حزب همبستگی افغانستان ملوث با عفونت لابیگری و دریوزگی بر آستان امپریالیست های اشغالگر

سند به فارمت «پی.دی.اف»

حزب همبستگی افغانستان ملوث با عفونت لابیگری و دریوزگی بر آستان امپریالیست های اشغالگر

سند به فارمت «ورد»

حزب همبستگی افغانستان ملوث با عفونت لابیگری و دریوزگی بر آستان امپریالیست های اشغالگر

افغانستان از همه مهمترضرورت به رهبران انقلابی و وطن پرست دارد

نوشته: رفیق عمار

خلق آزادیخواه و وطن پرست ما برای رسیدن به آزادی وخواسته های دیگر شان درکنار سایر لازمه ها ،نیاز به رهبران انقلابی،آزادیخواه ووطن پرست دارند.هرگاهی که چنین شرایط برای شان مساعد گردیده زنجیر اسارت استعمار را به سادگی گسسته اند.

روزبیست وهشتم اسد ،روز استرداد استقال کشور ما از چنگال بریتانیا، نمود ومظهراین حقیقت در تاریخ آزادی خواهی کشور ماست که خلقی ستمدیده با دستان تهی و پای برهنه ، اما سرشار از روحیه ء میهن پرستی و آزادیخواهی ، در برابر یک امپراتوری جهانی به پیروزی رسیدند.با آنکه سازنده تاریخ خلق است ولی در این پیروزی از نقش و رهبری شاه امان اله وطن پرست که در دامان مشروط خواهان پرورش یافته بود نمیتوان چشم پوشید.

این تجربه ثبت تاریخ حماسی کشور ما گردیده است که این خلق کبیر، ظرفیت شگفت انگیز آزادی خواهی و مبارزه با استعمار را دارد.

حکومت شاه امان اله ،بعلت تبانی ارتجاع داخلی با استعمار عمر زیادی نکرد وبعد از سقوط حکومت او استقلال کشور تا امروز زیر سوال قرار دارد،یعنی اینکه بعد از حکومت شاه امان اله افغانستان گاهی نیمه مستعمره وگاهی در حالت مستعمره قرار داشته است.

با کودتای سیاه و بد فرجام 7ثور 1357ومتعاقب آن حملۀ نظامی سوسیال امپریالیسم روس به افغانستان این کشور باردیگر اشغال گردید .این بار نیز مردم ما حماسه های ماندگاری ثبت تاریخ شورانگیز شان کردند و به قیمت خون میلیون ها انسان مبارز وزحمتکش ،روس ها رااز وطن شان بیرون کردند،اما آزادی واقعی را تجربه نکردند. زیرا رهبران وابسته به امپریالیسم امریکا و سایر کشور ها در رأس مقاومت مردم از سوی استعمارگران غربی قرار داده شده بودند و سازمان های انقلابی که در مقاوت علیه سوسیال امپریالیسم می رزمیدند بدستور استعمارگران از سوی احزاب وطن فروش اخوانی آماج قرار گرفتند وسر انجام از مقامت دور ساخته شدند.

احزاب وطن فروش اخوانی که ریسمان شان به میخ کشور های امپریالستی ومنطقه بسته است بعد از خروج قوای شوری از افغانستان برای تجاوز امریکا به افغانستان، بستر سازی کردند وامپریالیسم امریکا وشرکا درسال 2001 میلادی به یک بهانۀ مضحک وشرم آور افغانستان را اشغال کردند.

امروزه همان استعمارگرانی را که نیاکان با شهامت ما درسال 1298هجری از این خاک بیرون کرده بودند ،اخوانی ها آنها را به افغانستان آورده اند وبقیمت حمایت ازحکومت ساختۀ خود شان بر گورهای نیاکان ما قدم میزنند .

اخوانی ها با این عملکرد شان ننگ و نفرین ابدی مردم وتاریخ را کمایی کرده اند.

امریکا اخوانی های بر سرقدرت را در وضعیتی قرار داده است که با دو دست به پا های او چسپیده اند و باور ندارند که یک روز بی حضور امریکا حکومت بتوانند.آنها میدانند که طالبان برادران نا تنی آنها است و از سوی امریکا حمایت و تمویل میشوند ولی هیچگاهی جسارت بیان این حقیقت را بروی امریکا ندارند و برای مشروع جلوه دادن تجاوز امریکا به افغانستان آیت تفسیر می کنند.

افغانستان به بیست وهشت اسد دیگری که پوزۀ استعمار امریکا را بخاک بمالد نیاز دارد ،تا انسان این سر زمین نسیم آزادی واقعی را حس کند واین کار بدون وحدت وتلاش متداوم انقلابیون واقعی این کشور ممکن نیست.

