلق، و تصرف قدرت بوسیله توده ها و ایجاد دولت دموکراتیک نوین بوسیله خود توده های انقلابی سخن بگویند و برای پیاده نمودن مرام انقلابی در عمل، به سازماندهی انقلابی توده ها بپردازند. اینکه لطف الله کامران، فرمانده قیام کننده گان غزنی بیان داشته است که: به هیچ صورت نمی خواهد قیامش تنها در غزنی محدود باشد، بلکه میخواهد این قیام در سراسر افغانستان توسعه یابد.» این بیان وی نشاندهنده وضعیت عینیی است که پوتانسیل قیامهای جدی را در سراسر افغانستان به سوی فعلیت می برد. فرض کنیم که این فرمانده مذکور، خود مهره یی پنهانی، و در جهت به انحراف کشانیدن مبارزه ضد طالبی-ضد دولت پوشالی مردم غزنی باشد، رسالت مائوئیست ها آنست که ابتکار عمل را از دست این به انحراف کشاننده بگیرند، و برای توده ها ثابت نمایند که تنها در پناه داس و چکش است که امکان سراسری شدن قیام شان، و امکان تکامل حرکت های خود جوش به جنگ خلق وجود داشته، و در نتیجه دورنمای پیروزی خلق افغانستان آشکار میگردد. با آنکه دست آوردی فعلی و مقطعی قیام مردم ولسوالی های غزنی عبارت از باز گشایی بیش از سی مکتب از مجموع بیش از چهل مکتب قبلا مسدود شده از سوی طالبان میباشد، اما در دراز مدت ،این قیام، میتواند سرمشقی باشد از برای مردان سایر ولایت و اینکه آگاه گردند که راه برون رفت همانا اخراج قهری نیرویهای کثیف و وطن فروشی طالبی از موطن شان بوده، و در این راستا، نباید با رژیم پوشالی همدست باشند.

محمد علی علیزاده یک تن از خاینانی که بر کرسی وکالت پارلمان پوشالی لمیده است بیان داشته است که:

عمدتا فرماندهان سابق حزب اسلامی، ناراضی های خود گروه طالبان و برخی عوامل استخباراتی دولت افغانستان در سازماندهی این قیام نقش دارند. این خاین لمیده بر کرسی ننگ، فرمانده قیام کننده گان را نیز دارای سابقه طالبی معرفی میکند.

قسمی که گفتیم ما هیچ جنبشی خالص را نباید توقع داشته باشیم. حال که برخی ها از سابقه خویش که مثلا حزب اسلامی باشد دست بردار شده باشند، و برخی دیگر نیز که سابقه طالبی دارند، ننگ عضویت آنگروه را بدور افگنده، بر ضد آن گروه بدنام قیام نموده باشند، این خود جای خرسندی میتواند باشد. به هر حال، ولو که ما سابقه سازماندهی کننده گان را جدی بشماریم، با آنهم، باید متوجه باشیم که این به اصطلاح سازمانده گان خواسته اند که ترجمان خواست های خلق هایی باشند که یکصدا فریاد کشیده اند: نه با طالبان نه با دولت پوشالی!

اگر شفافیتی در اعمال این سازماندهنده گان در میان نباشد، باکی نیست! نیروهای انقلابی و مائوئیست های پیگیر باید که دست به سازماندهی و بیسج توده هایی بزنند که از بد روزگار، سررشته حرکت های آزادی خواهانه شان بدست فرماندهان سابق حزب اسلامی و یا ناراضیان طالبی افتاده است. ممکن است عوامل استخباراتی دولت در میان نقشی داشته باشد. اما این نقش نمی تواند ماهیت خیزش مردمی را برای ما تبیین کند. زیرا که خواست مردم روشن است: نه با طالبان نه با دولت پوشالی! لهذا، سنگ اندازی ها و منافقت های استخباراتی رژیم پوشالی نمی تواند ما را نا امید کند و ما را بدان دارد که دست از سر حمایت از توده هایی که شعار «نه با طالبان و نه با رژیم پوشالی» را سرداده اند بکشیم. باید آن عوامل استخباراتی را افشا و یا سنگ اندازی هایشان را خنثی نماییم. این امر، تنها با بسیج واقعا انقلابی توده ها امکان پذیر خواهد بود. اینکه مقامات فوقانی حکومتی در ولایت غزنی به صراحت ذکر نموده اند که از محتوای سیاسی قیام حمایت نمی کنند مبرهن میدارد که دخالت دولت پوشالی در این حرکت خود جوش توده یی صرف در حد اخلال ورزی ها و سنگ اندازی های منافقانه یی است که خواست به انحراف کشانیدن جنبش مقاومت را در سر می پروراند. سازمان کارگران افغانستان، تنها از انگیزه قیام و از خواست برحق و پتانسیل انقلابی توده هایی که شعار : نه با طالبان و نه با رژیم پوشالی را بالا کرده اند ، حمایت می نماید. هیچ بازی پشت پرده یی نمی تواند مانع از آن شود که ما توده های آزادیخواه خویش در ولایت غزنی و سایر ولایات را تنها بمانیم . همه تلاش ما در آن خواهد بود تا بتوانیم توده ها را به سوی تشکل انقلابی، تشکلی که فارغ از سنگ اندازی های عوامل ارتجاع باشد سمت و سو دهیم. ما یقین داریم که اگر کمونیست ها بر مصداق گفته صدر مائوتسه دون، همانند ماهی هایی باشند که توانایی شنا نمودن در دریای خلق را دارا باشند، قادر خواهند بود که توده ها را در امر رهایی شان هادی شده، و یاری برسانند. در این راستا از همه نیروهای واقعا وطن پرست، انقلابی و مائوئیست خواهانیم تا در این داعیه پاک، در کنار توده های میلیونیی که بر ضد اشغالگران، دولت پوشالی و ارتجاع طالبی شعار میدهند و دست به سلاح می برند، بایستند. تنها با مبارزه مسلحانه انقلابی، و در سنگر های جنگ خلق است که خلق های ستمدیده ما میتوانند برای خویش آینده یی در خور خویش بسازند. آینده یی که به سوی سوسیالیزم روانه خواهد شد.

 

                               زنده باد مقاومت ملی، مردمی و انقلابی خلق های افغانستان

                                   مرگ به ارتجاع طالبی و حامیان ملی و بین المللی آن

                                         واژگون باد بساط خون و خیانت رژیم پوشالی

                                   مرگ به امپریالیزم و سگان سر سپرده «وطنی» و فرا وطنی آن

                                       زنده باد جنگ خلق !

                                         در راه سرخ سوسیالیزم به پیش!

 

                                   سازمان کارگران افغانستان(م.ل.م)

                                           8 سرطان 1391

مرده باد عاملين حملات انتحاري اخير در ولايت قندهار

مرده باد عاملين حملات انتحاري اخير در ولايت قندهار

 

دو حمله انتحاري پيهم به روز چهارشنبه 17 جوزاي 1391 حدود هفتاد كشته و زخمي برجاي گذاشت. گروه “طالبان” مسئوليت اين حملات انتحاري را به عهده گرفت. قربانيان اين جنايت طالبان كوردل و وطن فروش، اكثر از غير نظاميان بوده اند، و به گفته مقامات مسئول رژيم پوشالي، حين وقوع حملات، از نظاميان اعم از خارجي و يا “داخلي” در محل خبري نبوده است! اين حملات از مرگبار ترين حملات طالبان طي ماه هاي اخير گزارش داده شده است. در جهاني كه امپرياليست ها با ادعا هاي دروغين خويش كشته شدن  يك “سياه” پوست در امريكا را تيتر مقالات متعدد و برنامه هاي رسانه يي فراواني  براي ماه هاي متوالي مينمايند، و اكت و اداي ضد-اپارتايدي سر ميدهند، و ميخواهند با اين ادعا هاي دروغين خويش، رد پاي شووينيسم امريكايي خويش را پنهان دارند، در كشور هاي جهان سوم، روزانه صد ها، و بل هزاران انسان بيگناه قرباني جنايات و آدمكشي هاي نيروهاي اشغالگر امريكايي و ساير امپرياليستان ميشوند. نيز جنايات و اشغالگري امپرياليسم است كه آفريننده و حمايت كننده دهها حزب ، سازمان و گروه افراطي در كشور هاي “حاشيه” گرديده، و گروه هاي افراطي، كه چيزي سواي “دست پنهان” امپرياليسم نيستند، جهت فريب توده ها، به “بهانه” مبارزه بر ضد اشغالگران، دست به كشتار توده هاي بيدفاع و ملكي زده، و غير نظاميان را طي حملات انتحاري به قتل ميرسانند. اين است ثمره ” جنگ بر ضد تروريزم” يانكي هاي اشغالگر در افغانستان و اين است سناريوي “لشكر كشي به خاطر دموكراسي در عراق” نيرو هاي اشغالگر امريكايي-شركا در عراق و ساير كشور هاي قرباني مطامع امپرياليسم و توسعه طلبي امپرياليست هاي هار!

طالبان وحشي، اين مزدوران كثيف ارتجاع عرب و ارتجاع منطقه، به مثابه نيروهاي ساخته و پرداخته استخبارات سيا- آي.اس.آي، ميخواهند نقش “حريف فرضي” را از براي رژيم پوشالي كرزي اجرا كنند! با اين كار خويش، آنها، به توهم پراگني در ميان توده ها ادامه بخشيده، اعلام ميدارند كه: آنانيكه خواهان پيوستن به، و حمايت از دولت دست نشانده خارجي ها در كابل نمي باشند، ناگزير بايد با ايشان(طالبان) بپيوندند. در چنين شرايطي، نيروهاي وطن پرست واقعي، انقلابي هاي پيگير، و در راس همه نيروهاي مدافع خلق، ماركسيست-لنينيست-مائوئيست ها بايد با افشاگري هاي وسيع، و با تنوير اذهان در سطح ملي و بين المللي، مبارزه جهانشمولي را بر ضد طالبان و ارتجاع منطقه به پيش برده، و دست “پنهان ” امپرياليزم در حمايت از طالبان و چگونه گي همدستي و همسويي “دولت پوشالي كرزي” و “طالبان” به مثابه دو پروژه موازي اشغالگران در افغانستان ، را آماج افشاگري ها و تحليل هاي فراگير و عيني خويش قرار دهند. ماداميكه فقر تئوريك و يا ناآگاهي از كنه امور، و يا هم انحراف خطي، سبب گردد كه بخشي از نيرو هاي مدعي مبارزه بر ضد امپرياليسم و اشغالگران، در مقابل طالبان سپر افگنند، و از گروه وحشي طالبان به مثابه نيرويي كه “واقعا بر ضد اشغلگران ميرزمند” ياد كنند، ديگر نمي توان در خصوص “مائوئيست” و حتي “انقلابي صرف” و حتي “وطن پرست ” نبودن شان، شك و شائبه بر خويش راه داد! آري! اگر اين محاسبه تيوريك حاميان فكري طالبان، ناشي از فقر تيوريك باشد، بايد اين نقيصه رفع گردد. اگر ناشي از سانتيمانتاليزم “مبارزه مسلحانه”‌گرايي باشد، نيز بايد فقر تيوريك دارنده گان محاسبه تيوريك بر مبني حمايت از طالبان مرفوع گردد، و اگر پاي انحراف خطي در ميان باشد، بايد بر ضد چنين انحرافي توفيد، و به گونه علمي و عملي موضع گرفت. در غير آن، اين موضع گيري، نه تنها در ميان توده ها به توهم پراگني تدوام خواهد بخشيد، بل، بخشي از نيروهاي معتقد به انقلاب و مائوئيسم را نيز به گرداب انحراف خواهد كشانيد. گروه مزدور و طن فروش طالبان، هرگز بر ضد خارجي ها و اشغالگران نرزميده، بلكه به مثابه پروژه يي ساخته و پرداخته استخبارات امپرياليسم، و عمدتا امپرياليسم امريكا، در خدمت اشغالگران و امپرياليستان قرار دارد. بنا بر آن، با بررسي ماهيت موضع گيري هاي عملي و تئوريك طالبان، بايد به جنگ “مائويست” هايي كه به “همسويي” با طالبان دل خوش كرده اند، بايد شتافت. حملات انتحاري روز چهار شنبه كه قربانيان آن اكثرا توده هاي غير نظامي و مشتمل بر كراچي وان ها، دكانداران و …بوده اند، خود نشاندهنده آنست كه: طالبان همانگونه كه عمليات سالهاي قبل آنها نيز بران نهج رفته است، در كشتار مردم افغانستان، همدست با نيروهاي اشغالگر و دولت پوشالي،‌بوده، و در پيشگاه خلق افغانستان و تاريخ اين مرز و بوم، محكوم و مردود اند! هر گونه ادعاي “همسويي” و يا حمايت مستقيم و يا غير مستقيم از طالبان و يا مواضع ايشان، هر گونه “انك” مبارز بر طالبان زدن، هر گونه تاييد و لو به درجه خيلي كوچك از “جنگ طالبان بر عليه اشغالگران”، چيزي سواي تسليم طلبي و سپر افگندن در مقابل طالبان و به دنبالچه طالبان مبدل شدن بيش نخواهد بود. براي راه اندازي جنگ خلق، براي تلاش در راستاي اخراج قهري اشغالگران و درهم كوفتن و سرنگون ساختن دولت پوشالي و ماشين دولتي كهنه، براي ايجاد مناطق پايگاهي و قدرت سياسي سرخ طي جنگ ممتد خلق، بايد در سنگر تيوري و پراتيك،‌بر ضد اشغالگران و دنبالچه هاي ايشان( پوشاليان رژيم كرزي و طالبان-حكمتيار) موضع گيري راسخ داشت. در غير آن، توده هاي ستمديده ميليوني ما، كه هزاران داغ از جنايتكاران طالبي، جهادي،‌كرزيي و وطن فروشان خلقي-پرچم در دل دارند، هرگز بالاي نيروهاي مقاومت كننده و ناديان جنگ ممتد خلق اعتماد نبسته، و تزلزل مناديان جنگ خلق را به تمسخر خواهند گرفت. براي شتافتن به سوي سنگر هاي سرخ جنگ خلق، بايد از سپر انداختن در برابر طالبان و ساير پوشاليان پرهيزيد. بايد با مشت هاي آهنين بر دهان طالبان كوفت. بايد ايشان را نيز همانند دولت پوشالي آماج قرار داد. بايد از “عمدتا آماج قرار ندادن طالبان” دست كشيد و اعلام نمود: اي خلق هاي ستمديده! طالبان آنسوي سكه دولت پوشالي اند! بر ضد ائتلاف طالب-دولت پوشالي، به پا خاسته، به سوي اخراج قهري اشغالگران و دنبالچه هايشان از افغانستان روانه شويد!

آن بخشي از “مائوئيست” ها كه اظهار “همسويي”‌با طالبان ميكنند، با آنكه خود اعلام ميدارند كه طالبان چيزي جز نماينده گان فئوداليته و سيستم بيروكرات كمپرادور نيستند، با آنهم فراموش ميكنند كه مائوئيسم براي ما مي آموزد كه:

فئوداليسم، بورژوازي بيروكرات كمپرادور و امپرياليزم دشمنان خلق بوده، و حينيكه امپرياليست ها به اشغال كشوري دست مي يازند، اين فئوداليسم و بقاياي فئوداليته اند كه با تجاوزگران همدست مي نمايند، و زمينه ايجاد سيستم بيروكرات –كمپرادور را فراهم ميكنند. لهذا، مائوئيسم، مبارزه بر ضد فئودالها و بيروكرات –كمپرادور ها را در صدر برنامه احزاب انقلابي قرار ميدهد.

 نيز مائوئيست هاي سپر افگنده در مقابل طالبان، “فراموش ” ميكنند كه صدر مائوتسه دون گفته است كه:

 

“هر كس كه در طرف خلق هاي انقلابي قرار بگيرد، انقلابي است. هر كس كه در طرف امپرياليزم، فئوداليزم و كاپيتاليزم بروكراتيك بايستد، ضد انقلابي است. كسي كه تنها در گفتار جانب خلق انقلابي را بگيرد ولي كردارش غير از آن باشد، يك انقلابي لفظي است.”

 

آنعده از “مائوئيست ها” كه با علم از اينكه طالبان همان نماينده گان سياسي فئوداليته و بروكرات هاي كمپرادور اند، هنوز پافشاري مي ورزند كه : طالبان بر ضد امپرياليستان و اشغالگران امپرياليست ميرزمند” چنين “مائوئيست” هايي در حقيقت، بر ضد مائوئيسم و آموزش صدر مائوتسه دون موضع گرفته اند. اين “مائوئيست” ها،‌حتي در حرف نيز “طرف” فئوداليزم و مدافعان سيستم بيروكرات-كمپرادور (طالبان وحشي) را گرفته اند. اين “مائوئيست” ها، حتي كمتر و حقير تر از “انقلابي لفظي” اند. اين “مائوئيست” ها، حتي در حرف نيز انقلابي نيستند. لزوم موضع گيري بر ضد سپرافگني هاي اين نيروها، از اهم موارد مبارزه بر ضد منحرفان جنبش انقلابي است.

براي ما دفاع از آموزش انقلابي صدر مائو از اهميت اساسي برخوردار است. موضع گيري بر ضد چنان “مائوئيست” ها كه بر خلاف آموزش صدر مائو ، از “مبارزه” نيرو هاي فئودال كمپرادور بر ضد امپرياليزم حرف ميزنند، موضع گيري بر ضد انحراف و تسليم طلبي بوده، و جوهر موضع انقلابي مائوئيست را تشكيل ميدهد. اگر در  نيپال، خائنان به مائوئيسم، با كريتينيسم پارلماني، خواستند اصالت مائوئيسم را به بازي بگيرند ( و شاد و پيروز از آب بدر نيامدند) اينك در افغانستان، با تسليم شدن تيوريك در قبال روبناي سياسي فئودال-كمپرادور ها ، بخشي از نيروهاي مدعي مائوئيسم، ميخواهند با تز مائوئيستي مبارزه بر ضد دشمنان خلق، بازي كنند! اين “بازيگران” افغاني نيز عاقبتي بهتر از پراچندا-بهاتراي نداشته، و اما: مائوئيسم و مائوئيست ها، در سنگر هاي داغ مبارزه بر ضد هر گونه انحراف و تسليم طلبي، به سوي جنگ ممتد خلق و درهم كوفتن قهري اشغالگران و دنبالچه هايشان روانه اند،  و  روانه خواهند بود!