کسانی که به بهانه های مختلف از این نیاز وامر ضروری درشرایط موجود کناره میگیرند و برای نجات میهن از چنگال های خون چکان استعمار جهانی تلاش وبسیج نمی شوند ،گناه شان کمتر از اخوانی های وطن فروش که از امریکا حمایت می کنند نیست واین یقینا» قضاوت تاریخ در مورد شان خواهند شد.

در شرایط موجود جای خالی نظیر مبارزان وطن پرستی را که در برابر استعمار مانند زمان اشغال افغانستان تو سط برتانیا رزمیدند و علیه روس ها رزمیدند ، نیرو های مزدور و دشمن بشریت نظیر القاعده (و چوچه سگان طالبی اش) و اخیرا داعش و سایر نیرو های وابسته به استعمار «پر» کرده است .باید قبول کرد که هیچ جایی خالی نمی ماند ووقتی ما جای خود را نگیریم دیگران آنرا می گیرند واین مردم بیچاره را برای صدمین بار به سراب می کشانند.در آن صورت تمام ادعا ها و آینده مبارزه زیر سوال قرار خواهند رفت. تنها با رهسپار شدن بسوی بیشه های سرخ جنگ خلق است که میتوان اطمینان حاصل کرد که ناقوس مرگ اشغالگران امپریالیست، بورژوازی بروکرات کمپرادور و وبقایای فئودالیته نواخته شده و بساط اشغال و استعمار بر چیده خواهد گردید. آنگاه است که استقلال ما در حرف و عمل تامین گردیده و ما دیگر از لوث شرمساری های نیمه مستعمراتی و مستعمراتی برای همیشه پاک خواهیم گردید.

انقلاب زنده باد!

بسوی جنگ خلق، بسوی کمونیسم!

واژگون باد بساط امپریالیسم، فئودالیسم و کاپیتالیسم بروکراتیک!

28 اسد 1394 خورشیدی

عمار  

 

حرکت بیان زندگیست

حرکت بیان زندگیست

آنچه در زیر میخوانید، متن سخنرانی یک تن از رفقای مهمان (خارج از تشکیلات سازمان کارگران افغانستان) در محفل به مناسبت 35 مین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی میباشد. رفیق مذکور متن زیر را در محفلی که سازمان ما به مناسبت 35 مین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی برگزار نموده بود،‌ ارائه نمود.

                          حرکت بیان زندگیست

زندگی در حرکت معنا میگردد وحرکت بدون شک بازتاب بودن وزندگیست.بودن وحرکت نکردن اعلام جنازه است.

دراین بحث کوتاه ومجمل سخن ما برسرحرکت ساده ویا کلیت آن نیست،زیرا بحث وبیان در رابطه به حرکت یک کار اکا دمیک وتخصصی است.نقطه عطف ما دراین بحث روی حرکت سیاسی است که انسان بمثابه عالی ترین موجود محصول تکامل طبعیت دربرابر ناهنجاری های سیاسی واجتماعی از سپیده دمان جامعه انسانی برای تغیر ودگر گونی ها حرکت ومبارزه کرده است .با این هم هنوز قامت بشریت در زیر مظالم مختلف خم است ،یعنی انسان هنوز در قلمرو جبر زندگی دارد ،نه درقلمروی اختیار واین وضعیت نشان میدهد که تا انسان شدن هنوزراه دراز ومبارزه سنگینی درپیش است .با این هم در موقعیت کنونی که ما قرار داریم وتا اینجا رسیده ایم ،این محصول مبارزه وتلاش انسان است و چه انسان های که تا رسیدن به این جا فدا شده اند.فرماسیون های تاریخی تا این جا که بشریت رسیده است به خودی خود بدون حرکت وقربانی تعویض و تبدیل نشده اند.این همه به بهای خون وجان انسان ها بدست آمده است که به هیچ وجه هنوز انسانی وقانع کننده نیست،اما نسبت به مراحل ماقبل خود مترقی تر است.هنوز که هنوز است بی عدالتی در نهایت آن جریان دارد .این نشان میدهد که رسالت انسان ناتمام است و تا محو بی عدالتی ها نسل به نسل باید ادامه یابد تا به جامعه واقعا» انسانی برسیم. در فرماسیون های تاریخی که انسان تا کنون پشت سرگذاشته است اگر به ماهیت آن عمیق شویم فقط درتبدیل هرفاز تاریخی زنجیر ها ورنگ آن تعویض شده است .با این هم مبارزه انسان ها خالی از دستاورد نبوده است.در مبارزه طبقات استثمارگرناگزیر شده ، از اندک امتیازات طبقاتی خود اغماض کرده اند و این یک گام به پیش بوده است.مارکس ویا دیگر پیشوایان کاروان مبارزه بر ضد ظلم ،استعمار واستثمار گفته اند که انسان با ساختن نخستین ابزار تولید از دنیای حیوانی جداگردید ،اگر جسارت کودکانه پنداشته نشود میتوانیم علاوه نماییم که انسان بعد از آنکه در برابر بی عدالتی استاد و نه گفت دنیایی حیوانی وروش حیوانی را نپذیرفت.زیرا که حیوانات تا هنوز قادر به چنین واکنش آگاهانه نشده اند.انسان های که وضعیت غیر انسانی حاکم بر جامعه شان را نمی پذیرند و در برابر آن بخاطر تغیر حرکت می کنند پیشکسوتان اند که سزاوار تحسین اند وحرکت شان در تأریخ ثبت وهزاران دیگر را مسیر می بخشد.

در کشور ما چنین انسانهای برازندۀ در مقاطع معین تاریخی برای سکانداری کشتی مردم و حرکت در پیشا پیش آنها ظهور کرده اند ونقش ارزندۀ خود شان را در رهنمونی مردم بسوی روشنایی وزندگی ایفاکرده اند،اما تکامل عالی این پیش کسوتی درحرکت های سیاسی ،فکری رفیق مجید کلکانی، رهبر سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما)برمبنای نا موس تکامل بسیار برازنده ومطابق نیاز ،زمان بوده است. او برای مبارزه برعلیه سوسیال امپریالیسم روس ونوکران بومی اش گردان پیش آهنگی را تشکیل داد ونبرد رهایی بخش را آگاهانه برمبنای علم انقلاب بسیار دقیق آغاز کرد که در تاریخ مبارزات خلق کشور ما بی نظیر و بی پیشینه بوده است.مجید با چنان تهور انقلابی پا به عرصه کار زار آزادی میهن گذاشت وبه عالی ترین شکل مبارزه که همان جنگ مسلحانه است دست زد که بسیاری از مبارزان به ظاهر انقلابی از نام جنگ فرار کردند،اما او توفان سواری کرد.مجید نه تنها که در راستای مبارزه مسلحانه بخاطر نجات میهن پیشگام گردید بلکه در عرصه تیوری نیز خلاقیت خود را در تلفیق علم انقلاب باتحلیل درست از شرایط خاص جامعه خودی بطور بینظیری در عمل نشان داد که این خدمت اش بنظر ما بمرات با اهمیت از جنگ مسلحانۀ اوست.مجید برای اولین بار،راه انقلاب مردم افغانستان را به روشنفکران دگم اندیش نشان داد که انقلاب از کدام مسیر میگذرد وافغانستان ،افغانستان است وباید مطابق واقعیت های موجود برخورد صورت گیرد وواقعیت های سرسختی که در ان وجود دارند باید به آنها توجه کرد وهنرعبور از این دشوار گذر را آموخت.فهم و درک این واقعیت بسیار مهم است.اگر حزب یا سازمانی آنرا رعایت نکند راهش به باتلاقیست و برامدن از آن ناممکن .

راهکار تیوری مشی مستقل ملی مجید درمورد انقلاب افغانستان بینش عمیق او را درمورد جامعه شناسی وروان شناسی کشورش برازنده می کند که با چه ژرف بینی به مراحل انقلاب توجه کرده است.

کسانی که به انقلاب با ورندارند وهیچگا هی رسک آنرا هم نمی کنند و همواره دگم های خود را جدا ،از وقعیت نشخوار می کنند ،مشی مستقل ملی را یک تافتۀ جدا بافته از علم انقلاب میدانند.آنها برحق اند بخاطری که قصد انقلاب کردن راندارند از این جهت با هیچ مشکلی هم مواجه نیستند.چون که از توده ها دور اند وبا آنها کاری ندارند،اما کسانی که می خواهند انقلاب کنند وبخاطر آن مبارزه می کنند باید تیوری انطباقی را بدانند.به باور من مشی مستقل ملی که مجید آنرا مطرح کرده است همان تیوری انطباقی است .مجید غواص بحر انقلاب و اندیشه بود که از اعماق صدف صید میکرد.

مجید را اگرچه وطن فروشان از ما گرفتند ،اما راه واندیشه اودرتاریخ مبارزات آزادیخواهانه کشور ما چون رود بار خروشان تداوم یافته است وتا بیکرانه های زمان جاریست.همین اکنون که دقیق 35سال از شهادت او میگذرد ،ما از آن یاد میکنیم و بخون او بار دیگر تجدید تعهد می کنیم که در راهش تا محو کامل بی عدالتی مبارزه می کنیم.

فکر واندیشه مجید فانوس بزرگیست فرا راه مبارزان راستین خلق ستم کشیده ما.تجاوز امپریالست ها در رأس همه ایالات متحدۀ امریکا به کشور ما، یک بار دیگر ضرورت انسجام ،یکپارچگی ووحدت رزمنده را برازنده کرده است وما باید صفوف خود را فشرده تر سازیم و به پراگندگی ها پایان دهیم.