زنده باد مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم

مرده باد مدافعان بورژوازی بروکرات کمپرادور،فئودالیسم و امپریالیسم

زنده باد جنگ خلق

به پیش در راستای اخراج قهری اشغالگران و دنبالچه هایشان از افغانستان

سازمان کارگران افغانستان(مارکسیست-لنینیست-مائوئیست،عمدتا مائوئیست)

تصویر

نه با طالبان نه با رژیم پوشالی، دوشادوش خلق های آزادیخواه ولسوالی سیاه گرد غوربند


خلق های آزادیخواه ما همانگونه که در برابر اشغالگران و رژیم دست نشانده نه گفته و از انقیادطلبی ملی گریزان اند، همانگونه در برابر ارتجاع «طالبی» به مثابه نیرو های مزدور آی.اس.آی و ارتجاع منطقه بیزار بوده و نیک میدانند که طالبان به مثابه ء یک گروه مزدور ساخته و پرداخته امپریالیست ها بوده اند. خلق های ما به یاد دارند که چگونه آمریکا-شرکا طالبان را «خلق» کردند و سپس آنان را بر گرده ء مردم سوار نمودند. نیز مردم آزاده ء ما به یاد دارند که چگونه طالبان به مثابه ء یک نیروی مزدور با مستولی شدن بر کابل و سایر ولایات،  کشور را در آغوش پاکستان رها کردند و عملا افغانستان را به یک مملکت اشغال شده از سوی «میجر» های پاکستانی مبدل ساختند. صدر سراج سکدر زمانی در مورد استعمارگری های پاکستان در بنگال شرقی به درستی گفته بود: نیمه مستعمره میتواند مستعمره داشته باشد. در زمان طالبان، پاکستان که خود یک نیمه مستعمره بود، بخش معتنابهی از خاک ما را تحت اسارت و اشغال استعماری خویش در آورده بود و تز رفیق سکدر در مورد خاص ما نیز صدق میکرد. خلق های ما میدانند که «مقاومت»‌طالبان در برابر اشغالگران، از سویی در خدمت اشغال کشور قرار داشته و مسیر مقاومت ملی را به انحراف میکشاند و از سوی دیگر استیلای گروه ء‌مزدور «طالبی»‌بر بخش هایی از مملکت، دوباره ما را بسوی «صوبه»ء پاکستان شدن میکشاند. خلق ما از گذشت روزگار آموخته اند. روی این آموزش است که آنان در برابر گروه وحشی طالبان، به موازات مقاومت در برابر رژیم پوشالی و اشغالگران، ایستاده گی نموده و از شرافت مادر وطن دفاع میکنند. سازمان کارگران افغانستان همیشه شعار ( نه با طالبان، نه با رژیم پوشالی، دوشادوش خلق های آزادیخواه کشور) را بلند نموده است. در مورد خاص خلق های سیاه گرد، ما به نوبه ء‌خویش رشادت و میهن دوستی خلق های آزادیخواه آن منطقه را که در برابر ارتجاع طالبی دست به قیام زده اند، می ستاییم و برایشان پیام میدهیم که فریب تیکه داران رژیم پوشالی را نیز نخورند، و همانگونه که به طالبان وحشی (نه) گفتند، به پوشالیان رژیمی نیز (نه) گفته و به این ترتیب، دفاع راستین از استقلال خویش به عمل آورند. باشد که همبسته گی و همسویی بنیادین خلق های آزادیخواه ما منجر به مقاومت واقعی ملی، مردمی و انقلابی گردیده و طی جنگ خلق ظفرمند، بساط اهریمنان اشغالگر و پوشالیان مزدور شان در نوشته آید، و مزدوران طالبی نیز به گورستان تاریخ روانه گردند. در آنصورت است که خلق های ما میتوانند که بنیاد افغانستان نوین را با خشت های دموکراسی نوین گذارند. حصول استقلال واقعی در گرو راه اندازی و پیشبرد اصولی و تا به آخر استوار جنگ ممتد خلق است، جنگی که خلق را در برابر ارتجاع و اشغالگران بسیج و مسلح نموده‌و آنان را مستعد و توانا گردانیده و راه را برای استقرار دیکتاتوری دموکراتیک خلق ها هموار میسازد. ما خلق ها را به مقاومت همه جانبه در برابر اشغالگران و ارتجاع فراخوانده و هرگونه تلاش های مقاومت شکنانه را محکوم میکنیم. خلق آزادیخواه به نیروی مترقی و پیشتاز نیاز دارد تا اندیشه ء انقلابی و بذر مقاومت انقلابی را در میان شان بکارد. آنگاه است که جوانه های انقلاب، نوید سبز پیروزی خواهد بود.

پیروز باد مقاومت خلق های ما در برابر اشغالگران و ارتجاع  

واژگون باد رژیم پوشالی شاه شجاع ثالث!  

جنگ خلق آری! انقیاد طلبی هرگز!  

انقلاب زنده باد  

سازمان کارگران افغانستان(م.ل.م)  

یازدهم حوت 1392 خورشیدی

 

تصویر

تنها جنگ ممتد خلق، رهایی زنان را مادیت می بخشد!

«ما باید در اذهان توده زنان این خواست را به لحاظ سیاسی با  رنجها، نیازها و آمال زنان كارگر بیامیزیم. همه آنها باید بدانند كه دیكتاتوری پرولتاریا برای آنان چه معنی خواهد داشت: تساوی كامل حقوق با مردان، هم قانوناً و هم در عمل، در خانواده، در دولت و در جامعه، اینها به معنی تضمین نابودی قدرت بورژوازی است. «‏

لنین

 

            تنها جنگ ممتد خلق، رهایی زنان را مادیت می بخشد!

 

از نگرهء ماتریالیسم تاریخی، همانگونه که لنین کبیر نوشته اند » کشت و زرع دهقانی کوچک ، با خود خانه داری فردی و انقیاد زنان را بهمراه می آورد». در افغانستان نیز ریشه های مادی و تاریخی سرکوب و به انقیاد کشانیدن توده های میلیونی زنان ستمدیده ریشه در این واقعیت دارد. نهاد های روبنایی نظیر فرهنگ فئودالی، دین و قوانین پوشالی همه در راستای به انقیاد کشانیدن زنان عمل کرده اند.   کاپیتالیزم بروکراتیک کمپرادور نیز که «چاشنی» ستم امپریالیستی و پذیرش اشغال را نماینده گی میکند، با جامعه ای مرد-سالار و تدین زن ستیز پیوند ناگسستنی دارد.  از همین رو است که برای رهایی راستین  زنان، فضایی و محلی برای اعراب در چهار چوب جهانی تحت سیطره ء سرمایهء امپریالیستی موجود نبوده و زنان افغانستان نمی توانند از طریق «رفرم» و صدور قوانین پوشالی حتی به حد اقل رهایی راستین دست یابند. از همین رو است که یگانه راه درست و اصیل جهت رهسپار جاده ء درخشان رهایی شدن زنان، همانا جاده ء پر پیچ و خم انقلاب است. تنها با عمل انقلابی و تنها در مسیر انقلاب دموکراتیک نوین است که زنان زنجیر های خویش را یکی پس از دیگری درهم خواهند شکستند و سرانجام با پیروزی جهانی کمونیسم،  یوغ ستم طبقاتی و جنسیتی را از خویش به دور خواهند افگند. این روند، از طریق راه اندازی و پیشبرد جنگ ممتد خلق که طی آن زنان در دبستان انقلاب الفبای رها شدن را خواهند آموخت، میسر است. جنگ ممتدخلق، سبب رها شدن پوتانسیل انقلابی میلیونها زن ستمدیده گردیده و انرژی نهفته در زنان، در جهتی مثبت و جهان-ساز به کار گرفته خواهد شد. روی این اصل است که باید احزاب و سازمانهای انقلابی، درد ها، نیاز ها  و آلام زنان ستمدیده را با آجندای انقلابی پرولتاریا تلفیق کنند، و سنتز آن را در میان زنان پخش کنند. از این طریق است که زنان، حتی عقب مانده ترین لایه های ایشان، قادر خواهند بود که به اهمیت دوران ساز دیکتاتوری پرولتاریا و کسب قدرت سیاسی توسط طبقه ء کارگر جهت رسیدن به کمونیسم پی خواهند برد. جنگ ممتد خلق، دوره ء ممتد آموزشی است که زنان را بسوی انقلاب و جهانی فارغ از یوغ ستم، تبعیض و استثمار روانه میسازد.

امروزه از یکسو «جهادیان» خون آشام در تبانی با تکنوکرات های مزدور امپریالیسم سرکوب زنان را سیستماتیزه نموده، و آنان را در زنجیر «قوانین» پوشالی،‌تابع ستم پدر-شاهانه نموده اند، و از سوی دیگر، طالبان تاریخ زده، با تمسک به قهقرایی ترین خوانش ها از قهقرایی ترین نگاه ها نسبت به زن، زنان را مورد وحشیانه ترین حملات سرکوبگرانه قرار داده اند. «روشنفکران» خرده بورژوا و بورژوایی که دنباله رو «دموکراسی»‌ پوشالی اشغالگران امپریالیست اند، طی بیش از دوازده سال اخیر کوشیده اند تا با مطالبه خواست های «رفرمیستی» و «جامعه ی مدنی» از تریبون های پوشالی «حقوق بشر»‌و » دفاع از حقوق زنان» وابسته به سازمانهای بازیچه ی کشور های نیرومند امپریالیست، از جنبش دموکراتیک زنان جلوگیری کنند. میلیونها زن کارگر و دهقان، دستخوش افسونگری های بنیادگرایان مذهبی و دستانگری های «روشنفکران» مرتجع مزدور امپریالیسم، گردیده و ندای جنگ ممتد خلق را نشنیده اند. رسالت تمام نیرو های مائوئیست کشور است که یگانه گزینه ء تا به آخر درست و نیرومند، یعنی گزینه ء رهایی زنان از مسیر جنگ ممتد خلق را باید در میان زنان قویا پخش و تبلیغ نمایند. این تبلیغ، نه به گونه ء صوری و مکانیکی، بل به گونه ی تلفیق تیوری انقلابی با عمل انقلابی امکان پذیر است.

امروزه گرایش های  خرده بورژوایی که در سراب «فمینیسم» غربی شنا میکنند، سالوسانه از «کمونیسم» و آنهم «کمونیسم کارگری» سخن میگویند و آجند های «رفرمیستی» برای رهایی زنان مطرح می نمایند. آنان رهایی زنان را در «پورنو» شدن جامعه و در محض «رفع حجاب»‌می بینند. آنان به بستر رشد بذر شوم حجاب یعنی ستم بورژوا بروکرات کمپرادوری کاری ندارند، و نیز این را نمی بینند که این اشغال امپریالیستی است که «حجاب» را محافظت میکند. تنها «هنر»ی که این «کمونیست کارگری» ها دارند این است که بر چپ انقلابی و مائوئیست و گذشته درخشان جریان دموکراتیک نوین کشور بتازند،‌و بی آزرمانه ادا و اطور در آورند که «کاشفان شوکران» تز های» رهایی زن » اند.

این «چپ» های ساخته و پرداخته ی امپریالیسم، با آنکه شبح تروتسکی را به مثابه ء آسمانه برگزیده اند، گاه از حلقوم نشریه ء «کارگر» در شهر کابل زوزه میکشند، و گاه «سوسیالیسم کارگری» خویش را از «باختر» به پرواز حقیر در می آورند. اینان نسخه های ناشیانه ء پورنو-«دمکراتیسم» منصور حکمت، و آذر ماجدی بوده و در غیاب «کاریزمای» حزب کمونیست کارگری یکپارچه به مصابه ی قطب نما، اینک خود به قطب و مرجع صدور تز های «کمونیستی» مبدل شده اند. اینان بر تمامت جنبش کمونیستی بین المللی تاخته، با مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم خصومت می ورزند،‌و تنها کسی که از تیغ بی دریغ شان مستفید نگردیده است، همانا «حضرت» تروتسکی است!

همانگونه که مبارزه علیه تفکرات و پراتیک زن ستیزانه ء خادی-جهادی-طالبی- تکنوکراتی در دستور کار ما قرار دارد، باید پورنو-«سوسیالیست» های تفاله ء منصور حکمت را نیز در جمع سایر رویزیونیست های زن ستیز،  در شمار زن ستیزان ضد کمونیست  افزود. آنانی که با کمونیسم خصومت میورزند، در «بهترین» حالت، دفاع شان از حقوق زن، همانا نگریستن به زن در آینه ء توهمات بورژوایی است. کمونیست ها، همانگونه که در برابر زن ستیزی ایادی فکری و قلمی فئودالیته موضع میگیرند، همانگونه توهمات بورژوازی نسبت به زن را نیز به تازیانه ء نفی و رد بسته، و در این راستا است که رویزیونیسم را به مثابه ء کانالیزه شدن توهمات بورژوازی زیر نقاب دروغین «کمونیسم» ، افشاء، طرد و تقبیح میکنند.

(هشت مارچ) روز همبسته گی بین المللی مبارزات زنان ستمدیده ی گیتی را گرامی داریم، و بیش از پیش آنرا به تریبون مبارزات عملی و تیوریک زنان در راستای رهایی زن مبدل سازیم. این روز را گرامی داریم و از آن به مثابه ء سلاح مبارزاتی زنان در مبارزه علیه انواع ددمنشی های زن ستیزان-اعم از رویزیونیست ها، جهادی ها، طالبی ها، تکنوکرات ها و سایر زن ستیزان- مبدل سازیم. (هشت مارچ) را گرامی داریم و زنان ستمدیده ی کشور خویش را به وحدت مبارزاتی در برابر نیرو های حامی پدر-شاهی فراخوانیم. بگذار (هشت مارچ) به تریبون فراخوان زنان ستمدیده ء کشور بسوی راه اندازی جنگ خلق مبدل گردد. آنگاه است که تجلیلی فراخور از این روز به عمل خواهد آمد. آنگاه است که این روز که نماد مبارزات زنان سراسر گیتی است، مادیت راستین رهایی زنان را به مثابه ء راهکار خویش ارائه خواهد داشت.

 

فرخنده باد (هشت مارچ) در بستر فمینیسم پرولتری!

واژگون باد بساط خون و خیانت اشغالگران!

نفرین به رویزیونیست های زن ستیز!

گجسته باد نگره های باژگونه ء جهادی-طالبی-تکنوکراتی!

انقلاب زنده باد!

سازمان کارگران افغانستان(م.ل.م)

8 مارچ 2014 میلادی

 

 

تصویر

اعلامیه سازمان کارگران افغانستان

اعلامیه سازمان کارگران افغانستان(م.ل.م)

«انتخابات» حمل 1393  را قاطعانه تحریم کنید!

بسوی جنگ خلق روانه شوید!

 

ما را ز  انقلاب،  سر انتخاب نیست

چون انتخاب ما  بجز از انقلاب نیست

(فرخی یزدی)

 

«انتخابات» پوشالی گذشته، چنان افتضاح به بار آورد که حتی خود «سازمان ملل متحد» که کارگزار سیاست های امپریالیستی  قدرت های خون آشام است، اقرار نمود که : «تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان صورت گرفته است.»

کای ایده نماینده ء ویژه ء «سازمان ملل متحد» در امور افغانستان طی کنفرانس مطبوعاتی با حضور سفرای انگلستان و کابل گفته بود:

«تقلب در این انتخابات بسیار گسترده بوده است» (htt)

آن انتخابات مملو از تقلب که به دور دوم کشانیده شد، بی آنکه به دور دومی صورت وقوع پیوندد ، از سوی «جامعه جهانی» امپریالیست ها مهر پذیرش خورد، و داکتر عبدالله عبدالله جهادی پوشالی نیز با آنهمه سر و صدا های میان خالی، به حامد کرزی «مبارکباد» گفت.

برای امپریالیست های اشغالگر فرقی نمی کرد که انتخابات به دور دوم کشانیده شود یا اینکه کدام یک از سگان قلاده به گردن شان پیروز شود. مهم برایشان این بود که حالت اشغال صریح مملکت را «پرده پوشی» کنند و خاک در چشم جهانیان بپاشند و ادا و اطوار در آورند که در افغانستان «یک رژیم مشروع» مستقر خواهد بود که مولود «انتخابات»‌است. شمار زیادی از «روشنفکران» وجدان باخته و به پستی گراییده نیز که تنور «انتخابات» را گرم دیدند، در نقش های «منتقد»، «کارشناس» و «صاحب نظر» به مشاطه گری رژیم مولود اشغال پرداختند.

اینک باز بورژوازی بیروکرات کمپرادور جامه ء «انتخابات» به تن کرده است، و میخواهد ادامه ء اشغال را مهر تطهیر بخشد.

و اما برای خلق های افغانستان:

خلق های افغانستان میدانند که اشغالگران و رژیم پوشالی دست نشانده آنها دشمنان خلق ها بوده، و هرگز علاقه ای به بهبود وضعیت زنده گانی مردم ندارند. نامزد های «انتخاباتی» برای سال 2013 همه از جمله ء ناقضان حقوق بشر و مزدوران امپریالیسم امریکا-شرکا  بوده و چهره های جنگ سالار نظیر محقق، داکتر عبدالله، ژنرال دوستم، سیاف… رساننده ء آن است که این حیوانات درنده باز میخواهند از جیفه ء مردار امپریالیست ها و استخوان بخشی های ارتجاع منطقه بیشتر مزیده و به حیات خبیث خویش ادامه دهند.

نیز چهره های مزدور و وابسته به استخبارات کشور های امپریالیستی نظیر «زلمی رسول» و اشرف غنی احمد زی رساننده ء آنست که تنها بی وجدان ترین ها قلاده ی برده گی اشغالگران را به گردن توانند آویخت.

امثال داود سلطان زوی، به مثابه ء «روشنفکران»‌ خود فروخته و به پستی گراییده، به مشاطه گری و تطهیر این «انتخابات» پوشالی پرداخته و همانقدر ننگ وطن فروشی را به گردن دارند که امثال سیاف و داکتر عبدالله.

حامد کرزی-شاه شجاع ثالث- علی الرغم مالیدن پوزه ی غلامی بر چکمه های خونین اشغالگران، موفق نشد که برادر خویش را به حیث نامزد برنده به مشق دلربایی در آغوش «باداران» واسپارد، و رویای «خوش» موروثی ساختن «ریاست جمهوری» اش به بوشاسب مبدل گردید، با آنهم میخواهد از یخه ء فردی سست عنصر و وطن فروش نظیر زلمی رسول سر خویش را بیرون کشیده‌،‌و به حیات سیاسی ننگین خویش ادامه بخشد. اینکه وی چقدر در این بازی کثیف موفق خواهد بود، آنرا سیر حوادث و شاید هم شتاب معاملات بعدی به اثبات خواهد رسانید.

مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم به ما می آموزد که در انتخابات تحت سیطره ی اشغالگران ، اصولا سخنی از انتخاب و انتخابات نمی تواند در میان باشد. از سویی رژیم دست نشانده مجالی ازبرای نامزد شدن افراد با وجدان فرا نمی گذارد، و از سوی دیگر، هیچ با وجدانی ننگ شرکت در انتخاباتی پوشالی را فرا نمی پذیرد. نیز مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم به ما می آموزد که اگر هم پای اشغال در میانه نباشد، در رژیم های بورژوا بروکرات کمپرادور نمی توان امید به برگزاری انتخابات دموکراتیک داشت. چنین رژیم هایی مخالف هرگونه دموکراسی شدن میباشند، زیرا که این رژیم ها کاملا وابسته به امپریالیسم اند. لهذا، یگانه راه  ممکن و صحیح همانا مبارزه مسلحانه و رفتن بسوی انقلاب قهرآمیز است؛ انقلابی که بساط امپریالیسم، فئودالیسم و بورژوازی بروکرات کمپرادور را در افغانستان بر خواهد چید. چنین انقلابی تنها از مسیر جنگ ممتد خلق به پیروزی خواهد رسید. همانگونه که رفیق کبیر جوزف استالین میگفت: در انتخابات این مهم نیست که کی چقدر رای بدست می آورد، در انتخابات مهم آنست که کی رای ها را می شمارد»، انتخابات در زیر سرنیزه های حاکمیت های پوشالی قطعا محلی از برای اعراب نداشته، و در صورتی که میدانیم که پوشالیان برسر اقتدار و اربابان شان اند که نتیجه ء انتخابات را تعین میکنند، لهذا، دیگر نمی توان با «بازی های انتخاباتی» سخنی از دموکراسی به میان آورد. تز رفیق استالین، یک تز صحیح بوده، و مارکسیست-لنینیست-مائوئیست ها بر آن اند که:‌ هرگز نباید دنبال «انتخابات» و کریتینیزم پارلمانی روانه گشت. تنها راه ی صحیح و مترقی،‌همانا رفتن بسوی مبارزه ء مسلحانه و راه اندازی جنگ خلق است. سازمان کارگران  افغانستان(م.ل.م) انتخابات پوشالی 1393 را قاطعانه تحریم میکند و خلق های آزادیخواه ء کشور را به مقاومت انقلابی در برابر رژیم پوشالی و اربابان آن رژیم فرا میخواند.

رویزیونیست های تسلیم طلب و تسلیم شده نیز در شمارسایر  دشمنان خلق، به تایید انتخابات پوشالی و سهمگیری در تطهیر و مشاطه گری آن دخیل  اند. برخی از حلقات که بی آزرمانه و دروغ آجین خویشتن را تالی راه ی پرافتخار شهید مجید کلکانی میدانند، همانگونه که طی بیش از 12 سال اخیر یوغ شرم تایید رژیم پوشالی را بر گردن نهاده اند، باز بیشرمانه اینک به اشرف غنی احمد زی «کمپاین» میکنند. چنین عناصر و حلقات، پیوندی با مبارزه ملی-رهایی بخش ندارند چه رسد به آنکه خویشتن را «چپ» و تالی اندیشه های روشنگری بخوانند!

احزاب، سازمانها و نهاد های راجستر شده در وزارت عدلیه رژیم پوشالی همه غلامان حلقه بگوش اشغالگران بوده و (چه باید کرد و چه نباید کرد) را از باداران خارجی خود فرا می گیرند. شماری از این احزاب، سازمانها و نهاد های راجستر شده، بقایای وطن فروشان «خلقی»، پرچمی، سازایی، سفزایی و تفاله های رویزیونیست های سه جهانی و سنتریست های بدنام بوده و اینک سر در آخور امپریالیسم امریکا-شرکا خم نموده، و به دستور اشغالگران به مشاطه گری «انتخابات 1393» مشغول اند. یوناما این احزاب، سازمانها و نهاد های وطن فروش را اخیرا جدا گانه و بعضا کتلوی هشدار داده است که در «فعالیت» های خویش، چه در راستای «مبارزات انتخاباتی»‌و چه در سایر عرصه ها، حتی میتوانند با طالبان وارد «ائتلاف» ها و مفاهمه شوند،‌اما هرگز به مائوئیست ها نزدیک نشوند! یوناما همچنان مشخصا اعلام داشته است که یگانه دشمن عمده ء رژیم و آینده ء سیاسی کشور، مائوئیست ها میباشند!

نخست باید گفت که منظور یوناما از مائوئیست ها هیچگاه احزاب سرکاری و تسلیم شده نظیر «حزب همبسته گی افغانستان» یا سازمانهای انجویی نظیر «سازمان انقلابی افغانستان» که «کلید» شان به دست امپریالیست ها است، نمی باشد. بخشی از (ساما) که به اشرف غنی احمد زی کارزار می نماید، نیز نیست. زیرا که اگر چنان می بود، اشرف غنی هرگز از دستور اربابان خویش چشم نمی پوشید و سامایی ها را در آغوش نمی گرفت. واضح است که سامای شهید مجید با کاسبکارانی که به خون شهید مجید خیانت نموده اند، ربطی ندارد. یوناما هرگز امثال (رهایی) و (سامای بعد از مجید) و (سازمان انقلابی) را بنام مائوئیست نمی شناسد. (بگذریم از اینکه این سازمانها نیز هرگز مدعی (مائوئیست) بودن حتی در حرف نیز نبوده اند، و مائوئیسم را نیز قبول ندارند.) یوناما از مائوئیست ها همان نیروی رزمنده ای را خاطر نشان میکند که مائوئیست بوده، خویشتن را مائوئیست میخوانند، و رهبری جهانی صدر مائو در انقلاب جهانی را تایید نموده و شعار (جنگ خلق) را به مثابه استراتیژی جهانی خویش اتخاذ کرده اند، و همانند رفقای هندی شان  با شعار و عمل  «جنگ خلق» به مصاف ارتجاع می شتابند. نخست باید گفت که مائوئیست های کشور هرگز ننگ نزدیک شدن و یا همسویی با احزاب، سازمانها و نهاد های راجستر شده در وزارت عدلیه رژیم پوشالی را نمی پذیرند. مائوئیست های کشور آن نهاد ها را به مثابه ء نهاد های مزدور طرد و تقبیح نموده و در آینده نیز طرد و تقبیح می نمایند. این را یوناما و اشغالگران نیز میدانند. پس چرا یوناما و باداران رژیم؛ غلامان حلقه به گوش خویش را از نزدیکی با مائوئیست ها الحذر میدهند؟ منظور یوناما آن است که مبادا غلامان حلقه به گوش شان «اشتباها» از خط قرمز تعین شده توسط امپریالیست ها عبور و تجاوز نموده و هوای رو آوردن  به خط انقلابی-رهایی بخش را   در سر پرورند. از سوی دیگر، یوناما با این جلسات «سری» خویش با مزدوران حلقه به گوش خویش، به آنها تفهیم میدارد که باید در برابر مائوئیست ها آشتی ناپذیر باشند. همانگونه که منموهن سینگ مرتجع،  مائوئیست ها را بزرگترین خطر داخلی در سراسر تاریخ هند خوانده بود، اینک اشغالگران امپریالیست، مائوئیست های کشور را بزرگترین خطر برای آینده افغانستان خوانده اند، و به این ترتیب، نهاد های سرکاری را در برابر مائوئیست ها از لحاظ سیاسی-ایدئولوژیک تجهیز و مسلح میکنند! از دید یوناما و اشغالگران، یگانه نیروی سیاسی انقلابی-وطن پرست در افغانستان، مائوئیست های این کشور میباشد. یوناما برای غلامان حلقه به گوش خویش اعلام کرده است که مائوئیست ها، یگانه نیروی چپ کمونیست بوده، و دشمن عمده به شمار میروند.  از همین سبب است که غلامان خویش را هشدار میدهد که هرگونه «سمپاتی»‌با مائوئیسم در حکم خود کشی سیاسی برای آنها میباشد! مائوئیست های افغانستان این افتخار را دارند که به مثابه ی یگانه رقیب اشغالگران و به مثابه ی یگانه نیروی سیاسی که خار چشم رژیم پوشالی و باداران آن است، مطرح بوده و توان آن را دارا اند که خواب و قرار را از چشم اشغالگران بربایند. آری! تروتسکیست های شرمسار ( سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان) و سایر رویزیونیست ها (نظیر رویزیونیست های ساا) هرگز اسباب «مزاحمت» برای اشغالگران نیستند. اشغالگران تنها از مائوئیست ها به مثابه ی یگانه خطر واقعی نام میبرند. این خود نشان میدهد که پس از انتخابات دروغین 1393، اشغالگران و کوانتل پرو مستقیما به جنگ قاطع در برابر مائوئیست های کشور خواهند شتافت. اشغالگران کاملا آگاه اند که رادیکالیسم مائوئیست ها در منطقه ،  تنها به هند و نیپال (منظور آن بخش هایی از مائوئیست های نیپال است که پاراچندیسم و رویزیونیسم موهن بیدیا را رد میکنند) محدود نبوده، بلکه این رادیکالیسم، در بنگلادیش نیز محسوس بوده، و به همین ترتیب تا به افغانستان گسترده است. امپریالیست ها از این کمربند سرخ هراس دارند، و مبارزه آنها علیه مائوئیست های کشور، بخشی از مبارزه ء امپریالیست ها علیه ء مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم در سراسر جهان میباشد. بگذار احزاب، سازمانها و نهاد های سرکاری به یوناما و اربابان خویش خط تسلیمی بدهند و آنان را اطمینان دهند که از خط قرمز عبور نخواهند کرد. مائوئیست های کشور، آن نهاد های سرکاری را قاطعانه رد نموده، و مادامیکه آنان در سنگر دشمنان خلق قرار دارند و ننگ سرکاری بودن را با خویش دارند، مورد لعن و نفرین مائوئیست های کشور قرار دارند. مبارزه علیه آن نهاد های سرکاری، بخشی از کارزار بایکوت و تحریم انتخابات سرکاری 1393 بوده، و همانگونه که آن انتخابات سرکاری حمله ء امپریالیست های اشغالگر بر خلق های ما محسوب میشود، کارزار تحریم قاطعانه ء آن انتخابات از سوی مائوئیست های کشور،‌ ضد حمله ء خلق های ما میباشد، ضد حمله ای که هیچگونه نوسان و تزلزلی را نمی شناسد. اگر «طالبان» که خود ساخته و پرداخته ء اشغالگران اند، به دروغ و محض جهت منحرف ساختن ذهنیت عامه «اکت»‌و ادای تحریم در می آورند، مائوئیست های کشور قاطعانه و قهرمانانه در برابر سناریو های امپریالیستی قرار گرفته اند. از همین رو است که یوناما «طالبان»‌و تفاهم و «ائتلاف بستن» با آنها را جواز میدهد و اما مائوئیست ها را به مثابه ء یگانه نیروی ضد رژیم و ضد اشغال معرفی میکند. مائوئیست های کشور، همانگونه که افتخار مقاومت در برابر سوسیال-امپریالیسم روس را داشتند، اینک نیز قاطعانه و قهرمانانه در برابر اشغالگران امریکایی-شرکا نبرد پیگیر خویش را ادامه بخشیده اند. داعیه ء «جهاد» علیه «کفر» جهادی های بنیادگرا، با لمیدن شان بر کرسی های پارلمان و «وزارت خانه ها» باد شد و به هوا رفت، و جهادی ها که مولود امپریالیست های «غربی»‌بودند، یکصدا «زنده باد جامعه جهانی» گفته و  رژیم پوشالی و دست نشانده ء‌»جمهوری اسلامی افغانستان»‌را با قانون اساسی پوشالی و ملحقات و ضمایم پوشالی آن به رسمیت شناخته و بخش معتنابهی از ساختار قدرت را مشمول شدند. گلبدین نیز در این برهه، بنا بر صواب دید اربابان امپریالیست اش، بیش از این نشکیفت،‌و به «انتخابات»‌اقتدا کرد! به این ترتیب می بینیم که به جز مائوئیست های کشور،‌هیچ نیرویی وجود ندارد که  با رژیم پوشالی و باداران آن، به دشمنی بپردازد. تنها مائوئیست ها اند آن نیرویی که خلق ها آنها را به مثابه ء یگانه نیروی سیاسی رهبری کننده ء مقاومتگر و انقلابی میشناسند. لهذا، مسلم است که خلق ها پیرامون رهبری کبیر مائوئیست های کشور گرد خواهند آمد.  این موضوع از همان آغاز تجاوز امپریالیستی بر افغانستان برای روشنفکران متعهد آشکار بود که یگانه نیروی پیگیر و تا آخر استوار  در برابر اشغالگران امپریالیست، مائوئیست های کشور است. حال، همه خلق های کشور به وضوح یکبار دیگر دریافتند که همانگونه که مائوئیست های کشور پیگیرترین و صادقترین فرزندان این آب و خاک بودند و در برابر اشغالگران «شوروی» نبرد کردند، اینک نیز این نیرو اند که یگانه نیروی رهبری  سیاسی مقاومت گر در برابر اشغالگران را تشکیل میدهند. از همین رو است که این نیرو شایسته گی و توانایی کسب رهبری نبرد مقاومتگرانه ء خلق ها در برابر اشغالگران را دارا بوده، مایه ء‌ نگرانی جدی امپریالیست ها اند. از همین رو است که اشغالگران امپریالیست مائوئیست ها را یگانه نیرویی میداند که باید  مورد لعن و غضب قرار گیرند! مائوئیست های کشور باید با متانتی تام با پابندی به اصول، آماده ء پذیرش کلانترین خطر ها شده، و رهبری مبارزه ء انقلابی-رهایی بخش را به عهده گیرند. این مبارزه از کانال جنگ خلق میگذرد. لهذا، شعار اصولی ما همانا «جنگ خلق» و ادامه ء جنگ خلق تا برافگندن اهریمنان اشغالگر، استعمارگر و تا نابودی امپریالیسم و جامعه ء طبقاتی میباشد.  در این راستا، اندیشه ء راهنمای صدر اکرم یاری به مثابهء تطبیق خلاق  حقیقت عام مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم در  پراتیک مشخص جامعه ء ما، ستاره ء سرخ راهنمای ما میباشد. برای مائوئیست های کشور، صدر اکرم یاری یعنی جنگ خلق تا کمونیسم. اما برای رویزیونیست ها، صدر اکرم یاری یعنی کسی که نگذاشت  نیای  ایدئولوژیک  رویزیونیست های امروزی یعنی اپورتونیسم در سازمان جوانان مترقی سکانداری کند! از همین سبب است که اپورتونیست های اکونومیست، سه جهانی ها و سنتریست ها، هم-آوا شده و تا میتوانند در برابر خط سرخ صدر اکرم یاری، صف سیاه ء خویش را بسیج میکنند.

رویزیونیست های (سازمان رهایی) و کودکان سرکش (سازمان انقلابی) اش همراه با سایر رویزیونیستان هم-قماش شان، در شمار نیرو های تسلیم طلبی اند که سالیان متمادی از در مماشات و مشاطه گری با اشغالگران و جناح (تکنوکرات) رژیم پوشالی پیش آمده اند. در حقیقت این رویزیونیست ها، بخشی از جناح به اصطلاح چپ مشاطه گر رژیم بوده اند. (سازمان انقلابی) و هم-سلکان اش، نه تنها (جنگ خلق) را حتی در حرف نیز به رسمیت نمی شناسند بلکه در برابر مائوئیست ها و مشی جهانشمول جنگ خلق اعلام جنگ نموده اند. آنان با شعار دروغین ( در راه سوسیالیسم، به پیش) میخواهند خاک در چشم توده ها بریزند. حال آنکه مائوئیست ها صریحا اعلام میدارند که بدون جنگ خلق سوسیالیسمی نضج نخواهد گرفت. هم از این رو است که مائوئیست های کشور پیوسته جنگ خلق را شعار داده و در آن راستا کار و پیکار خویش را ادامه بخشیده اند. اما رویزیونیست ها، به لفاظی ها و دشنام نامه نویسی های چندش آور رو آورده، و به تنها چیزی که نمی اندیشند ( و با در نظر داشت طینت رویزیونیستی شان، نمی بایست هم بیاندیشند) جنگ خلق است! رویزیونیست های تسلیم طلب (سازمان انقلابی) و هم-سلکانش نیز در شمار دشمنان خلق بوده، و با مشاطه گری های خویش، خلق را فریفته و از لحاظ طبقاتی، در کنار بورژوازی بیروکرات کمپرادور قرار گرفته، و به تریبون (تطهیر تیوریک) این بورژوازی مبدل گردیده اند.

انتخابات 1393 همانند انتخابات قبلی یک انتخابات پوشالی و نمایشی و مشاطه گرانه است. این انتخابات بزرگترین توهین به اراده ء خلق افغانستان است. این انتخابات خلق های ما را به ریشخند میگیرد و ایشان را فرا میخواند که به مزدوران امپریالیسم و مرتجعان رای بدهند. از خلق ها میخواهد که به قصابان خویش رای بدهند. از خلق ها میخواهد که اشغال مملکت و پوشالی بودن رژیم را پذیرا شده و تن به انقیاد ملی دهند. همه نامزدان این انتخابات پوشالی، اعلان کرده اند که در صورت برنده شدن، ننگ امضاء ی «پیمان امنیتی» با امپریالیسم امریکا را از جان و دل پذیرا شوند! برگزاری چنین انتخاباتی یکبار دیگر صحت این تز مائوئیستی را به اثبات میرساند که: انتخابات و لمیدن در پناه توهمات بورژوا-بروکراسی راهء حل نیست! راه حل، مبارزه مسلحانه ء انقلابی و راه اندازی جنگ خلق تا کمونیسم است!

جنگ خلق آری! انتخابات هرگز!

جنگ خلق آری! پارلمانتاریسم هرگز‍!

تایید » انتخابات»  1393، کرنش در برابر سگان زنجیری اشغالگران است!

انقلاب زنده باد!

سازمان کارگران افغانستان(م.ل.م)

تجاوز بر کشور مالی: فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

کارگران همه کشور ها، متحد شوید!

تجاوز بر کشور مالی:

فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

 سندی از:

سازمان کارگران افغانستان (م.ل.م)

4 فبروری 2013


 

 

تجاوز بر کشور مالی: فصلی دیگر از جنایات امپریالیستهای درنده

 

مالی، کشوری است، محاط به خشکه، از کشور های غرب افریقا، که بخش بزرگی از مساحت آن در صحرای «صحارا» واقع گردیده است. این کشور دارای 12 میلیون نفوس بوده، و از لحاظ مساحت، سه و نیم برابر ژرمنی میباشد. الجیریا، همسایه ی شمالی آن بوده، در غرب آن موریتانی ، و کشور های سنگال، گینه، ساحل عاج، بورکینا فاسو و نایجیر در جنوب آن واقع اند. حدود 90 فیصد جمعیت آن، مسلمان اند که به مذاهب و نحله های گوناگون آن ارتباط میگرند. حدود 50 فیصد جمعیت کاهل آن باسواد بوده،و مردمان این کشور، از خلق های صلحدوست جهان بوده، و طبیعت این کشور، بر مبنای گزارش شواهد عینی، از زیباترین حصص کره ی ارض میباشد. تا مداخلات اخیر ایالات متحده ی امریکا در منطقه که منجر به نا امن شدن مالی نیز شد، این کشور، یکی از آرامترین کشور های افریقایی بود. متعاقبا، موج جدید تجاوزگری های امپریالیست های اروپایی تحت رهبری امپریالیسم فرانسه، این کشور را شدیدا در وضعیت رقت باری قرار داده است. روزانه هواپیماهای بمب افگن فرانسه، بالای اهالی بیدفاع و ستمدیده ی آن آتشباری میکنند و آنها را به قتل میرسانند. تاسیسات آن کشور را آماج قرار میدهند و تاسیسات فرهنگی را به ویرانه ها مبدل میسازند. رادیکالیسم قبایل «طوارق» که از دهه ی شصت سده بیستم میلادی بدین سو به منظور احقاق حقوق حقه ی آن خلق ادامه دارد، ربطی به ناامنی ویا فعالیت های تروریستی نداشته، و این امپریالیسم فرانسه است که با تسلیح و تجهیز گروه های خود-فروخته و اجیر خویش نظیر گروه ی به اصطلاح اسلامگرای «انصار الدین»، چنان وانمود میسازد که این کشور در معرض سقوط از سوی «تروریسم اسلامی» قرار گرفته است، و بدین بهانه است که امپریالیستان، تجاوز بیشرمانه ی خویش را «توجیه» میکنند. امپریالیسم فرانسه، با داشتن حمایت امپریالیسم ایالات متحده ی امریکا،  به تاریخ 11 جنوری 2013 میلادی، بالای این کشور، به گونه ی عریان تجاوز نمود. امپریالیسم انگلیس نیز حمایت بیدریغ خویش را از این تجاوزگری اعلام داشته است.