از مجید یاد کردن ولی راه او را ترک کردن کار را بجایی نمی برد.دشمنان خلق ما به نیرنگ های مختلف کشور ومردم ما را به تباهی می کشانند،با این همه داشته های بزرگ که ما از پسشکسوتان ما به ارث گرفته ایم ،دربرابر این ستم بزرگ که همه را متأثر کرده ومیکند حرکت نکردن وبهانه های مختلف آوردن کار نادرست ودر حقیقت بنحوی رضایت نشان دادن به وضعیت جاریست واستعمار جهانی وپادوان بومی اش از آن بهره گیری می کنند وبر ستمگری شان علیه کشور ما می افزایند.

درفش پر افتخار مجید تا کنون بر زمین نیفتاده است ونسل به نسل تا به این جا ،رسیده است .ما رسالت دار وامانت دار آن هستیم وباید آنرا در حال اهتزاز به نسل های مابعد خویش سالم تسلیم نماییم تا وجدان راحت بعد مرگ به گور خود آرام بگیریم.

کسانی هستند که از نام مجید استفاده می کنند ،اما سخن ما متفاوت از آنها است.ما مجید را فکر واندیشه انقلاب افغانستان می شناسیم و به این اساس است که او را گرامی میداریم.

راه ما ،دید ما ،متفاوت از دکانداران سیاسی است واین حقیقت روز به روز روشنتر میگردد.

با سرود جاودان مجید که :یا مرگ یا آزادی ، سخنانم را دراین جا خاتمه میدهم.

 

رفیق مجید کلکانی، بر تارک آینده می درخشد!

رفیق مجید کلکانی، بر تارک آینده می درخشد!

آنچه در زیر میخوانید سند پایه به مناسبت هجدهم جوزای 1394 یعنی 35 مین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی میباشد. این سند پایه ء سازمان کارگران افغانستان برای این مناسبت،‌توسط یکتن از رفقای کمیته مرکزی سازمان، در محفلی که بوسیله سازمان ما، به مناسبت 35 سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی برگزار گردیده بود،‌توسط یکتن از رفقای کمیته مرکزی سازمان به خوانش گرفته شد.

رفیق مجید کلکانی، بر تارک آینده می درخشد!

قسمی که میدانید جنایتکاران و وطن فروشان مزدور سوسیال امپریالیسم روس، به تاریخ هجدهم جوزای 1359 خورشیدی،‌سینه ء‌ستبر و با فراخنای همه کهکشانهای سپهبد رزم مسلحانه، سرباز و رهبر جنبش مبارزات رهایی بخش خلق های افغانستان رفیق مجید کلکانی را شکافتند. در این تاریخ، سدری تناور ظاهرا از پا افتاد،‌اما از این تاریخ به بعد است که انقلاب با خون سالار شهیدان جنبش دموکراتیک نوین افغانستان آبیاری میشود،‌و این «از پا افتادن»‌قیام و رستاخیز را الگو میسازد. با این «افتادن»‌است که معنای برپا خاستن برای ما تداعی میشود. خصم دون و وطن فروش که یارای ایستادگی در برابر اندیشه ء‌گشن و درست رفیق مجید را نداشت و خویشتن را عاجز از ایستادگی در برابر گردان ساما میدید به «امید «واهی درهم شکستن مقاومت انقلابی خلق ها،‌رفیق مجید را اعدام نمودند. غافل از این که اندیشه ء‌وی و راه وی که ملهم از مارکسیسم-لنینیسم اندیشه مائوتسه دون بود(اینک مائوئیسم) آن سلاحی است که هرگز هیچ ابرقدرتی در برابر آن یارای ایستادگی ندارد. رفیق مجید در رزمهای ما،‌در صداقت انقلابی ما و در غرش توپ های انقلاب جهانی پرولتاریایی زنده است و سرمشق ما است از برای از خود گذری در راستای دفاع از نوامیس ملی و آرمان های انقلاب. سرمشق ما است در راه جان سپردن برای انقلاب دموکراتیک نوین و نترسیدن از غول های جهانخوار استعمارگر. سرمشق ما است از برای رفتن تا آخرین قطره خون در راه ء‌رهایی پرولتاریا. رفیق مجید رهبر گرانمایه ء سازمان کارگران افغانستان است. اگر سازمان ما اندیشه صدر اکرم یاری را اندیشه راهنمای خویش اعلام نموده است،‌این اندیشه را در کارنامه ء‌مبارزه مسلحانه ء انقلابی رفیق مجید کلکانی یافته است. از همین رو است که برای ما،‌مجید کلکانی همان رفیق اکرم یاری است که درفش دار مبارزات مسلحانه ء‌خلق های افغانستان شده است. ما راه خارائین انقلاب سرخ خویش را با درفش سرخ رفیق مجید کلکانی به پیش میرویم. در این راستا، مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم را راهنمای عمل خویش قرار میدهیم، و تطبیق خلاق حقیقت جهانشمول مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم در شرایط خاص کشور خویش، را به کار می بندیم. این تطبیق خلاق که همان تیوری انطباقی است، همانا مارکیسسم-لنینیسم-مائوئیسم اندیشه ء‌اکرم یاری میباشد.

 

در سندی از حزب کمونیست پیرو ، از نخستین مکتب نظامی اش، مورخه ء 19 ماهء‌اپریل 1980 میلادی، این جمله ء‌ درخشان آمده است:

«آینده در میله ء‌تفنگ ها است.»[i]

جمله‌ء‌فوق، تفسیر و بسط تز صدر مائوتسه دون میباشد: «قدرت سیاسی از میله ء تفنگ می برآید.»

تفنگ رفیق مجید و تفنگ یاران و رفقای مجید، همان چکامه ء آینده بود. هم از این رو،‌اندیشهء‌مجید و راه ء‌وی آبستن آینده بود. آینده در میله‌ء‌ تفنگ وی بود. هم از این رو است که مجید پاری و پیراری ندارد. همان حالی بود که آینده در وی رقم می خورد. اما آینده ای که رفیق مجید آبستن اش بود،‌آینده ای که وی وخشوری اش را کمر بسته بود،‌از قماش «آینده های در گذشته»‌ روشنفکران خرده بورژوایی نبود که می سرودند:

«و فردا ها

سواران نجیب جاودان در راه»[ii]

آینده ای که مجید اش رهنورد و رهبر بود، آینده ای است که با مصراعهای شکلیک های آزادیبخش و با هجاهای پیاپی صفیر سرخ گلوله های پیشواز انقلاب، از حال فعلیت خویش را فرا می گرفت،‌و با ریتم خون و قافیه ء شهادت و فرم آزادی شکل می گرفت. چنین آینده ای، چنین چکامه ای، راه است و نه سوارانی «نجیب» از قماش «شوالیه»های مخیله های بیمار خط بینی کشیده گانی که جاودانه شان «در راه» محبوس داشته باشند.

میله ء‌تفنگ رفیق مجید، کجای ما را می شناساند و می نمایاند. برای ما مشخص می نماید «که در کجای قله ایستاده ایم»[iii] باشد که به پوچی پرسش هایی از این قبیل که «تو از آن ناکجا آباد می آیی» بدر شویم. باشد که توهم و عطای «سواران نجیب جاودان در راه» سوی «ناکجاآباد» را به خط بینی کشیدگان وانهیم و با تحکیم تعهد خویش «به نام گل سرخ در صحاری شب»[iv] نوید «سرشاری و باروری»[v] باغ آینده را با خون سرخ خویش آبیاری کنیم.

هجدهم جوزا، روز شهادت رفیق مجید کلکانی یک تضاد است. برای برخی ها، این روز، یک تاریخ است، یک «گذشته» است، یک «نقطه ء ختم»‌است برای زنده گی «یک فرد». اما برای کسانی که نیک میدانند که «آینده در میله ء تفنگ است»، شهادت چیزی شبیه و با اتوریته چون غرش توپ های ظفر نمون انقلاب است. این «نقطه ء‌ ختم»، فریبندگی نمودی است که «گذشته»‌می نماید، اما بود آن و بودش آن، آغاز است و نقطه ء عزیمت است از برای کسانی که «بنام گل سرخ در صحاری شب» عاشقانه میخوانند.

هجدهم جوزا،‌برای ذهنیت های مسموم عادات خرده بورژوایی،‌یک ختم است، و اما برای اندیشه ء‌فرهیخته ء پرولتری، یک آغاز. برای برداشت های نمود زده ء‌خرده بورژوازی، یک «گذشته»‌است،‌اما برای انقلابیون پرولتری، یک آینده! آینده ای که از هجدهم جوزا،‌با صلابتی تام هستی خویش را برای انقلاب افغانستان و انقلاب جهانی پرولتری اعلام میدارد. اگر تفنگ مجید و یاران مجید،‌بذر آینده را کاشت، باغ آینده از خون وی سیراب میشود. خون وی ، مایه‌ء رویش و بالش سدر های تناور انقلاب است،‌و پروازگاه ء‌ عقابان مغرور رهایی. هجدهم جوزا قباله ء صیانت روحیه ء‌آزادگی یک خلق کبیر است. این «تاریخ»، بستری است از برای رویش جوانه های امید و شگوفه های بیداری. این «تاریخ»، ضرورتی است که مجید اش «اختیار» کرد، تا آزادگی را تفسیر کند و آزاد بودن را تعمیر. این «تاریخ»، اختیاری است که زنجیر های «جبر» جبروت سوسیال امپریالیسم را زبون ساخت تا رهایی را تا چشم انداز های جامعه ء‌بی طبقه،‌پاس دارد. این تاریخ،‌ حقانیت سربداران همه اعصار و همه جایها را یک بار دیگر تثبیت نمود تا حقیقت آزاد زیستن را در واقعیت تلخ در بند بودن فعلیت بخشد. این تاریخ،‌نفی تایید وضعیت موجود و تایید نفی حالت موجود زمان خویش بود،‌باشد که زمان خویش را در «سفر حجمی در خط زمان»[vi]،‌ از خجلت بیرون کشد. آنانیکه که تفنگ شان بذر زندگی می کارد، آنانیکه با تفنگ خویش، حال را آبرو و آینده را معنا و هستی میبخشند،‌مرگ شان نیز شکلی از زندگی است. مرگ شان، زندگی برتر است، زندگی استعلایی است. پدیدار شناسی مرگ آنان، همان زندگی استعلایی است که از «قید و بند» دم و باز دم[vii] آزاد است، با این رهایی و بی نیازی از «زندگی جسمی» است که جسم من و ترا،‌جسم ما و «ما» های آینده را از زندان «اسیر زیستن و حقیر زیستن»‌از «قید و بند» شهیق و ذفیر بزدلانه رهایی می بخشد و برای مان حالی میکند که «بندگی گر شرط باشد،‌زندگی در کار نیست!»[viii]