از لحاظ تاریخی، کشور مالی  در سده ی نوزدهم،  یکی از مستعمرات امپریالیزم فرانسه بود و در شرایط پس از جنگ جهانی دوم ( 1960 میلادی) به حالت نیمه مستعمراتی در آمد، و با آنکه رژیم های پوشالی حاکمه ی آن دم از استقلال میزدند، اما در عمل، این کشور های امپریالیست غربی، عمدتا امپریالیزم فرانسه بودند که مقدرات آنرا تعین میکردند. سیطره امپریالیستی سبب آن شد که این کشور از رشد باز ماند. جنبش دموکراتیک این کشور از یکطرف توسط امپریالیسم پامال گردید، واز طرفی دیگر، بنیادگرایی اسلامی و افراطیت مذهبی که بوسیله امپریالیسم بوجود آمده و تحت حمایت آن بود، رگه های دموکراتیسم را گردن میزد. بنیادگرایی اسلامی، به مثابه نماینده فئودالیسم و مناسبات سیاسی-اقتصادی ارتجاعی، سد راه دموکراتیسم شده، و باعث گردیده است که نه تنها پیشروی به سوی انقلاب دموکراتیک نوین در این کشور هنوز توفیقی نیابد، بلکه اسلامیزم سیاسی، به مثابه متحد سیاسی امپریالیسم ، در تبانی با رژیم های پوشالی حاکم بر این کشور، بوجود آمدن سیستم فئودال کمپرادوری را تقویت نموده است. بورژوازی بیروکرات کمپرادور که در وجود رژیم های پوشالی حاکم بر این کشور تجسد یافته است، کاری سوای هموار نمودن راه از برای هژمونی امپریالیسم بر این کشور نداشته است. نمونه تام این خیانت ورزی بر مقدرات خلقی مالی را کرنش و تسلیم طلبی رژیم حاکمه بر آستان امپریالیسم فرانسه در آغاز سال جاری (2013 ) به نمایش می گذارد. رژیم پوشالی که از حل مسئله ارضی در این کشور عاجز است ( و با توجه به ماهیت عمیقا ارتجاعی و کمپرادوری آن باید هم عاجز باشد)، به اشاره ی امپریالیسم فرانسه، از دولت خون آشام فرانسه «دعوت» میکند که مقاومت مسلحانه خلق های شمال آن کشور را با تجاوز بر آن کشور، درهم کوبد. جالب آنست که در شمال آن کشور، رهبری نارضایتی توده ها را نیروهایی به عهده دارند که عمیقا در سنگر دفاع از ارتجاع و دشمنی با دموکراسی قرار داشته اند. بنیادگرایی اسلامی و «سلفی گری» مبارزات ضد امپریالیستی خلق های مالی را به انحراف برده، و میخواهد فئودالیسم را ابقا کند. از همین رو است که نه رژیم پوشالی مالی و نه بنیادگرایان مذهبی، هیچ کدام قادر به حل مسئله ارضی که مسئله بنیادین در انقلاب مالی است، نبوده، و تضاد بین اینها، ناشی از تضاد بین منافع رژیم کمپرادور و مدافعان فئودالیسم «خالص» بوده، اما، در دراز مدت و از نگاه دورنمایی، این تضاد، مادامیکه پای انقلاب دموکراتیک نوین و منافع خلق های مالی در بین باشد، به سازش و تبانی بین رژیم پوشالی و بنیادگرایان مذهبی مبدل میگردد. از طرفی دیگر، آنچه که از سوی امپریالیسم فرانسه – شرکا به «القاعده» در مالی مشهور شده و امپریالیست ها مقاومت مسلحانه خلق ها را بدان نام یاد کرده اند، خود بهانه یی فراهم می آورد از برای امپریالیست ها تا مقاومت مسلحانه خلق ها را درهم کوبند. نظیر این «آجندا» را امپریالیست های اشغالگر به رهبری امپریالیسم امریکا در افغانستان پیدا کردند و به بهانه ی سرکوب لانه های القاعده در افغانستان، کشور ما را اشغال نمودند. درست است که رهبری مقاومت مسلحانه خلق های مالی توسط بنیادگرایان مذهبی در آن کشور دزدیده شده است و رهبری کنونی، القاعده یا هم – خون ایدئولوژیک با آن، فصل مشترک با منافع خلق های مالی ندارد، اما، هرگز نمی توان مقاومت مسلحانه خلق های مالی بر ضد اشغالگران امپریالیستی و رژیم پوشالی را به تضاد بین القاعده و امپریالیسم کاهش داد. اصولا، قسمی که تاریخ به اثبات رسانیده است، میان بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم تضاد ماهوی وجود ندارد. بینادگرایی اسلامی، از همان آوان حسن البنا و سید قطب بدین سو، پروژه یی در خدمت پیشروی امپریالیسم در کشور های اسلامی بوده است. آیا این القاعده نبود که پای امپریالستان اشغالگر را در افغانستان کشانید؟ و آیا این بنیادگرایی اسلامی در مالی نیست که در خدمت مبدل ساختن وضعیت نیمه مستعمراتی مالی به مستعمره ی کامل شدن آن کشور قرار دارد. بنا بر این، از لحاظ طبقاتی، رهبری آنچه «مقاومت اسلامی» توصیف شده است، سرسپرده ی امپریالیسم فرانسه –شرکا بوده، و میخواهد پای ارتش اشغالگر فرانسه –شرکا را مستقیما به مالی بکشاند. اخوانیزم مالی همان خدمتی را به امپریالیسم میکند که القاعده برای امپریالیسم در افغانستان کرد. امپریالیست های اشغالگر، هنوز از پروپاگند های تاریخ زده و دروغ های کهنه شده ی ذیل استفاده میکنند:

«ما میخواهیم تروریسم اسلامی را از مالی ریشه کن سازیم»

«ما به دنبال «القاعده » در مالی آمده ایم»

«ما میخواهیم دموکراسی را در مالی شیوع دهیم»

تجربه تجاوزکاری های امپریالیسم در همه کشور ها نشان داده است که :

امپریالیسم همیشه جز خونریزی، به اسارت کشیدن ملل و مکیدن خون خلق ها از طریق استثمار، استعمار و تبعیض کاری نداشته است. تجاوزات امپریالیستی در دهه اول سده ی حاضر در عراق و افغانستان به اثبات رسانید که:

امپریالیسم هرگز خواهان و قادر به آوردن دموکراسی و رفاه در کشور های ستمدیده و فقیر نبوده، بلکه دشمن درجه یک دموکراسی ، رفاه و استقلال ملل ستمدیده است.

مالی نیز وضعی مشابه با افغانستان و عراق خواهد داشت. تا لحظه نگارش این سطور، ده قدرت هژمونیست و امپریالیست جهان، دست اندر-کار پیشبرد موج تجاوز بر مالی بوده، و وعده حمایت از تجاوز فرانسه به مالی را داده اند. امپریالیسم انگلیس از تجاوز فرانسه بر مالی اعلام حمایت نموده است، و از طریق هوایی، طیارات اش در خدمت اکمالات به ارتش تجاوزگر قرار گرفته است. امپریالیسم ایالات متحده امریکا نیز حمایت خویش را از تجاوز فرانسه بر مالی اعلام داشته است. این نه بنیادگرایی اسلامی یا القاعده است که پای فرانسه –شرکا را به مالی کشیده است. تبانی و همدستی امپریالیست ها در جهت تجاوز بر مالی، ریشه در موج دیگری از تلاش امپریالیست ها جهت تجدید تقسیم جهان تقسیم شده بین امپریالیست ها دارد. آری! قاره افریقا به مثابه بخش معتنابهی از سرزمین های مورد دستبرد و اشغال مداوم امپریالیسم، این بار باز مورد تقسیم مجدد قرار میگیرد. این یورانیم مالی است که امپریالیستها را به آن سو میکشاند، نه مخالفت با القاعده. این تلاش به منظور بدست آوردن سود هر چه بیشتر و شریک شدن در خوان یغمای منابع طبیعی سرشار مالی است که امپریالیست های دیگر را در تبانی، اتحاد و توافق با امپریالیسم فرانسه قرار داده است. این است «راز» توافق قدرت های امپریالیستی در تجاوز بیشرمانه بر مالی و سرکوب نمودن خلق های بیچاره یی که بر ضد امپریالیسم سلاح گرفته اند. خلق هایی که قربانی ارتجاع مضاعف اند. از داخل ارتجاع اسلامی است که آنان را سرکوب نموده و رهبری مقاومت ضد امپریالیستی شانرا  ربوده است. نیز از داخل، این رژیم پوشالی است که در خدمت امپریالیسم فرانسه-شرکا، خلق ها را سلاخی میکند. و از خارج، این امپریالیسم جهانی، و در مورد خاص مالی، این عمدتا امپریالیسم فرانسه است که متفق با سایر قدرت های امپریالیستی و هژمونیست، خلق مالی را تحت یوغ اسارت در آورده، و خون خلق ها را می مکد.

یازدهم جنوری 2013، آغاز دور جدیدی از لشکر کشی های امپریالیستی بر قاره افریقا است، قاره یی که از سوی نژادپرستان و شئوونیستان سرمایه، «قاره ی سیاه» نامیده شده است. هدف از تسمیه این قاره بدین نام نه آنست که دلالت بر نژاد کند. از آنجایی که راسیست ها نژاد سیاه را دانی و پست میدانند، و مستوجب اسارت و برده گی میخوانند، لحاظا، هنگامی که آفریقا را قاره سیاه میخوانند، منظور شان این است که باید امپریالیسم غرب پیوسته این قاره را مورد استعمار و بهره کشی قرار دهد. باور های راسیست ها که در خدمت منافع سرمایه ی امپریالیستی قرار دارد، نه تنها مبنای عینی و علمی ندارد، بلکه عمیقا در ضدیت با علم و دانش بشری قرار داشته، و تبلور این باور ها بود که فاشیسم و نازیسم را در شرایط جنگ جهانی دوم، به مثابه خطرناکترین دشمنان بشریت که کمر به انهدام بخش بزرگی از نوع بشر بسته بودند، به وجود آورد. حال قدرت های امپریالیستی، میخواهند تجدید تقسیمی دیگر از جهانی قبلا تقسیم شده راه اندازی کنند.

نفرات ارتش متجاوز فرانسه که تا تاریخ 16 جنوری به 800 نفر میرسید، از سوی امپریالیست ها برای اشغال شمال آن کشور ناکافی اعلام گردیده، و تصمیم گرفتند که برای آغاز عملیات در مالی، تا آخر جنوری ، دست کم 2500 سرباز باید در خاک مالی پیاده گردد. امپریالیسم انگلیس وعده سپرد که نفرات و تجهیزات را از طریق هوایی منتقل خواهد نمود. همه روزه به شمار نفرات ارتش متجاوز بر مالی افزوده میشود.

ایدوارد گیلاود، فرمانده نیروهای متجاوز فرانسوی، از استقرار توپخانه ی فرانسه موازی با پیاده نمودن 2500 تن سرباز به خاک مالی خبر داده است.

طی پنج روز نخست تجاوز، هواپیماهای فرانسوی پیهم نقاط مورد هدف را در خاک مالی مورد بمباردمان وحشیانه قرار دادند. از زمین و آسمان بالای خلق بی دفاع مالی آتش می بارید. «سازمان ملل متحد» که ارگان مشروعیت دهنده تجاوزات امپریالیست ها است، یکبار دیگر ثابت ساخت که آله ی دست قدرت های امپریالیستی بیش نیست. این بار هوا پیما های » جت های جنگنده ی رافایل» فرانسوی، بر آسمان مالی فعال مایشایی خویش را به نمایش میگذارند و برای توده های ستمدیده ی سراسر گیتی حالی میکنند که: اگر آنها به انقیاد امپریالیستها در نیایند، با غرور کور امپریالیست ها مواجه اند. امپریالیسم که میلیتاریسم دد منشانه سرمایه داری را به شدید ترین وجهی نمایانده است، «محکوم» به آنست که هزینه ی تریلیونها دالری را که از سوی کارخانه های تولید اسلحه و جنگنده ها سالانه تولید میشود، بپردازد. آری! حلقوم آز و سود-اوبار سرمایه دارانی که با تولید اسلحه شعله های جنگ را در چهار سوی گیتی پیوسته باید فروزان نگهدارند، اینبار باید در مالی و غرب افریقا با سود یورانیم، املاح و سایر مواد خام مالی و کشور های منطقه پر گردد. این میلیتاریسم است که مسیر امپریالیسم را » به پیش» تعین کرده است. پیشوای کبیر پرولتاریا، ولادیمیر ایلیچ لنین، در صد سال پیشتر از این، به درستی بیان داشته بود که: سرمایه داری در مرحله ی امپریالیسم، به گونه ی پرازیتی، فرسوده و محتضر، در تلاش به خاطر بقای خویش، به هر سو دست می اندازد، و روی این ملحوظ است که هرچه بیشتر به اشتعال جنگ ها دست می یازد! امروزه، تلاش های مذبوحانه امپریالیسم فرانسه و شرکای امپریالست اش، چیزی سوای دست و پا زدن نومیدانه ی امپریالیسم جهانی به منظور ابقای شان چیزی افزونی را در بر ندارد. ما نیک میدانیم که همانگونه که صدر مائو میگفت: امپریالیسم از لحاظ استراتیژیک، ببری کاغذی بیش نیست. این خلق های ستمدیده ی گیتی تحت رهبری پرولتاریا اند که با امحای امپریالیسم و سیستم خون و خیانت سرمایه، آینده ی همیشه طلایی جهان را رقم خواهند زد. آری! به تاسی به گفته ی بزرگان کمونیسم، توده ها و تنها توده ها اند که سازنده ی تاریخ اند!

همانگونه که استعمارگران سده های نوزدهم و بیستم از گستردن بساط استعمارگری خویش طرفی نبستند و به گورستان تاریخ ننگین پیوستند، همانگونه که امپریالیسم بریتانیا در سده ی نوزدهم نتوانست آقا و بادار جهان باشد، همانگونه که پوزه ی هیتلر و نازیسم به خاک مالیده شده، همانگونه که امپریالیسم امریکا در ویتنام رسوا شد، اینک، این امپریالیسم فرانسه است که پوزه اش در خاک مالی، به خاک مالیده خواهد شد. نه «جت های جنگنده ی رافائل» اش یارای استقامت در برابر توده های آزادیخواه را خواهد داشت و نه سفربری های شرکای جنایت کارش و نیز نه حمایت مادی امپریالیسم انگلیس از تجاوزکاری فرانسه به مالی، توانایی آنرا خواهد داشت که اراده ی خلق آزادیخواه مالی را درهم شکند.

نه نیروی هوایی فرانسه –شرکا از آسمان و نه «نیروهای ویژه» یا «اسپیشل فورس» وی در زمین، قادر خواهد بود که توده های آزادیخواهی را که جز زنجیر های خویش هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند را شکست دهند. آری! در برابر قلیلی «اسپیشل فورس» میلیون ها توده ی نا متشکل اما دارای حقانیت طبقاتی وجود دارد که ارتجاع را سرانجام چنان درهم خواهد شکست که فصلی زرین در تاریخ مبارزات ضد استعماری بشر بوجود خواهد آورد.

بگذار پوشالیان رژیم دست نشانده ی امپریالیست ها به «حضور» تانک ها، توپخانه و نیروی هوایی اشغالگران بر خود ببالند. بگذار این دست نشانده ها دستان امپریالیست ها را به خون اهالی بیچاره ی  مالی خضاب کنند، بگذار این پوشالیان، شمال کشور خویش را پامال تانکهای اشغالگرانی کنند که اینک در «بیس هوایی باماکو» یعنی در پایتخت مالی، در حالت آماده باش، جهت تسخیر سراسر مالی بیتوته کرده اند. این «بگذار» گفتن های ما، نه از سر تایید است، و نه از روی اهمال، خیره سری و یا ناتوانی! این «بگذار» گفتن ها، کاسه ی صبری است که لبریز میشود. اگر امروزه خلق مالی از داشتن حزب کمونیست مائوئیستی که پیشآهنگ مبارزه ی رهایی بخش  شان باشد و آنانرا بسوی پیروزی رهنمون شود محروم اند، فردایی نه چندان دور، این خلق های مالی اند که با مالیدن پوزه ی امپریالیسم جهانی، تحت رهبری پیشآهنگ کمونیستی خویش، استعمار و امپریالیسم را برای همیشه مدفون خواهند ساخت. آینده از آن توده های ستمدیده است نه از آن تانک های غول پیکر استعمارگران. در جنگ، آنچه عمده است، انسان و انسان ستمدیده ی شورشگر است، نه تکنولوژی تسلیحاتی متجاوزان استعمارگر.

مستقر نیروهای هوایی متجاوز در باماکو پایتخت مالی که اینک شاهد » پیروزی» امپریالیسم قلدر است، فردایی نه چندان دور، به گورستان ابدی امپریالیسم مبدل خواهد شد و جز فسیلی از تانک های غولپیکر و هواپیما های مجهز با آخرین دست آورد های بمب های کشتار جمعی شان باقی نخواهد ماند. همانگونه که برنامه های «تفریحی» کانال «نشنل جیوگرافی» اینک کشتی های جنگی و جنگنده های نازی را در عمق ابحار نشان میدهد که «فسیل» بسته اند و مورد تمسخر توده ها اند، فردا، این فسیل های جنگنده های امپریالیسم فرانسه-شرکا است که لبخند ظفر نمون را بر لبان خلق های پیروزمند پیروزگر خواهد آورد! آری! بمب اتوم انقلاب جهانی، توده های میلیاردی اند و این بمب، نه در جهت کشتار ستمدیده گان، بل در جهت امحای امپریالیسم به کار رفته و خواهد رفت.