مجید تفنگ زد تا بدانیم که شانه های ما برای کشیدن وزن یوغ نیست. تا مسجل دارد که آیندگان نباید یوغ بردگی و اسارت بر دوش کشند. مجید تفنگ زد تا بدانیم که سینه ء‌سیاهی را سرود سرخ گلوله خواهد شکافت. مجید تفنگ زد تا بدانیم که آینده هیچگاهی بن بست نیست. مجید تفنگ زد تا بدانیم که نسل کاوه ها منقطع نگشته است و ضحاک سوسیال امپریالیسم را یارای سد نمودن پویه ء تاریخ نیست. مجید تفنگ زد تا هستی ء‌»امید» را در «جعبهء‌پاندوراس» به اثبات برساند، و با «امید» آینده را تفسیر کند. مجید تفنگ زد تا مشعل پرومته را جاودانگی بخشد، تا شعلهء‌جاوید رزم را بر زمین ننهیم، تا امید خویش را از آینده قطع نکنیم،‌یعنی در ورطهء‌انقیاد طلبی غرق نگردیم.

شعر انقلاب، با دو سلاح سروده میشود: خون و خامه

اگر شاندور پتوفی «سرود رهایی مجار»[ix] را با خامه ء‌انقلابی اش سرود، رفیق مجید کلکانی، سرود رهایی «افغان» را با خون خویش سرود. تفنگ اش، مصراعهای رهایی بخش بودند، و تمهیدی از برای سرایش بزرگترین چکامهء آزادی، همان چکامه ای که «هجدهم جوزا»ش میخوانیم، همان چکامه ای که شهادت رفیق مجید کلکانی است. همان چکامه ای که زندگی استعلایی وی و بدین ترتیب زندگی استعلایی خلق ما زیر یوغ اشغالگران سوسیال امپریالیسم روس بود. با این چکامه است که «خرس قطبی» زبون میشود. این چکامه است که سینه ء‌سیاهی را می شکافد، و همانند «یک شاخه/ در سیاهی جنگل بسوی نور/فریاد میکشد.»[x]

خون مجید، پاس دار آزادگی ماست. با این خون است که دریایی هایی از خون میان دربارمل ها و مجید ها فاصله ایجاد میشود. آنانیکه با حقارت لبلابی خویش، از کانال «دربارملی»، حنابندان «تزارمل» شدن گردیدند، تفنگ باختند. تفنگ باختند یعنی آینده را باختند، شرافت انسانی را به خوکان استعمار فروختند و با وطن فروشی و وجدان باختگی، سینه ء هم وطنان خویش را آماج گرفتند،‌و قهرمانان خلق قهرمان کشور نظیر رفیق مجید کلکانی را اعدام نمودند. اما، در طرف مقابل دربارمل ها و تزار مل ها[xi]، خلق ها و قهرمانانشان ایستاده اند. قهرمانان خلق نظیر رفیق مجید کلکانی که تفنگ زدند و در برابر تفنگ باختگان، پامیرآسا ایستادند. تفنگ زدند و آینده را رقم زدند. اما،‌آنانیکه تفنگ باختند، برای خویش از حقارت و دنائت،‌بستری پوشالی از برای بیتوته ساختند. حال تفنگ باختگان،‌گذشته بود و در ورطه ء‌ننگ و جنایت با شرمساری پیوسته بود. اما،‌حال آنانیکه تفنگ زدند و بر ضد اشغالگران و پوشالیان توفیدند، آینده بود و بر تارک فردا، درخشیدن را لشکر کشیدند. رفیق مجید کلکانی، بر تارک آینده،‌میدرخشد. اما،‌قاتل وی که قاتل خلق افغانستان بود،‌همان دربارمل پیرار و تزارمل پار و «ایلغارمل» فرجام،‌ در مغاک بدنامی و گودال ناکامی و سرمشاری تاریخی، در شب زدگی و شب پرستی رسوای جهان گردید. مجید مایه ء مجد و افتخار نسل ها و آینده شد، اما ایلغارمل ، با شاه شجاع هم کاسه گردید و خلق ما وی را شاه شجاع ثانی خواندند. ببرک «کارغل»، زمانی که در سراشیبی ارتداد و وطن فروشی بوسیله ء نیش شاگردان «ناخلف» حزب رویزیونیست خویش گزیده شد، زمانیکه زهر نجیب «گاو» نیشش را تا بناگوشش باز کرد، زمانیکه گرباچف دست نوازش و بنده نوازی بر نجیب و دار و دسته اش کشید، در لاک تبارگرایی و فراکسیون بازی رویزیونیستی علیه بخشی از باند کثیف خویش فرو رفته، بخشی از پرچمی های «مومن»‌به خویش را گرد خویش بسیجیده، رهبری جناح بندی «جدید» خویش را عمدتا در دست «تاجیکان» و عناصر غیر پشتون از فراکسیون پرچم متمرکز نمود. برای اینکه سنگی تمام در راستای کاشتن تخم تباربازی بگذارد، و اینبار از این سوراخ مارگری کند، دست به دست پانترکیست های «پرچمی» داده، از دیگر سو، بوسیله امثال مزدک، کاویانی و وکیل، با جمعیتی های تحت قیادت احمدشاه مسعود یعنی با «شورای نظار» پل بست. به این ترتیب خواست تا دار و دسته ء رویزیونیستی و سراپا گندیده ء‌خویش را از گنداب تبار گرایی و «شمال بازی» تغذیه کند. «قهرمان» ایلغار گران «شمال»، جنرال پوشالی، عبدالرشید دوستم که هنوز دستانش از خون شریک جنایاتش، جنرال مومن «اندرابی»‌نخشکیده بود، یتیمان پرچمی دار و دسته ء‌کارغل را زیر پر گرفت، و با استفاده از «قلم و قدم»‌آن یتیمان،‌خویشتن را برازنده ء‌ رهبر شدن پنداشت. نام پلید و اهریمنی «گلیم جمع» اینک بنام وی مسجل شده بود، و با افگندن قلاده ء‌وفاداری به بقایای فراکسیون پرچم و دار و دسته ء‌ ببرک کارغل، اینک ایلغارگری خویش را با حمایت دار و دسته ء‌ «روشنفکران»‌وطن فروش و مرتد دار و دسته ء‌ ببرک، از پیش میبرد. وی با جهادی های جنایت پیشه و چپاولگر، یکجا دست به چپاول دارایی های عامه و هست و بود مادی کشور زده،‌و در این راستا، گلیم حریفان را در بسا جایها «جمع»‌نمود. زمانیکه حریفی را آماج میگرفت، یا زمانیکه تصمیم بر غارت و یغمای نهادی و جایی میگرفت، زمانیکه کمر به دزدی می بست، دیگر می بایست همه گلیم «آماج» را جمع شده بیانگارند. از همین جا بود که لقب «گلیم جمع»‌ سرانجام به نام وی «بهتر» نشست.ببرک کارغل،‌اینبار با همراه شدن با کاروان ایلغارگران، «پدر معنوی» ایلغارگران خادی-جهادی شد.اینک یتیمان پرچمی دار و دسته ء‌کارغل، در کنف حمایت ساطور بدستان گلیم جمع، گرد آمده بودند، و خود کارغل، با استفاده ء‌ابزاری از گلیم جمع که اینک خود را «دوستم پادشاه» میخواند، مانند تومور سرطانی به هر سو «میتاستاز» میداد و مملکت را دوشادوش جهادی ها و سایر نیروهای مرتجع و وطن فروش بسوی بربادی تام سوق میداد. با گشودن پای مسعود-شرکا به کابل و لماندن پرچمی های فرکسیون خویش دوشادوش «شورای نظاری ها»، کارنامه ء‌سیاه ء شاه شجاع دوم، وارد مرحله ء‌خبیثه ء‌ «جدید»ی شد: مرحله ء‌ ایلغارملی. ببرک ایلغارمل، فرجام رسوای خویش را در این لجن مسجل نمود. مراحل خبیثه کارنامه ء سیاسی وی، از «کارغلی»، به «دربارملی»، سپس «تزارملی» و سرانجام، در گودال خلع قدرت، در تلاش برای احیای دار و دسته ء‌خویش، به «ایلغارملی» فرجامید. وی در این مرحله،‌ با سرطان دست و پنجه نرم کرد. در بستر سرطان جان داد،‌اما «میتاستاز» کارنامه های سیاه وی، عمدتا قیادت معنوی وی از ایلغارگران،‌وی را «پدر معنوی» ایلغارگران «صفحات شمال» ساخته، و با کنیت رذیله ء‌ایلغارملی چشم از جهان پوشید. وی مردار شد،‌اما تا امروز اختلاطات و انذار شوم کارنامه های سیاه وی، خلق های ما را آسیب میرساند و هنوز زهر شوم «ایده ها»‌و «کارکردهایش» چونان شبحی ارهریمنی، بوسیله مرده ریگ دار و دسته ء‌وطن فروش اش،‌ ابقا گردیده است. لمیدن گلیم جمع بر کرسی «معاون ریاست جمهوری» و رسیدن امثال علومی به وزارت خانه ها، خود نشان میدهد که شاه شجاع چهارم و باداران امریکایی و امپریالیست شان، میدانند که بقایای دار و دسته ء‌وطن فروش ایلغارمل، قابل مصرف برای رژیم پوشالی بوده،‌و این رژیم باید از این وجدان باختگان برای سرکوب خلق ها باید استفاده کند. در مقابل ایلغارمل و سلاله ء ایلغارملان و هم قماشان خادی-جهادی، طالبی و اینک داعش شان، سلاله ء‌بهار درفش آزادگی و رهایی بخشی افراشته است. سلاله ء‌بهار، با درفش گلگون کفنان جنبش دموکراتیک نوین افغانستان، از شرافت مادر-وطن و آرمانهای انقلاب دموکراتیک نوین به دفاع برخاسته علیه رژیم پوشالی و مشاطه گرانش با تمام نیرو میرزمند. گلگون کفان جنبش دموکراتیک نوین افغانستان، از خون شهید رفیق مجید کلکانی، سالار سلاله ء‌بهار، الهام می گیرند.