ارتش پوشالی مالی، تحت نظر، هدایت و فرمان اشغالگران، مورد «آموزش» قرار میگیرد تا در راه اندازی تالان ها و نسل کشی خلق خویش، مدال افتخار از سوی امپریالیست ها دریافت کند. چنین ارتشی مزدور، همانگونه که سایر نمونه ها نشان داده است، همانگونه که سپر گوشتی است، و همانگونه که در مقایسه به سپاه متجاوز، بیشترین تلفات را متقبل خواهد شد، ننگ ابدی را نیز نصیب خواهد گردید. آیا «اردوی ملی»، «پولیس ملی» و نیرو های امنیتی دولت پوشالی کرزی، بیشترین تلفات را در مقایسه به نیروی متجاوز یانکی-شرکا در افغانستان به خود ندیده است؟ به همین گونه، ارتش مزدور مالی نیز، از دو سو تحت فشار است: از «داخل» امپریالیست ها آنها را سپر گوشتی ساخته اند، و از «خارج» مورد تهاجم نیروهای آزادیخواه ی خلق مالی اند. جالب است که ما در مورد این ارتش مزدور، لفظ «داخل» را در رابطه به امپریالیست ها و «خارج» را در رابطه به خلق به کار گرفته ایم. و این از آنجا است که این ارتش مزدور که به جرگه ی نیروهای خاین و وطن فروش پیوسته است، از خلق مالی بیگانه است و با خارجی های متجاوز پیوسته است.

این مزدوران دشمن-کام دشمن جام، سرانجام، مزه ی غدر به کشور و خلق ها را خواهند چشید، و جام میهن فروشی شان خواهد شکست.

رژیم پوشالی مالی آگاه است که امپریالیسم فرانسه به خواست خویش و بر مبنای طینت پلید امپریالیستی خویش، بر مالی تجاوز نموده و خواب تصرف منابع سرشار انرژی مالی را در سر دارد، با آنهم، این رژیم پوشالی ،جهت خوش-خدمتی نمودن به بادار خویش، مسئولیت تاریخی آنرا خوش-خوشان به گردن میگیرد و با «دعوت» رسمی نمودن از امپریالیسم فرانسه، خود را به مثابه ی یکی از وطن فروش ترین رژیم های بر سر اقتدار در جهان ثابت میکند. این رژیم در قطار رژیم های وطن فروش، نظیر رژیم وطن فروش «خلق-پرچم» در افغانستان، مایه ی شرم خلق های کشور خویش است. ارتش میهن فروش مالی، توسط «سفید پوستان» فرانسه «تریننگ» می بیند، تا برادران هموطن خویش، تا هم-نژادان خویش، تا سیاه پوستانی را که از ایشان است، سلاخی کند! این است اوج خودفروخته گی، دشمن-کامی و وجدان باخته گی رژیم پوشالی مالی!

از همین حالا، مقاومت خلق های مالی در برابر امپریالیست های اشغالگر ثابت ساخته است که نمی توان اراده ی آزادیخواهی توده ها را درهم شکست. حتی ایادی قلمی امپریالیست ها خود هشدار داده اند که مالی یک افغانستان دیگر برای امپریالیست ها خواهد شد و امپریالیست ها خود آگاه اند که مالی را به سهولت نمی توانند تسخیر کنند و اگر تسخیر هم کنند، به عراقی و افغانستانی دیگر مبدل خواهد گردید. اما، با اینهمه، امپریالیست ها از تاریخ هرگز درس نگرفته اند. «سرشت» پلید و تجاوزکارانه ی آنها که بر محور حصول سود و مکیدن شیره ی جان خلق های آسیا، افریقا و آمریکای لاتین –مراکز طوفان خیز انقلاب جهانی- می چرخد، آنان را «نمی گذارد» که از گذشته و حتی حال درس بگیرند. ما به تاسی به تجربه ی تاریخی و واقعیت عینی، و با تایید تز صدر مائو که بر مبنای تجربه تاریخی و واقعیت عینی مبارزات ضد امپریالیستی خلق ها قرار دارد، باورمندیم که این کانون های طوفانخیز انقلاب جهانی، سرانجام، تومار امپریالیسم جهانی را درهم خواهند نوشت.

امپریالیسم انگلیس که «داوطلبانه» وارد گود شده است، فعالانه به سهولت دهی انتقالات و لوژیستیک این جنگ اعلام ناشده کمر «همت» گماشته است. آری! همانگونه که استالین کبیر در شرایط جنگ جهانی دوم اعلام نموده بود، از این به بعد، دیگر آغاز جنگ را اعلام نمی کنند، بلکه در شرایط تغیر یافته یی که قلدری های امپریالیسم به منتها درجه ی بیشرمی رسیده است، جنگ ها بعد از آنکه آغاز یابند، اعلام میشوند. جنگ مالی نیز در شمار این گونه جنگ ها است. اگر چه احتمال قوی تجاوز فرانسه بر مالی، قبل از جنگ و در آستانه ی آن میرفت، اما، اینکه سایر قدرت های امپریالیستی «آغاز» این جنگ را به گونه ی «ناگهانی» و در همان وهله ی اول، مورد تایید قرار داده اند  و بعد از شمولیت در جنگ، به تایید این جنگ پرداختند، خود نشاندهنده ی آنست که: در مورد خاص مالی نیز، نخست امپریالیست ها متفقا این جنگ را آغاز نمودند، و سپس تایید خویش را از آن، اعلام میدارند، چنانکه یکی پی دیگر، قدرت های امپریالیستی به تایید این جنگ پرداخته و شمار آنها در نخستین پانزده روز اعلام رسمی این جنگ به ده قدرت امپریالیستی و هژمونیست میرسد.

ورشکسته گی امپریالیسم را ببینید که دو طیاره ی ترانسپورتی «راف» انگلیس، از سوی آن کشور از افغانستان فراخوانده میشود تا در جنگی که در مالی درگرفته است، در خدمت انتقالات امپریالیست ها قرار گیرد! آری! تاریخ دو بار به وقوع می پیوندد، و در مورد به خصوص افغانستان که تراژدی بود، در مالی،  با طیاره هایی که از افغانستان به مالی خوانده میشوند، شکل مسخره را به خود میگیرد!

علاقمندی انگلیس به آغاز موج جدیدی از تجدید تقسیم افریقا به منظور یغمای منابع سرشار آن قاره، فعلیت خویش در پیوند با وقایع جاری را از سفر دیوید کامرون به الجیریا به منصه ظهور رسانیده است. امپریالیسم انگلیس حاضر نیست که دست از دستبرد به «خوان یغما»ی افریقا بردارد. رفقای وبسایت کمونیستی » دموکراسی و مبارزه ی طبقاتی » به درستی تحلیل نموده اند که این سفر دیوید کامرون، بخشی از طرح امپریالیستی انگلیس به منظور دستیابی به منابع غنی افریقا و در پیوند با تجدید تقسیم افریقا بوسیله ی امپریالیسم انگلو-فرانس میباشد.

فعلا امپریالیسم انگلو-فرانس در عرصه قلدری میکنند و به مستعمره سازی مجدد آنعده از کشور های  افریقایی که سرزمین هایشان منابع سرشاری را دارا میباشد، اقدام می ورزند. وضعیت نیمه مستعمراتی کشور های افریقایی، آزمندی امپریالیسم را اقناع نمی کند.

امپریالیست ها جهت خاک پاشیدن به چشم جهانیان دو عذر لنگ می آورد:

  • مبارزه بر ضد «تروریسم اسلامی»
  • لبیک گفتن به خواست «دولت مرکزی» مالی

مشخص است که دو دلیل فوق، هیچکدام از مشروعیت و صحت برخوردار نیست. امپریالیسم به دنبال یورانیم و سایر منابع سرشار مالی است، و «تروریسم اسلامی» زاده و ساخته ی خود امپریالیسم و در خدمت اهداف توسعه طلبانه ی آنها میباشد. این حریف فرضی، همان نقشی را در مالی بازی میکند که القاعده و گروه طالبان برای امریکا بازی کردند. خواست «دولت مرکزی» مالی نیز از آنجایی که این «دولت مرکزی» نیمه مستعمره ی امپریالیست ها است، نمی تواند خواست خلق مالی را متجلی ساخته و از اراده ی خلق مالی نماینده گی کند. نگاهی به نقشه مالی مبرهن میدارد که بخش بزرگی از قلمرو این کشور، هنوز خارج از حیطه ی قدرت «دولت مرکزی» بوده، و در کنترل شورشیانی قرار دارد که اراده ی بر افگندن دولت به اصطلاح مرکزی را دارند.

شاید برای برخی نگاه ها، تجاوز فرانسه بالای مالی و پیوستن سایر امپریالیست ها به نیرو های متجاوز، غیر مترقبه و شگفت جلوه کند، اما حقیقت امر آنست که ماه ها قبل بر تجاوز، فرانسه در جستجوی راهی برای تجاوز بر مالی و بل طراح نقشه یی بود که اینک روی دست گرفته است. سفر فرانسوا هولاند رئیس جمهور فرانسه به الجیریا و ملاقات با «همتای» الجیریایی اش، جزئی از طرح وسیع وی در رابطه به تجاوز به منطقه بود. درست حدود بیست روز بعد از این ملاقات بود که  جنگ تجاوزکارانه در مالی از سوی نیروهای متجاوز فرانسوی مشتعل گردید.

در آستانه ی جنگ جهانی دوم، جوزف استالین پیشوای کبیر پرولتاریا، به درستی «سوسیال-دموکراسی» اروپای غربی را سوسیال-فاشیسم خوانده بود. اینک فرانسوا هولاند «سوسیال-دموکرات»(= بخوان سوسیال- فاشیست) به دنبال ذخایر یورانیم و طلای مالی، بر این کشور هجوم می آورد. امپریالیسم فرانسه که به تازه گی ها ساحل عاج و لیبیا را بلعیده است، با هجوم بردن به سوریه، نشان داد که «سوسیالیسم» فرانسوا هولاند دست کمی از «محافظه کاری» نیکلای سارکوزی نداشته، و این دو ، توله سگان حقیر سرمایه ی جهانخوار اند. اینک، هولاند جنایت پیشه ی سوسیال-فاشیست، با تجاوز به مالی، خواب رسیدن به الجیریا و بلعیدن آن از عقب را می بیند. توارگ که یکی از بزرگترین گروه های قومی در غرب آفریقا است، اینک با سلاح در برابر امپریالیست های فرانسوی میرزمد. سلاحی  که اینان بدست دارند، در بهبوحه ی حوادث لیبیا که منجر به سقوط معمر القذافی شد، توسط امپریالیسم فرانسه در دسترس قبایل و جنبش «اسلامیست» قرار گرفته است. در آن آوان، فرانسه از این نیروی مسلح شده به نفع خویش، استفاده نمود که شرح آن در جایی دیگر می باید. اینک، اقلیتی از نیروهای مسلح شمال مالی که مربوط به جناح «اقمی» یا گروه ی » القاعده در مغرب اسلامی» است، علمدار مبارزه به خاطر حاکمیت اسلامی و انفاذ شریعت در مالی اند. اما، بخش اعظم نیروهای مسلح مالی در شمال آن کشور، چنان شعاری ندارند، و در حقیقت، عمدتا با همان اسلحه یی  که از امپریالیست ها دریافت داشته اند، بر ضد آنها می رزمند. حال، امپریالیسم فرانسه «اقمی» و تروریسم اسلامی را بهانه ساخته است و در جهت سرکوب جنبش ضد امپریالیستی مالی و سرکوب جنبش آزادیخواهانه ی خلق توارگ برآمده است. پر هویدا است که این «اقمی» دست ساخته و پرداخته و گوش-به –فرمان امپریالیسم فرانسه است که راه را برای تجاوز فرانسه به کشور مالی ( وسپس الجیریا) باز می نماید. هنگامی که فرانسه توارگ را مسلح می نمود، خواهان آن بود که از آن نیروی مسلح به مثابه ی سپاهی اجیر استفاده کند. حال، به استثنای همان «تروریسم اسلامی» که گوش به فرمان فرانسوی های اشغالگر و در خدمت شان است، بخش اعظم از اهالی شمال مالی، در مخالفت با اشغالگران و در سنگر مبارزه ی رهایی بخش و در جهت احقاق حقوق از دست رفته ی خویش قرار دارند. با اینهمه، هنوز این نیروی  مبارزاتی محروم از رهبری انقلابی بوده،و جناح های گوناگونی مربوط به گرایش های متنوع اسلامی به درجات مختلف، رهبری این نیروها را به عهده داشته و مسیر مبارزاتی آنها را به سوی انحراف سوق داده است. از انحراف سخن می رانیم، زیرا که خلق مالی به جای آنکه شعار مشخص » به سوی انقلاب دموکراتیک نوین» را مطرح کند، هنوز درگیر سناریو های بی پرو پایی اند که ارتجاع اسلامی پیش پای آنها می نهد. و این البته برای امپریالیست ها و عمدتا برای امپریالیست های فرانسه خیلی ها مطلوب است. زیرا که امپریالیست ها نیک میدانند که اگر توده ها مسیر مبارزاتی درست و انقلابی اتخاذ کنند، شکست دادن شان مطلقا ناممکن خواهد بود. با رهبران متزلزل و «اسلامیست» خلق مالی میتوان کنار آمد، اما اگر این رهبری به دست چپگرایان و کمونیست های اصیل بیافتد، دیگر نمی توان بر خلق مالی چیره شد. از همین رو است که امپریالیسم فرانسه، شعار مبارزه بر ضد «تروریسم اسلامی» را مطرح نموده است تا باشد که با این «فضا سازی» و «آجندا» آفرینی، خلق مالی را تحت درفش «اسلامیسم» افراطی درآورد. آنگاه است که رهبران افراطی این جریان، که آله دست خود امپریالیست ها اند، توده ها را به انقیاد امپریالیسم در خواهند آورد. این است دلیل آنکه چرا امپریالیست ها از اینقدر آجندا آفرینی میکنند و از حریف فرضیی بنام «تروریسم اسلامی» یاد میکنند، تروریسمی که چیزی به جز از تروریسم فرانسوی در لباس اسلامی نبوده و نخواهد بود.

خلق توارگ که در ساحه و سیعی از «صحرای مرکزی»  گرفته تا مرز های «ساحل» به سر میبرند و محلات بود و باش شان در بخش هایی از کشور های لیبیا، الجیریا، نگر و مالی قرار گرفته است، از چندین دهه بدین سو ( 1960(  در تلاش برای بدست آوردن حقوق حقه ی شان اند. متاسفانه این خلق سلحشور که از داشتن حزب کمونیست رزمنده و جنبش دموکراتیک ضد امپریالیستی محروم است، نه تنها قادر نبوده است که دست آورد های مثبتی داشته باشد، بل، پیوسته بوسیله ی امپریالیست ها وقدرت های ارتجاعی منطقه مورد دستبرد و استفاده ی ابزاری قرار گرفته است. تازه ترین نوع از این گونه فریبکاری ها، بوسیله ی امپریالیسم فرانسه اجرا شد. در جریان حمله به لیبیا، امپریالیست های فرانسه و انگلیس، از «اسلامگرایان» استفاده وسیعی در جهت مبارزه بر ضد ساختار قدرت در «تریپولی» نمودند، زیرا که جدایی طلبان سایرینایک بعد از استقلال بنغازی، دیگر علاقمندی برای برافگندن قدرت معمر القذافی نداشتند. به فاصله ی اندکی قبل از تصرف «تریپولی» بوسیله ی نیرو های «ناتو»، امپریالیسم فرانسه به رشوه دهی به سران مرتجع گروه های «توارگ» و بازگرداندن آنها اقدام ورزید. امپریالیسم فرانسه برایشان اسلحه کافی همراه با سایر تجهیزات و امکانات فراهم نموده، بعد از ختم نبرد، آنها را دوباره به صحرایشان بازگرداند. رژیم های پوشالی مالی و نایجر از دهه ی شصت بدین سو پیوسته بوسیله ی این قبایل به چالش کشیده شده است. حال، زمان آن فرا رسیده بود که این قبایل، به گونه ی فعال از بحران موجوده به نفع خویش استفاده کنند. قوت گیری این قبایل در شمال مالی، نتیجه ی توسعه خواهی سیاسی این قبایل بود، و اما، این قبایل با اسلحه و تجهیزاتی که از امپریالیسم فرانسه بدست آورده بودند، توانستند به گونه معنتابهی در گسترش قلمرو تحت نفوذ خویش در بخش وسیعی از کشور مالی، من جمله عمدتا در شمال آن کشور، سعی به خرج دهند. طنز تاریخ این است که دولت پوشالی مالی که توان مقاومت در برابر امواج نیرومند پشیروی این نیرو ها را در خود نمی بیند، اینک از امپریالیسم فرانسه خواسته است که جلو پیشروی شانرا بگیرد. حال امپریالیسم فرانسه، کسانی را که خود تسلیح نموده است، میخواهد از پای در آورد. در حقیقت، با آنکه اینک این خلق مالی و عمدتا قبایل توارگ اند که بر ضد تجاوز امپریالیستی می رزمند، اما در امر کشانیدن پای امپریالیسم فرانسه به مالی، دولت پوشالی و اسلامگرایانی که رهبری قبایل توارگ و سایر شورشیان را به انحای گوناگون در دست گرفته اند دخیل اند. این دو نیروی ارتجاعی «داخلی»، مطابق خواست و برنامه ی فرانسه، و به دستور آن امپریالیسم، راه را برای تجاوز فرانسه به مالی صاف نموده اند. می بینیم که اوضاع در مالی چقدر پیچیده است. این پیچیده گی، زمانیکه پای مداخلات امپریالیستی به درستی مشاهده شود، واضح شده، و پیچیده گی خود را از دست میدهد. بنابر آن، ادعای پوچ امپریالیسم فرانسه مبنی بر اینکه جهت سرکوب اسلامگرایان و تروریسم اسلامی آمده است، نه تنها صحت ندارد، بلکه این «تروریسم اسلامی» است که امپریالیسم فرانسه را به «حریفی» به مالی دعوت نموده و راه تجاوز را برایش از داخل صاف نموده است. صدر مائو به درستی تاکید میورزید که آسانترین راه ی تصرف یک دژ، از داخل آن دژ است. این نیروهای فئودال کمپرادور مالی و بورژوازی بیروکرات کمپرادور مالی بودند که از داخل، راه ی تجاوز امپریالیسم فرانسه به مالی راه هموار و صاف ساختند. ظاهر امر این است که توارگ ها، با سلاح دست داشته ی خویش که از امپریالیست های فرانسوی به دست آورده اند مسلحانه می رزمند تا رژیم حاکمه ی مالی را سرنگون سازند. رژیم مالی هم از امپریالیسم فرانسه خواستار دریافت کمک جهت مقابله با شورشیان است. دو سره بازی امپریالیسم فرانسه از آنجا معلوم میشود که: هر دو جبهه، به گونه ی مستقیم یا غیر مستقیم، در خدمت پیاده شدن اهداف و اغراض امپریالیسم فرانسه، و در خدمت اشغال مالی بوسیله ی امپریالیسم فرانسه قرار دارد. با اینهمه، آن بخش های وسیعی از خلق مالی که تحت هدایت یا رهبری بنیادگرایان مذهبی قرار ندارد، و به رژیم پوشالی مالی هم باج نمی دهند و مسلحانه در برابر امپریالیست های فرانسه-شرکا قرار گرفته اند، مورد حمایت جنبش کمونیستی بین المللی بوده، و سازمان کارگران افغانستان نیز از آن نیرو حمایت سیاسی می نماید.

رویهمرفته، مقاومت خلق های مالی در برابر تجاوز امپریالیست ها مورد تایید ما قرار دارد، اما ما هرگز دنباله روی خلق ها از اسلامیزم سیاسی و افراطیت سلفی را که ادعا های کاذب مبارزه ی ضد خارجی دارند، را موررد تایید قرار نمی دهیم. رهبری به انحراف کشانیدن مبارزات ضد اشغالگری خلق آزادیخواه ی مالی را بخش کوچکی از قبایل توارگ که تحت رهبری تشکیلی بنام «انصارالدین» که از شعبات نزدیک به القاعده است، به عهده دارد. این بخش کوچک به دستور خود امپریالیسم فرانسه، بزرگترین خدمت را به اشغالگران انجام میدهد. بهانه یی میشود از برای ادعای کذایی امپریالیست ها مبنی بر اینکه : برای درهم کوبیدن افراطیت اسلامی و قلع و قمع تروریسم اسلامی به مالی آمده اند!

«راز» نحوه ی  دخالت امپریالیسم امریکا بر مقدرات رژیم پوشالی مالی:

به تاریخ 21 مارچ 2012، کودتایی «شگفت» در مالی به وقوع پیوست. گروهی «مرموز» بنام ( کمیته ی ملی برای اعاده ی دموکراسی و احیای دولت)، رئیس جمهوری آقای آمادو تومانی توری را از قدرت به زیر کشیده، و تصمیم خویش مبنی بر احیای دولت در قلمرو های شمال مالی را اعلام نمودند. این کارشان، اغتشاشات و توهمات وسیعی را دامن زد، زیرا که توطئه گرانی که دست به کودتا زده بودند پاسخی برای ذهنیت عامه نداشتند و نمی توانستد حالی کنند که چگونه بر اوضاع مسلط شده و حاکمیت مرکزی را در شمال مالی تامین کنند. سرنگونی رئیس جمهور، درست پنج هفته قبل از دور جدید انتخابات ریاست جمهوری بود، و طرفه تر اینکه، رئیس جمهور مصمم به کاندید نمودن خویش در دور جدید نبود. اینهمه، گویای «راز » های خوابیده در پشت پرده ی سیاست های ارتجاعیی بود که زمینه ساز «آینده» ی تجاوز بر مالی بودند. ( کمیته ی ملی برای اعاده دموکراسی و احیای دولت) که رئیس جمهور را خلع نمودند، متشکل از صاحب منصبانی بودند که همه در ایالات متحده ی آمریکا آموزش دیده بودند.

کودتا گران روند انتخابات را متوقف نمودند و قدرت را تسلیم یکی از کاندیدا های خویش نمودند. این کاندیدا، یعنی «دیونکوندا تراور» داعیه ی دوستی با فرانسه را در سر داشت! این اقدام گربزانه ی توطئه گران، بوسیله ی ( مجتمع اقتصادی دول افریقای غربی) مورد «مشروعیت» یابی قرار گرفت. طرفه اینکه رئیس این مجتمع، کسی جز آقای «آلاسان کواتارا» نیست، کسی که یک سال قبل، بوسیله ی ارتش متجاوز فرانسه، در راس رژیم «ساحل عاج» قرار گرفته بود!

کودتا منجر به تشدید تنش ها و تقسمیات  قومی گردیده، و نخبگان واحد های ارتش مالی ( که در ایالات متحده ی امریکا آموزش دیده بودند) که تحت فرماندهی یک «توارگ» قرار داشتند، به شورشیان پیوستند و همراه با خود اسلحه و تجهیزات را نیز به شورشیان منقل نمودند.

به تاریخ 10 جنوری 2013 میلادی، گروه «انصارالدین» که بوسیله برخی دیگر از گروه های «اسلامی» مورد حمایت قرار گرفته است، بالای شهر «کونا» حمله ور شد. درامه ی خطر «تروریسم اسلامی» آغاز می یابد. «انصار الدین» اعلام مینماید که به منظور تنفیذ شریعت اسلامی، باید به جنوب مالی رخنه کند!

رئیس جمهوری رژیم انتقالی مالی، آقای «دینوکوندا ترائور» (که قبلا در موردش نوشتیم) حالت اضظرار را در کشور اعلام میکند، و از فرانسه تقاضای کمک مینماید! فرانسه طی چند ساعت محدود دست به کار شده، و مداخله ی صریح خویش را آغاز میکند تا از سقوط «باماکو» پایتخت مالی بدست شورشیان «اسلامگرا» جلوگیری کند. قسمی که نوشته آمدیم، اسلامگرایانی که خود آله ی دست و ساخته و پرداخته ی امپریالیسم، و عمدتا امپریالیسم فرانسه بودند، نمی توانستند و نمی خواهند برخلاف ملی و منافع فرانسه و در برابر رژیم پوشالیی که دست نشانده ی فرانسه است، دست به کار شوند. چه رسد به اینکه رژیم تحت الحمایه ی فرانسه را ساقط گردانند. حال وقت آن است که ورق کاملا برگردد! وقت آنست که به بهانه ی خطر خود-ساخته ی «تروریسم اسلامی» ، امپریالیسم فرانسه مستقیما بالای مالی یورش-ور شود، تا با در دست گرفتن مستقیم زمام امور، معده ی گرسنه خویش را از یورانیم و طلای مالی، انباشته دارد! این است «رمز و راز» تروریسم اسلامی و «نیاز» به مداخله و تجاوز فرانسه بالای مالی!

گروه ی » انصارالدین» هرگز توانایی ایجاد خطر جدی برای رژیم پوشالی را دارا نبوده، و نمی تواند به مثابه ی حتی عذر لنگ امپریالیسم فرانسه، بهانه یی از برای اعمال فشاربه گونه ی تجاوز بالای خلق های مالی را فراهم کند. نیروی اصلی جنگجویانی که بر ضد رژیم پوشالی و اینک بر ضد امپریالیسم فرانسه-شرکا قرار گرفته است، متشکل است از: ناسیونالیسم توارگ و رهبران نیشنلیست توارگ.

این نیشنلیسم، چنانکه دیدیم، بسا مورد استفاده ی ابزاری امپریالیست ها و استعمارگران قرار گرفته است. اینک این نشنیلیسم که دیگر شمال کشور را از آن خویش میداند، عزم آن دارد که بعد از تصرف دو ایالت عمده ی مملکت، بر دو ایالات دیگر از ایالات عمده ی مملکت تاخت نموده، و با تصرف آن، قدرت «توارگ» را مستقر دارد. تحقیر ها و تیپا خوردن هایی که توارگ دیده است، اینک آنرا در وجود ناسیونالیسمی مسلحانه، بر پای داشته است، و چه بسا که این ناسیونالیسم که به هر حالی، گوشی شنوا به استعمارگران فرانسوی در این لحظه ندارد، و در مقابل آن، رژیم پوشالی، چشم و گوش امپریالیسم فرانسه در مالی است، می باید این ناسیونالیسم را بوسیله ی سگ های هار امپریالیسم درهم کوفت، و از سقوط رژیمی که دست نشانده ی فرانسه است جلوگیری کرد! این است عزم فرانسوی ها! بنابر این، گروه ی انصار الدین، خطر عمده نبوده، و چیزی بنام «تروریسم اسلامی» عامل تجاوز فرانسه نیست، بلکه، این نیشنلیزم اینک «لگام گسیخته» ی توارگ است که مغضوب استعمارگران فرانسوی قرار گرفته است. به هر حال، اگر توارگ بر پای هم نمی خاست، امپریالیسم فرانسه، روی اغراض استعماری، دیر یا زود بالای مالی تجاوز می نمود. اما، در این لحظه، سد راه ی امپریالیسم فرانسه، ناسیونالیسم خلق های ستمدیده یی است، که از داشتن جنبش دموکراتیک نوین حاضر در صحنه محروم اند. بنابر آن، ناسیونالیسم توارگ، جنبه ی دو گانه دارد. از یکسو، تا جایی که یارا و خواست مقاومت و مبارزه بر ضد امپریالیسم و اشغالگری را دارد، نیرویی مثبت است، اما مادامیکه نماینده گی از مناسبات اجتماعی عقبمانده می نماید و در برابر انترناسیونالیسم پرولتری و خط مشی انقلابی مانع ایجاد میکند، جنبه ی ارتجاعی دارد. در لحظه ی کنونی، این ناسیونالیسم، مادامیکه داعیه ی دفاع از مادر-وطن را در سر دارد و از منافع خلق های ستمدیده ی مالی دفاع میکند، جنبه ی مثبت آن، عمده گی داشته، و مورد تایید ما است. زیرا که در لحظه ی کنونی، در غیاب – یا بهتر  است گفت: در نبود- الترناتیف دموکراتیک نوین، این یگانه مسیری است که مقاومت خلق مالی از آن باید عبور کند، بی آنکه از یاد بریم که: رسالت کمونیسم بین المللی این است که به یاری خلق های مالی باید شتافت، و مسیر مبارزات ضد امپریالیستی آن خلق ها را در کانال جنبش دموکراتیک نوین، سمت دهی کرد! این است رسالت انترناسیونالیستی ما!

می توان با در نظر داشت محدوده های ناسیونالیسم توارگ در جنوب مالی به این نتیجه رسید که : توارگ خواهان استقرار هژمونی خویش بر جنوب نبوده، بلکه مقاومت وی در جنوب و سایر حصص مملکت ( منهای شمال کشور) جنبه ی پاسیف و تدافعی دارد. با در نظر داشت این نتیجه گیری، باز ادعای اینکه این ناسیونالیسم توارگ است که امپریالیسم «فرانسه » را «مجبور» به تجاوز به آن کشور نموده است، بعید به نظر میرسد. بهترین و درست ترین تحلیل همان است که بیان میدارد که: این آزمندی امپریالیستی و منافع استعماری فرانسه است که وی را به تجاوز بالای مالی «کشانیده» است. آری! این یورانیم، ذخایر طلا و سایر منابع معدنی سرشار مالی است که فرانسه –شرکا را در گیر جنگ در مالی نموده است! اگر ناسیونالیسم توارگ، در این راستا، سد راه ی امپریالیست ها گردد، رسالت پلید امپریالیست ها این است که باید این نیرو را: بشکنند!

امپریالیسم فرانسه، از گربزی های امپریالیسم امریکا در تجاوز بالای افغانستان سرمشق گرفته است. امپریالیسم امریکا، زمانیکه میخواست تجاوز بالای افغانستان را فعلیت بخشد، پای سایر قدرت ها، عمدتا قدرت های امپریالیست را به افغانستان کشانید. اینک، امپریالیسم فرانسه، به خاطر آنکه مداخله ی خویش در امور داخلی مالی، و سرانجام تجاوز آشکار مسلحانه ی خویش بر مالی را «کم رنگ» جلوه دهد، پای شرکای امپریالیستش، عمدتا امپریالیست های انگلیسی و امریکایی را به مالی میکشاند. زیرا که امپریالیست های فرانسوی میدانند که یورانیم، طلا و سایر داشته های مالی، لقمه یی نیست که به تنهایی آنرا بتوانند اوباشت! اگر آنها به تنهایی اقدام به چنان «امر خطیر»ی کنند، آن امپریالیست هایی که اینک در دوستی و تبانی با وی قرار دارند، در چنان صورت و حالتی، حتی این لقمه ی آماده و اوبارده را از مری اش بیرون خواهند کشید! اپورتونیسم امپریالیسم انگلیس، از چنین فرصت طلایی، که بار عمده ی تجاوز بر مالی بر گرده ی امپریالیسم فرانسه سنگینی کند، سود جسته، و در این لقمه ی چرب سهیم میشود. تا الحال، ده قدرت امپریالیست و توسعه آماده ی سهم گرفتن در شکار «مالی » شده اند.

امپریالیسم فرانسه، سر زاغ بودنه میگیرد!

امپریالیسم فرانسه، کشور میخواهد کشور های افریقایی منطقه و همسایگان مالی را در تنگنا قرار دهد. یا باید در تبانی با تجاوز، و در موضع تاییدی تجاوزامپریالیسم قرار گیرند (  و سرانجام بوسیله ی امپریالیسم کاملا به انقیاد در آیند) یا اینکه: با رد نمودن وسوسه ی احتلام امپریالیستی، خطر رشد «تروریسم اسلامی» را که آنهم از سوی امپریالیست ها صادر میشود، را پذیرا شوند. در حالت دوم، آنها در حقیقت، حکم محکومیت خویش را نیز در دادگاه ی امپریالیست ها خود صادر نموده اند! و آن اینکه: با رد نمودن دعوت امپریالیست ها، آنها در تبانی و توافق با تروریسم اسلامی قرار گرفته اند!

با چنین ترفندی است که امپریالیسم فرانسه با کشور الجیریا داخل معامله میشود. الجیریا، به گونه ی رسمی میپذیرد که: به منظور نجات یافتن از مهلکه ی رشد «تروریسم اسلامی» در کشورش، وی به تایید سرکوب شورشیان مالی بوسیله ی فرانسه –شرکا می پردازد. بدین ترتیب، امپریالیسم فرانسه، دهان کشور های منطقه و همسایه گان مالی را می بندد. آنچه واضح  است این است که:

با آنکه فرانسه مدعی است که الجیریا را از «چنگال» گرگ در می رباید، اما، الجیریایی ها عاقبت خواهند دید که گرگ اصلی شان همانا امپریالیسم فرانسه است، و «تروریسم اسلامی» چیزی نیست، جز مترسکی که ساخته و پرداخته ی خود امپریالیست ها، و دست آویزی از برای پیشروی قدرت های استعماری در اعماق «قاره ی سیاه » میباشد.

در لحظه ی کنونی، با ربودن مهر تایید از الجیریا و همسایگان، امپریالیسم فرانسه، میخواهد به مصداق مثل مشهور، «سر زاغ، بودنه بگیرد.» رژیم های پوشالی همسایه گان مالی، زاغ هایی اند که اینک از سوی امپریالیست ها «ناگزیر» ساخته شده اند که بودنه بگیرند!

بیچاره الجیریا که گوش به فرمان امپریالیسم فرانسه، حریم فضایی خویش را به روی هواپیماهای فرانسوی و انتقالات امپریالیست ها گشوده است، از همین حالا حساب پس دهد! یک ترمینال پترولیم گاز بریتانیایی، در الجیریا مورد حمله ی یکی از گروه های «اسلامی» قرار گرفت، و حمله کننده گان، اعلام نموده اند که این اقدام شان، پاسخی به کرنش الجیریا در برابر پاریس در مسئله ی کشور مالی میباشد.

حمله کننده ها، طی این حمله، بیش از صد تن را ربوده، و گروگانگیری کردند. در میان گروگانها ، علاوه بر فرانسوی ها و الجیریایی ها از سایر قومیت ها نیز دیده میشود. منظور حمله کننده گان، به اصطلاح «بین المللی» نمودن مسئله ی مالی، و پاسخی فرا-کشوری به اقدامات و مداخلات پاریس بوده است. به هر حال، اکنون که امپریالیست ها مخالفان شان را تحت برچسب «تروریسم اسلامی» می کوبند، و از آنجایی که توده های عقب نگهداشته شده ی مالی، عمیقا در توهمات مذهبی به سر میبرند، لهذا، نیروهایی که جنبه ی مذهبی هم نداشته اند در این کشور، زیر این پوشش، مخالفت خویش را تحت این عنوان، اعلام نموده و در میان توده ها سرباز گیری میکنند. مارکسیست ها آگاه اند که: همه ی تنش هایی که تحت برچسب های فرهنگی، مذهبی و …رخ میدهند، در واقع امر، انک و رنگ طبقاتی داشته، و از منافع طبقاتی خاص خود نماینده گی میکنند. ما به تایید سیاست «تلبس اسلامی» نمی پردازیم. چنین سیاستی، در سالیان مبارزه ی ضد تجاوز سوسیال-امپریالیستی در افغانستان که از سوی گروه های ساما، رهایی … به پیش برده میشد، نه تنها در شرایط خاص افغانستان نتیجه مثبت در قبال نداشت، بلکه سیر قهقرایی جنبش را نیز نماینده گی میکرد. منظور ما از یادکرد موضوع خاص مالی و الجیریا آنست که: نباید به ساده گی تام پذیرفت که تنها این «اسلامیست»ها اند که به گونه ی مسلحانه وارد گود شده اند. حقیقت آنست که رهبری مبارزه ی مسلحانه را نشنلیست هایی به عهده دارند که تحت عنوان «اسلامیسم» در لحظه ی کنونی بر ضد متجاوزان فرانسوی –شرکا می رزمند.

حال، فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست از سلاح زنگ زده ی «مبارزه برضد تروریسم» واشنگتن استفاده میکند، اما در موردی دیگر، در مورد خاص یک کشور آفریقایی. اگر دیروز تحت این بهانه، امپریالیسم امریکا بالای افغانستان تجاوز نمود، اینک فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست، که از لحاظ امپریالیست بودن، هم-خون با امپریالیست های امریکایی است، با این سلاح، به مصاف توده های ستمدیده ی مالی رفته است. همانگونه  که پوزه ی امپریالیست ها هر چه بیشتر در افغانستان به خاک مالیده شده است، و هر روزی، بیش از پیش رسوا و برباد میشوند، در مالی نیز امپریالیست های فرانسوی –شرکا، طرفی نخواند بست و آرمان گسترانیدن بساط  نو-استعماری خویش را به گور خواهند برد. ما در عصر امپریالیسم و انقلابات پرولتاریایی به سر میبریم. با سلاح مائوئیسم برضد امپریالیسم که از لحاظ استراتیژیک ببری کاغذی بیش نیست، شتافته ایم، و آنرا روانه ی گور میسازیم.

ارتجاع عرب که در تبانی با امپریالیسم قرار داشته و به کشور های خویش و خلق خویش خیانت ورزیده است، تاوان این خیانتکاری ها را خواهد پرداخت و داغان خواهد شد. اگر کشور «قطر» اینک سرمست سهام خویش در شرکت های فرانسوی مستقر در کشور مالی است، و اگر گروه «انصار الدین» که اینمه اکت و ادای ضد «فرانسوی» در می آورد، با امیر عربستان سعودی – که خود دست نشانده ی امپریالیسم، و عمدتا امپریالیسم امریکا است- خوش و بش و رابطه ی نزدیک دارد، اینمه، نمی تواند توده های مالی و خلق های عرب و آنچه را که بنام «جهان اسلام» نامیده شده ا ست، از مبارزه ی پیگیر بر ضد امپریالیسم باز دارد. شورش بر حق است، و مادامیکه که سایه ی شوم سیطره ی امپریالیستی و استعمار باقی باشد، توده ها خواهند آشوفت، و سرانجام، با درهم شکستن این «نظم» منحوس، به رستگاری خواهند رسید.

امپریالیسم فرانسه، علاوه بر بهره کشی هایی که با تجاوز برمالی در نظر دارد بدست آورد، خواهان به وجود آوردن پشت جبهه یی نیز برای مداخله ی خویش در امور سوریه است. به هر حال، تبانی ظاهری امپریالیست ها، در نهایت، با گشوده شدن جبهات و پشت جبهه ها توسط سایر قدرت های امپریالستی در جهانی تقسیم شده – که اینک مجددا تقسیم میشود-  ادعای یک قطبی بودن جهان به نفع قلدران سرمایه ی امپریالیستی امریکا را به چالش کشیده است. اگر «قار قار کلاغان» روم را نجات بخشیده بود، حال بر عکس، قارقار کلاغان سردمدار امپریالیسم امریکا، که در جهت تایید تجاوز فرانسه بر مالی است، نه تنها امپریالیسم امریکا را رونقی نخواهد بخشید، بلکه یکه-قلدری هایش را به چالش کشیده،و تداوم پروسه ی «جبهه سازی ها و پشت جبهه سازی های» ی سایر امپریالیست ها، امپریالیسم امریکا را از موضع تکه-قلدری به زیر کشیده،و بر باد خواهد داد- و البته از یاد نبریم که این پرولتاریایی جهانی است که گورکن امپریالیسم وسیستم خون خو خیانت سرمایه و انواع ستم و تبعیض خواهد بود.- و سرانجام، پرولتاریای پیروزمند اروپای غربی، پرولتاریایی امریکا و توده های ستمدیده ی سایر خلق ها تحت رهبری پرولتاریای انقلابی شان، میخ آخر را به تابوت سرمایه خواهند کوفت.

امپریالیسم انگلیس و شمال افریقا

برای بررسی اغراض استعماری گرگ کهن استعمار یعنی امپریالیسم انگلیس، کافی است که اظهارات اخیر دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان را در نظر بگیریم. وی در آخرین بیانات خویش در رابطه به وقایع شمال افریقا گفته است که : {وی} اقدام به آغاز جنگی گسترده در شمال افریقا خواهد نمود که برای دهه ها طول دوام خواهد یافت» این است بیانات بیشرمانه و رزیلانه ی یکی از نماینده گان امپریالیسم جهانی! خلق های سراسر گیتی، دشمن اصلی و عمده ی خویش را که امپریالیسم است، شناخته اند. از همین رو است که در چهار دانگ گیتی، شورشها و طغیانها، جنگ خلق ها و انقلابات بر ضد مرتجعان و استعمارگران ادامه دارد. قول صدر مائوتسه دون را به یاد بیاوریم که برای مان چنین می آموخت : یا انقلاب جهانی پرولتاریایی از وقوع جنگ سوم جهانی جلوگیری میکند، یا اینکه، این جنگ، زمینه ساز پیروزی جهانی پرولتاریا و وقوع انقلاب جهانی پرولتاریایی طی پیروزی انقلابات پرولتاریایی در همه کشور ها، میگردد.

آری! قلدران سرمایه، با گرز جنگ خلق در سراسر جهان، از پای در خواهند آمد و انقلاب جهانی پرولتاریایی به پیروزی خواهد رسید! بساط ستمگری، استعمار و استثمار برچیده خواهد شد و ما به کمونیسم همیشه طلایی خواهیم رسید.

با آنکه امپریالیسم انگلیس شمولیت در جنگ مالی به حمایت از فرانسه را در آغاز صرف از جنبه ی لوژیستیکی و انتقالات هوایی یاد کرده بود، اما تزویر و دروغ این امپریالیست به زودی رو گردیده، و اینک سردمداران سیاست تجاوزکارانه ی امپریالیسم انگلیس اعلام داشته اند که آنان در خاک مالی، نفرات خویش را پیاده خواهند نموده اما این نفرات جنبه ی «حمایوی» خواهد داشت،و مستقیما با شورشیان درگیر نخواهند شد! این ادعای دروغین انگلیس نیز همانند ادعای قبلی اش که پیاده نمودن نفرات را منکر شده بود، محض از برای فریباندن اذهان توده های انگلیس و سراسر جهان بوده،و در واقع میخواهد به گونه ی تدریجی، خلق ها را در معرض کار قبلا انجام شده قرار دهد! بی جهت نیست است که انگلیس را «روباه ی استعماری» لقب داده اند.

امپریالیسم انگلیس، ماموریت تجاوزی خویش بر مالی را «ماموریت خزنده» لقب داده است. در عمل نیز، این «خم خم رفتن صیاد «، این استعمارگر کهن، از برای صید مرغان یعنی توده های ستمدیده ی مالی میباشد. این ماموریت خزنده، چیزی سوای جامه ی عمل پوشیدن نیات شوم استعماری انگلیس نمی باشد.

مرحله ی «صفری» ماموریت خزنده ی انگلیس، با ارسال یک هواپیمای جاسوس که اطلاعات مورد نیاز را از خاک مالی جمع آوری میکرد، شکل گرفت، و اینک با ارسال نفرات، و آنهم به قول مقامات انگلیس، » شمار معتنابهی از نفرات» آن ماموریت خزنده، دارد شکل «دیو آسا» به خود میگیرد!

آنان از صد ها نفری حرف میزنند که باید در خاک مالی پیاده شود و نقش کمکی و حمایوی را برای ستون اصلی ارتش متجاوز که مرکب از ارتش متجاوز فرانسوی باشد،و نیز در حمایت از ارتش پوشالی رژیم پوشالی، به عهده گیرند. پر واضح است که گربه به رضای خدا موش نمی گیرد! سربازان و نظامیان انگلیسی که در قاره یی دیگر، در کشور مالی پیاده میشوند، دنبال اهداف کوتاه مدت و دراز مدت خویش اند. درستی  این تحلیل ما در پرتو ادعای خود «دیوید کامرون» به اثبات میرسد!!! وی مدعی است که برای چندین دهه در آفریقا در گیر جنگ خواهند بود!

از دیدگاه ی مزورانه ی امپریالیسم انگلیس، این نفرات که اینک پیاده شده اند، نقش حمایوی و آموزش دهنده را به عهده دارند، و چنین نقش هایی به معنی نقش مبارزاتی نیست. این دیدگاه ی مزورانه، نیز برای امپریالیسم فرانسه اطمینان میبخشد که در صدد نیست که با نفرات فرانسوی «بناغی» در آورد؟ ولی آیا متجاوزان فرانسوی فریب چنین اطمنیان بخشی های کاذب را خواهند خورد؟ پر واضح است که نه! اما در چنین مرحله یی که متجاوزان فرانسوی به «متحد» در پروسه ی تجاوز نیازمند اند، تا فریاد های اعتراض را خنثی داشته یا در گلو ها خفه کنند، صواب می بینند که به روی خود نیاورند که از اغراض روباهانه ی متجاوزان انگلیسی سر در آورده اند! آنچه مسلم است اینست که: در پرتو موجودیت تضاد های حاد در میان خود کمپ امپریالیست ها بر سر حصول هژمونی بر سایرین، وقوع تنش ها میان بلوک خود متجاوزان، از همان مراحل آغازین متصور بلکه عملی است. در حقیقت، همان «اطمینان» کاذب انگلیس ها، خود نشان دهنده ی این امر است که چنین تنش هایی هر آن ممکن است از قوه به فعل در آید.

فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست  در نشستی که در پاریس برگزار شده بود، اعلام نمود که خواهان استقرار رژیمی مورد تایید پاریس در مالی است.

معنی این گپ وی به زبان ساده آنست که : در مالی رژیم را میخواهیم مستقر سازیم که نه تنها در غارت نمودن معادن مالی، سد راه ما نشود، بلکه ما را در بارگیری مواد خام یاری رسان هم باشد.

امپریالیسم انگلیس چی میخواهد؟

مگر وی کور است؟ مگر وی معده ندارد. مگر وی از طینت پلید امپریالیستی به اندازه ی کافی برخوردار نیست؟ مگر وی نمی داند که : » بی همگان به سر شود، بی یورانیم به سر نمی شود» ( با معذرت از روان پر فتوح حافظ شیراز که مصراعی از وی اینجا مورد «چندک» قرار گرفته است).

امپریالیسم انگلیس نیز میخواهد که دست کم پاره یی از این کیک ( کیک یغما) بدست آورد، و البته که پاره یی معتنابه، زیرا که وی مقدم بر همه، دست همیاری فعال با امپریالیسم فرانسه پیش کرده بود. نیز او بود که با «لابی» هایش در منطقه و با پالیسی های «پنهان» لابی گری های جواسیس و نفرات خویش، حوادث را چنان شکل داد که یک تجاوز » بی درد سر و مورد حمایت دست کم ده قدرت بزرگ و مطرح» به قوع پیوندد.

 و اما فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست:

این «سوسیالیست» هرزه، که با احمق ساختن و نیز با خیانت ورزی بخشی از اهالی، به مثابه ی یک

«سوسیالیست» و به حیث کاندیدای یک حزب «سوسیالیست» در برابر خیانتکاری های لیبرالها و محافظه کاران فرانسوی جا زده شده است،خود موجودی حقیری است که از سوسیال-فاشیسم فرانسه نماینده گی میکند و بیشرمانه خود را به منظور فریب توده ها سوسیالیست میخواند. «سوسیالیسم» فرانسوا میترانها و فرانسوا هولاندها، علی الرغم پیشاوند «فرانس» و برچسب «سوسیالیستی» نه مال توده های فرانسه است و نه رگه یی است از بستر سوسیالیسم جهانی. این «سوسیالیسم» از قماش «سوسیالیسم» هیتلری است، که معنی واقعی آن همان، سوسیال-نازیسم میباشد، و البته در متنی فرانسوی. مصداق این نازیسم، در تجاوزات فرانسه به سایر کشور ها نمودار شده است،و تجاوز برمالی، نمونه ی تیپیک این سوسیال-فاشیسم میباشد.

فرانسوا هولاند، هنوز در توهمات 1884 کنفرانس برلین به سر میبرد و خواب آنرا می بیند که باز همان 1.8 میلیون مایل بربع تصرفاتی را که در افریقای غربی داشت، بدست آورد! وی بیاد میآورد که در آن زمان، مالی و الجیریا، بخشی از این متصرفات بودند. لحاظا، بر مبنای غرور سوسیال-شووینیستی خویش، حق خویش میداند که با تجاوز عریان بر مالی، کوس برپایی مستعمرات جدید خویش را در افریقا به صدا در آورد.

وی وارث بی شائبه ی استعمارگران فرانسوی، و دشمن درجه یک خلق های جهان بوده، و پرولتاریای فرانسه و سایر کشور های گیتی، از وی نفرتی بیکرانه در دل داشته و خواهند داشت.

یورانیم کشور مالی،  عمده ترین رانه ی امپریالیسم فرانسه به سوی تجاوز:

آقای لاورینت فابیوس، وزیر خارجه ی فرانسه به تاریخ 14 جنوری 2013 چنین اظهار داشت:

» منافع کلیدی برای ما، برای افریقا، برای اروپا در کار بود، لهذا ما می بایست خیلی سریع دست به کار میشدیم».

این وزیر جنایت-شعار، تجاوز فرانسه به مالی را «دست به کار شدن» و اقدام نمودن سریع خوانده است. این منافع کلیدی که وی از آن سخن میگوید، واقعا برای امپریالیسم فرانسه و شرکای اروپایی اش، کلیدی اند و رانه ی اصلی آنها حول سناریوی تجاوزکارانه شده است، اما، منافع افریقا هرگز در این سناریو نه تنها دخیل نبوده است، بلکه، این سناریو، سناریوی به اسارت کشانیدن افریقا میباشد.

یکتن از آموزگاران سرشناس جهان، پان-آفریکانیست شهیر و صاحب صلاحیت در تاریخ آفریقا، که رئیس اتحادیه ی «آفریکان دیاسپورای جهان» در ایالات متحده ی امریکا میباشد، از منظر تاریخی،  و در خصوص مورد مشخص ذیل، به درستی میگوید که فرانسه ی استعمارگر، نیازی به ارسال نامه از سوی رژیم پوشالی نمی بیند زیرا که:

           قبل از «اعطای» استقلال، بالای مالی توافقنامه های زیادی را تحمیل نموده است، و این توافقنامه های تحمیلی تا اکنون بدون تغیر باقی مانده است. از پنج دهه قبل تا اکنون فرانسه مناسبات  نو-استعماری را در قبال کشور های افریقایی  در پی-ریزی نمود است  که به » پاکت کولونیال» یعنی پیمان استعماری شهرت یافته است. این مناسبات، برای فرانسه قابلیت آنرا فراهم ساخته است که بر همه اجزاء متشکله ی  دول جدید افریقایی کنترول خویش را بگستراند که عرصه های اقتصادی و تاسیسات نظامی را نیز شامل میشود… پاریس بذر وابسته گی به خود  را در مستعمرات سابقه ی خویش کاشته است، و رژیم های ضعیفی را که دست نشانده ی وی اند در آنجایها مستقر داشته است، رژیم هایی که به وی دسترسی به منابع {غنی افریقا} را میسر میسازند»

چرا امپریالیسم فرانسه شرکا خواهان به اسارت کشانیدن مالی و سایر کشور های افریقایی اند؟ بدیهی است که به منظور دستیابی به منابع سرشار آنها و نیز از برای تحکیم موقعیت جیوپولیتیک خویش جهت تداوم پیشبرد هژمونی خویش.

و اما در مورد خاص فرانسه:

آن «منافع کلیدی» که آقای لاورینت فابیوس، وزیر رژیم جنایت پیشه ی فرانسه از آن صحبت میکند، منافع استعماری امپریالیسم فرانسه است. خلق های ستمدیده ی سراسر جهان به فرانسوا هولاند سوسیال-فاشیست- این خاین به سوسیالیسم- به تعریض و لعنگویانه خطاب میکنند:

«خوش باد مستی ات که مرا نوش میکنی!»

رژیم تحت رهبری سوسیال-فاشیسم فرانسه خون خلق های افریقا را نوش میکنند. و اینک گوشه یی از «نیاز» فرانسه به تجاوز بالای مالی:

یورانیم منبع کلیدی انرژی مورد نیاز فرانسه را تشکیل داده است. بر مبنای «مجتمع هسته یی جهان»، 75 فیصد برق ملت های اروپایی از انرژی حاصله از یورانیم بدست می آید. با توجه به آنکه یورانیم «منبع کلیدی انرژی» فرانسه را تشکیل میدهد، مشخص میشود که این کشور، وابسته گی عمیقا به آن وابسته است. بر مبنای اظهارات تحلیلگران منابع معدنی، در اعماق صحرا های شمال مالی و نایجیر شرقی، سرزمین هایی که اینک شورشیان در آنها به گونه مسلحانه از مادر وطن به دفاع برخاسته اند، سومین ذخیره ی بزرگ یورانیم جهان قرار دارد، و بر علاوه ذخایر غنی نفت در آنجاها واقع است.

برای مدت چهل سال، کمپنی فرانسوی «اریوا» به بهره کشی از ذخایر یورانیم نایجیر پرداخت. سپس، حکومت نایجیر برای کشور های چین، هند، بریتانیا، افریقای جنوبی ، ایالات متحده ی امریکا، کانادا و آسترالیا اجازه داد که به تفحص در یورانیم و نفت آن کشور بپردازند. این وضعیت سبب شده است که فرانسه عنان تحمل از کف داده،و قویا وارد گود شود. تجاوز علنی فرانسه بر مالی، آغاز موج جدیدی از لشکر کشی ها بر افریقا است، لشکر کشی هایی که قدمه ی بعدی آنرا تعدی و تجاوز بر مالی در بر خواهد داشت. ( و این در صورتی است که امپریالیسم فرانسه توانایی پیشبرد این جنگ تجاوزکارانه را دارا باشد)

سوسیال-امپریالیسم چین و مالی:

سوسیال-امپریالیسم چین نیز همانند سایر دول توسعه طلب و استعمارگر، به منظور پیشبرد حیات ننگین خویش، نیاز به منابع و مواد خام دارد. از همین رو است که نتیجه ی «منطقی» تیوری رویزونیستی «سه جهان» تینگ-هسیائو-پینگ به مثابه ی ابزار توسعه طلبی و دست-آویز هژمونی این کشور بر سایر کشور ها، از جمله در قاره ی آفریقا، اینک به فازی جدیدی از مداخلات » اعطایی» چین در مالی منجر گردیده است.

بر مبنای گزارش «اندیپیندیت» نشریه ی انگلیسی مورخه ی 15 جنوری 2013 میلادی، چین میلیونها دالر به به گونه ی «تحفه» برای «خلق مالی» داده است تا استندرد زنده گی شان بالا رود!

بر مبنای خبری دیگر منتشره ی » چینا تایمز»، مالی و چین، سه موافقتنامه به ارزش 117.7 میلیون دالر به امضاء رسانیده اند. کشور چین مصمم است که یک سد هایدرو-الکتریک در «توسا» واقع در منطقه ی «گائو» در شمال افریقا، اعمار کند، منطقه یی که در دست اینک در کنترول شورشیان است!

بر مبنای گزارش ها، چین در پروژه های «انکشافی» متعددی در مالی فعال بوده، که عرصه های صنایع، صحت، کشاورزی، آموزش، امنیت، ارتباطات، و امور «زیربنایی» را در بر میگیرد.

سابقه ی «دست –اندر-کاری» فعال  چین رویزیونیست در مالی، به دوره ی رئیس جمهور قبلی مالی که به گونه ی توطئه آمیز توسط پوشالیان کنونی باژگون گردید، میرسد.

«گائو» یکی از نقاطی که چین اینک در آن فعال است، به تنهایی تخمین میشود که دارای 200 تون ذخیره ی یورانیم باشد. حال آنکه سایر نقاط دارای ذخایر بیشتر از آن اند. از جمله واحه ی «فلیه شمال گینه» که در «دل» خویش، تخمینا 5000 تن یورانیم را جای داده است.

ریشه گیری دیپلماسی و گسترش مداخلات  امپریالیسم چین در مالی و افریقا، که هدفی سوای غارت ذخایر طبیعی و معدنی مالی و کشور های افریقایی را در قبال ندارد، برای امپریالیسم فرانسه –شرکا غیر قابل تحمل است. امپریالیست های فرانسوی که داعیه ی «مالکیت اصلی» مالی را در سر میپرورانند با تجاوز صریح خویش، در حقیقت به چین چنین پاسخ داده اند: این مهمان ناخوانده دیگر از کجا پیدا شده است. سوسیال-امپریالیسم چین، در سالهای اخیر، در رسانه های جهان، به مثابه ی رقیب اقتصادی غرب، تبلیغ شده است، و حضور اقتصادی-سیاسی وی را غرب تحمل نمی تواند، تا چه رسد به آنکه: امپریالیست های غربی تعلل ورزند، و چین در مالی پایگاه بسازد!!!

ایالات متحده ی امریکا در نقش  حمال سربازان فرانسه و اسلحه به مالی!:

به تاریخ 21 جنوری سال روان (2013 میلادی) هوا پیما های انتقالاتی ایالات متحده ی امریکا، صد ها سرباز مالی را همراه با اسلحه و تجهیزات مورد نیاز شان، به خاک مالی منتقل ساختند.

وزیر دفاع فرانسه، » جین یویس له دریان» اظهار داشت که 4000 سرباز به منظور عملیات در مالی در نظر گرفته شده است. این وزیر جنایت پیشه، پرده از «راز» تجاوز برداشت، و برخلاف ادعاهای دروغین سایر مقامات فرانسوی که اظهار میکنند که به منظور دفع «تروریسم اسلامی» به مالی هجوم آورده اند، طی مصاحبه یی که از طریق شبکه ی تلویزیونی فرانسه 5 انجام داد، چنین بیان داشت:

» هدف ما فتح دوباره ی سراسر قلمرو مالی است. ما یک وجب زمین را هم فرو نخواهیم گذاشت.»

این وزیر جنایت پیشه، دو موضوع مهم را در قول بالا «افشا» میکند:

  • آنها به دنبال اشغال خالص مالی اند، و حرفی از نبرد با «تروریسم اسلامی» خالصانه در بین نیست!
  • آنها این اشغالگری را «اشغال مجدد» میخوانند. این بدین معنا است که آنها به اشغال نخستین مالی در سده ی نوزدهم اشاره دارند، و عملیات کنونی را صریحا تداوم آن، و مرحله ی دیگری از آن تجاوز استعماری میخوانند.

قسمی که هر خواننده ی با وجدانی حکم خواهد کرد، دیگر مجالی برای توجیه برای حتی وجدان-باخته ترین و سر سپرده ترین ایادی امپریالیسم باقی نمی ماند! دیگر هیچ زبانی نمی تواند ادعا کند که فرانسه به منظور «کمک بشر دوستانه» و یا به منظور «رهایی مالی از چنگال تروریسم اسلامی» بالای مالی تجاوز نموده است. امپریالیسم امریکا که با آنهم غرور و حشمت امپریالیستی، دم از آقایی جهان میزند، حال با تقبل انتقال نفرات و اسلحه ی فرانسوی ها، نقش بارکش و حمال امپریالیسم فرانسه را به عهده گرفته است. باز باید موکدا گفت: گربه به رضای خدا موش نمی گیرد! این

درد شکم سیری ناپذیر امپریالیسم امریکا است که وی را حمال امپریالیسم فرانسه ساخته است!

موضع سایر کشور های امپریالیست و «توله»-امپریالیست در قبال مالی!:

سایر کشور های امپریالیست و «توله امپریالیست» نظیر امپریالیسم آلمان، بلجیم، کانادا، دانمارک… نیز به بلوک تجاوزگران پیوسته، و همبسته گی خویش را با امپریالیسم فرانسه اعلام داشته اند. آنان مصداق این مثل معروف شده اند:

«خر که از خر عقب بماند، بینی اش از بریدن است»

امپریالیسم فرانسه به «روی مبارک» خود نمی آورد که این یورانیم ، طلا و نفت و سایر مواد خام و منابع طبیعی مالی است که وی را «سرمست جام خون آشامی» نموده است، وی نمیتواند جهان را بفریبد از مالی  تصویر کشوری فقیر و «زراعتی» ارائه کند که تشنه ی دموکراسی «فرانسه-شرکا» بوده، و هنوز از آوان برگزاری نخستین «انتخابات ریاست جمهوری» اش زمان زیادی نگذشته است! مالی فقیر و زراعتی است، اما این فقر، با توجه به آینده ی خوب این کشور از منظر  داشتن ذخایر طبیعی سرشار، یورانیم، طلا و… بر هیچ کسی پوشیده نیست. مالی تشنه ی دموکراسی است،  اما این دموکراسی، دموکراسی پوشالی و استعماری نیست. دموکراسییی که خلق های مالی تشنه ی آن اند، دموکراسی راستین و توده یی یعنی دموکراسی نوین است. امپریالیست ها خود را راه برای خلق های مالی نشان داده اند! امپریالیست ها حالی اعلام کرده اند که دست کم سه ده ماموریت شان در مالی طول میکشد. صدر اعظم انگلیس اعلام داشته است که برای چندین دهه آنها در گیر نبرد در منطقه خواهند بود. توده های مالی در خواهند یافت که این جنگ طولانی را که امپریالیست ها آغازیده اند، جز با » جنگ طولانی خلق» نمی توانند پاسخ گفت و جز با سلاح جنگ خلق، آزادی و دموکراسی برای خلق مالی بدست نخواهد آمد. این است تجدید تایید تز جهانشمول جنگ ممتد خلق صدر مائو تسه دون و درستی مائوئیسم، که  تاریخ و سیر مبارزه ی طبقاتی در سراسر جهان، همانگونه که اینک در مالی، درستی، علمی بودن و حقانیت آنرا به اثبات رسانیده است، همین حالا آنرا در حالت به اثبات رسانیدن است، و تا زمانیکه به کمونیسم میرسیم، حقانیت تز «جنگ خلق تا کمونیسم» پیوسته، مشعل راه ی پرولتاریا و خلق های ستمدیده ی گیتی خواهد بود.

توله امپریالیست ها نیز کاملا آگاه اند که مالی، علاوه بر یورانیم، طلا و نفت، دارای مس، فاسفات، بوکسیت، احجار گرانبها و است. از همین رو است که این توله ها آمده اند که سهمی از کیک مالی، ولو ریزه یی و نواله یی نصیب شان گردد: نواله یی که میتواند آنان را به کیوان برکشد، و در این میانه، آنان را باکی نیست که خلق مالی، در تحت خط فقر، و خون-چکان، زنده زنده بمیرند!

هژمونیست های امریکایی، افریقا را به گونه ی معنی دار «قاره ی تاریک» میخوانند. این تسمیه، ظاهرا اشاره به نژاد دارد، اما استعاره یی نیز است از برای آنکه: امپریالیست ها آنرا فقیر جلوه میدهند، حال آنکه این «تاریکی» آگاهی جهان از آن است که آنرا باید «قاره ی تاریک» خواند. در اعماق آن، ذخایر سرشاری است، که بهتر است حسابش را فقط خود امپریالیست ها بدانند و لاغیر!

حال این شورای امنیت سازمان ملل متحد است که با تایید تجاوز فرانسه-شرکا بر مالی، یکبار دیگر، پرده از ماهیت مزدور منشانه ی خویش برداشته، و » به زبان بی زبانی» حالی میکند که سازمان ملل متحد، کارگزار هژمونیسم امپریالیسم جهانی است و آنرا با حقوق پامال شده ی ملل ستمدیده کاری و تعلقی نیست!

امپریالیست ها با ترفند ها و سناریوسازی های خویش، فکر میکنند که » به ریش ملل ستمدیده ی شرق میخندند». دور نیست روزی که با مالیده شدن پوزه ی امپریالیسم جهانی به خاک، توده های ستمدیده ی گیتی، » به ریش بلند پروازی های احمقانه» ی امپریالیست ها بخندند. ایالات متحده ی امریکا، به مثابه ی سرنیزه ی امپریالیسم جهانی، با حمایت خویش از تجاوز فرانسه بر مالی، یکبار دیگر نشان داد که ژاندارم امپریالیسم جهانی بوده، و اما، این ژاندارم، از لحاظ استراتیژیک، همانند سایر امپریالیست ها و «توله-امپریالیست ها» بیری کاغذی بیش نیست.

مقاومت خلق های مالی:

خلق های آزادیخواه ی مالی، مسلحانه بر ضد تجاوزگران میرزمند. بر علاوه، نهاد ها و تشکلات دموکراتیک ( هرچند ضعیف) در داخل مالی، بر ضد تجاوز موضع گیری نموده اند. درجه ی این موضع گیری ها متفاوت است. برخی از نهاد ها نظیر » ائتلاف سازمان های میهن-پرست مالی»، صریحا مخالف خویش با تجاوز و حضور نیروهای خارجی در مالی را اعلام نموده و خواستار استعفای رئیس جمهور رژیم پوشالی شده اند. آنان رژیم پوشالی را متهم نموده اند که چراغ سبز «دعوت» به تجاوز بالای مالی را به متجاوزان فرانسوی-شرکا چراغ سبز نشان داده اند. با اینهمه فهم سیاسی «کوپام» هنوز به آن حد نیست که دست رد به سینه ی «کمک های امپریالیستی» و کمک های خارجی در عرصه ی لوژیستک، امنیت ملی و آموزش ها بزنند. «کوپام» از دژخیم میخواهد که بالای زخمهای که خود بر پیکر مالی زده است، مرهم  شفادهنده بگذارد! با اینهمه «کوپام» قادر گردید که بیش از یک هزار نفر را در جهت تقبیح تجاوز امپریالیستی بر مالی، سازماندهی کند. طی ساعات تظاهرات، بانک ها همه بسته شدند و سرک ها تهی از آدم گردید. در پاسخ، رژیم نیز با سرکوب تظاهرات، برگزاری هر نوع اعتراض و تظاهرات بر ضد اشغالگران را ممنوع اعلام نمود. اینت خود فروخته گی و وجدان باخته گی رژیم پوشالی و دست نشانده ! با اینهمه، یگانه راه ی ممکن وقطعی به منظور شکست دادن امپریالیست های متجاوز- امپریالیست هایی که خواب «حضور» چندین دهه یی را در منطقه می بینند- راه اندازی جنگ متحد خلق از سوی پیشآهنگ مائوئیستی است، پیشآهنگی که هنوز تشکیل نیافته است. انقلابیون مالی باید رسالت تاریخی خویش را ادا کنند، و در راستای ایجاد هرچه سریع تر این پیشآهنگ و تقویت آن به منظور راه اندازی جنگ ممتد خلق، مساعی به خرج دهند. رهایی کامل مالی از چنگال امپریالیستان اشغالگر، از مسیر جنگ ممتد خلق میگذرد و با این جنگ است که توده ها به پیروزی و رهایی خواهند رسید.

در کشور های همسایه ی مالی، از جمله در الجیریا، تظاهراتی در دفاع از خلق مالی، راه اندازی شده است. دل الجیریا، مظاهره کننده گان، رژیم پوشالی کشور خویش را محکوم نمودند از اینکه با متجاوزان هم-آوایی نشان داده است. در سایر کشور ها از جمله در انگلستان، ترکیه ، مصر و… در دفاع از خلق مالی و در تقبیح تجاوز امپریالیستی، مظاهراتی به وقوع پیوسته است. دامنه ی نارضایتی ها و خشم توده ها در سراسر جهان بر ضد امپریالیست های اشغالگر، در حالت افزایش است.

در جهانی که تنها یک امپریالیست، امپریالیسم امریکا- این سرنیزه ی امپریالیسم جهانی- در 35 کشور افریقایی نفرات متجاوز اش را پیاده میکند- موجی که با پیاده شدن نفرات ارتش متجاوز امریکا در لیبیا، سودان، الجیریا، نایجر آغاز یافته است- و چه رسد به شمار تجاوزگری سایر امپریالیست ها، در چنین جهانی، تنها اقلیتی که به یک فیصد هم نمی رسد، از رفاه برخوردار است. شعار مرکزی «جنبش ضد اشغال» که از «بهار عربی» سرچشمه گرفته بود، به درستی بیان داشته بود که: ما {خلق ها} 99 فیصد هستیم. » باید این 99% را متشکل و بسیج انقلابی نمود، تا با باژگون ساختن حاکمیت 1% مستولی بر گیتی، جهانی رسته از بند ستم، استثمار و استعمار را پیریزی کنیم.

اگر امپریالیسم امریکا با سازمان استعماری «افریکام» خویش به اسیر نمودن خلق های آفریقا اقدام میکند، و اگر مثلا فلان و بهمان امپریالیست تحت فلان و بهمان سناریوی خود-ساخته و دروغین خلق های جهان را به اسارت میکشند، خلق های سراسر گیتی باید با گرز جنگ ممتد خلق در سراسر گیتی بر فرق امپریالیست ها بکوبند و آنها را از پای در آورند.

رخداد های اخیر در مالی:

شهر های گائو ( و فرودگاه آن)، تمبکتو، شهر و فرودگاه ی کیدال ( در شمال مالی) توسط نیروهای متجاوز فرانسوی اشغال شده است. نیرویی خود فروخته موسوم به «نهضت آزادیبخش ملی ازاود» که عمدتا از افراد قبایل «طوارق» اند، حمایت مشروط خویش را از لشکر متجاوز اعلام نموده و گفته اند که آماده ی همکاری با ارتش متجاوز فرانسه اند مشروط به اینکه آنها وارد شهر کیدال ( در 1500 کیلومتری پایتخت مملکت) نشوند.

نبود ستاد انقلابی سراسری که از روحیه ی ملی- انقلابی برخوردار باشد و مبارزه ملی-رهایی بخش را سازماندهی نموده، و خلق ها را رهبری کند ، به جان آمدن خلق ها از خشونت ورزی های گروه های خود فروخته نظیر «سلفیها  » –که ساخته و پرداخته ی امپریالیست ها اند، وسرانجام، خیانت طبقات حاکمه ی فئودال-کمپرادور و بورژوازی بیروکرات کمپرادور به خلق، از علل عمده ی درهم شکسته شدن مقاومت بر ضد موج تجاوز در برخی از نواحی در  لحظه ی فعلی میباشد. با اینهمه، توده های آزادیخواه، به مقاومت خویش، عمدتا به گونه ی فاقد رهبری  ادامه داده اند. وزیر امور خارجه ی فرانسه ( بادار رژیم پوشالی مالی) از رژیم دست نشانده ی خویش در مالی خواسته است که با شورشیان شمال و گروه های مسلح مخالف  داخله مذاکره شود.! اینهمه خود میرساند که حال که پای تجاوز امپریالیسم فرانسه-شرکا به مالی باز شده است، رسالت بخشی از نیروهای ساخته و پرداخته امپریالیسم که انگار جبهه ی «مخالف» را تشکیل میدهند، رو به اختتام است، و میبایست در آغوش گرفته شوند!!! دولت فرانسه از یکطرف شورشیان «اسلامگرا» را تروریست خطاب میکند، و از سوی دیگر، از دولت پوشالی مرکزی میخواهد که با «مردم شمال» داخل مذاکره شوند. این خود میرساند که: امپریالیسم فرانسه، سراسر نفوس شمال مالی، یعنی همه ی مردم شمال آن کشور را تروریست خوانده است!

با اشغال شهر تیمبوکتو از سوی امپریالیستان، کتابخانه ی آن شهر که حاوی 30 هزار نسخه ی خطی قدیمی و گنجینه ی تاریخی-فرهنگی مالی بوده است، به حریق رفته است! این آغاز جنایتکاری ها و » روز اول جشن کتاب سوزان است».

پوشالیان مالی، ارتش اشغالگر و بنیادگرایان مذهبی در مالی، کمر به نابودی میراث فرهنگی مالی بسته اند، همان کاری که در دهه ی هشتاد و آستانه ی دهه نود قرن بیست، «چوچه های رونالد ریگان» در افغانستان انجام دادند. همان کاری که در دهه های هشتاد و سالهای آغازین دهه ی نود سده ی بیستم، رژیم های خود-فروخته و پوشالی «خلقی»-پرچمی و سوسیال-امپریالیسم روس در افغانستان انجام دادند!

آری! پوشالیان، در سراسر گیتی، پشت و روی یک سکه اند، و همه مشغول یک «شاهکار» اند: کشتار خلق ها و نابودی فرهنگ بشری!

امپریالیسم فرانسه-شرکا دست به ترفند و توطئه یی نوین زده است و آن اینکه: تضاد میان رژیم پوشالی ( عمدتا مستقر در جنوب کشور مالی) و خلق های شمال مالی را به گونه ی انتاگونیسم در آورده است. سربازان رژیم پوشالی که از جنوب کشور می آیند، دست به قتل عام مردمان شمال کشور زده و با غارت اموال شان و تعدی و تجاوز به ناموس آنها، قند را در دهان پیر بی دندان استعمار آب میکنند!

آمار رسمی نشاندهنده ی آنست که از دهم جنوری بدین سو، به تعداد 7100 تن، ترک خانه و کاشانه نموده و به مقصد کشور های دیگر، متواری شده اند.

با استقرار دست کم 3500 نظامی فرانسوی در مالی، اینک دامنه ی بمباردمان ها تا مرز کشور الجزایر رسیده است، و آنرا به منظور تعقیب تروریستان اعلام کرده اند! این خود میرساند که از همین مرحله ی آغاز جنگ، دامنه ی این جنگ به سایر کشور های افریقایی کشیده میشود. این جنگ دامنه دار، که سراسر افریقا را در بر خواهد گرفت، استراتیژی تجدید تقسیم افریقا میان قدرت های امپریالیستی را به نمایش میگذارد.

همزمان با ورود فرانسوا هولاند رئیس جمهور فرانسه به مالی به تاریخ 2 فبروی، – که با غرور اهریمنی خویش میخواهد «شاهد پیروزی را در آغوش گیرد»- بمباردمان ها شدت و دامنه ی بیشتری گرفته است.

رژیم پوشالی و اشغالگران، مست باده ی «پیروزی»اند و اما، توده های بی پناه، در خون غوطه میزنند.

و اما: آیا ملت فرانسه، و مردمان سایر کشور هایی رژیم های خون آشام شان، در تبانی و اتحاد با فرانسوی ها دست به کشتار خلق مالی و اشغال آن کشور زده اند، آزاد اند؟ و آیا آنان در چنین وضعیتی آزاد بوده میتوانند. جواب آنرا، صد و پنجاه سال پیش، پیشوایان کبیر پرولتاریا داده اند:

«ملتی که بر دیگر ملل ستم میورزد، خود نیز آزاد بوده نمی تواند». تاریخ این را بار ها به اثبات رسانیده است و این خلق های اروپای غربی و امریکا اند که هزینه ی تریلیونها دالری جنگ های ضد بشری و غیر عادلانه ی رژیم های نماینده ی طبقات حاکمه ی کشور های خویش را پرداخته اند و می پردازند.

خلق های کشور های امپریالیستی نیز در بند اند. تنها انقلاب پرولتاریایی است که نقطه ی ختم بر جنایتکاری ها و ددمنشی های سیستم خون و خیانت سرمایه داری و امپریالیسم خونخوار گذاشته، و فصلی نوین در تاریخ بشر خواهد گشود. تنها سوسیالیسم است که جهان را به سوی دموکراسی واقعی، فلاح، رهایی، رشد، رفاه اجتماعی و عدالت واقعی خواهد برد. پس یکصدا فریاد میکشیم:

زنده باد جنگ ممتد خلق تا پیروزی کمونیسم در سراسر گیتی!

مرگ به امپریالیسم، استعمار و توله سگان وفادار به این دو

برچیده باد بساط سرمایه داری در سراسر جهان!

پیروز باد رزم آزادیبخش ملی خلق های مالی و سراسر جهان!

4 فبروری 2013 میلادی

سازمان کارگران افغانستان (م.ل.م)