مجید از سلاله ء بهار است و رویش و تازگی. ایلغارمل ها از سلاله ء‌ زمستان اند و انجماد و پژمردگی. مجید رودبار خروشانی است که بسوی اوقیانوس رهایی رهسپار است. ایلغارمل هایی از قماش کارمل ها،‌حامد کرزی ها، اشرف غنی ها،‌داکتر عبدالله ها،‌نظیر دلدلزار هایی اند که جز انافیل بدنامی سراغ شانرا نمی گیرد. مجید ها طراوت و بکارت هوای تازه را دارند و چون شعر احمد شاملو،‌از حنجره ء‌زمان خویش،‌سرود رهایی انسان دربند را صفیر میشوند. ایلغارمل ها،‌چون گاز های گلخانه ای اند که دشمن حیات اند و در متن آیه های شب، به مثابهء‌خفاشان پتیاره تفسیر میشوند.

بزرگا مردما که مجید و مجیدیان اند![xii] حقیرا پلشتا که شاه شجاعان اند!

شاه شجاعهای تاریخ ما، همان «ابلیس پیروز مست»[xiii] اند که «به کشتن چراغ»[xiv] مامور شده اند. مجید و رهروان راستین راه مجید، چون چراغ لاله در خیابان ما میسوزند[xv] و پیرامون را روشن میدارند.

پر رهرو باد راه مجید، مسیر انقلاب و انسانیت!

یا مرگ یا آزادی!

انقلاب زنده باد!

[i] http://www.maoistroad.blogspot.com/2015/05/for-35th-anniversary-of-beginning-af.html#more

 

[ii] سطرهایی از شعری از «واصف باختری»، شاعری که خط بینی کشید و با تسلیم شدن به سوسیال امپریالیسم روس، برای ابد در دادگاه تاریخ رویش سیاه شد.

[iii] تعبیری از شفیعی کدکنی

[iv] برگرفته از سطری از یک شعر از شفیعی کدکنی

[v] تعبیرهایی از شفیعی کدکنی

[vi] سطری از شعری از فروغ فرخزاد

[vii] شهیق و ذفیر یا همان نفس کشیدن

[viii] سطری از یک ترانه ء جاودانه از شهید احمد ظاهر

[ix] عشق و آزادي

اين دو را مي‌خواهم

جانم را فدا مي‌کنم

در راه عشقم

و عشقم را

در راه آزادي

«شاندور پتوفی»

[x] سطر هایی از یک شعر احمد شاملو

[xi] خلق آزادیخواه ما، «ببرکارمل» سفاک و مزدور سوسیال امپریالیسم روس را با در نظر داشت کارنامه های سیاه دوره های حیات سیاسی اش، «دربارمل» و سپس «تزارمل» خواندند. رفیق مجید نیز در نوشته های خویش، از شاه شجاع روسی به القاب»دربارمل» و «تزارمل» یاد کرده است. با در نظرداشت فرجام رسوا و زلت زدگی جاودانه ء شاه شجاع روسی، و اینکه وی «پدر معنوی» ایلغارگران «شمال» بود، کارنامه ء سیاسی این دوره حیات وی را «یلغارملی » خوانده ایم. آری! شاه شجاع روسی، باد کاشت و «طوفان»‌ رسوایی در خندق ایلغار مل شدن نصیب اش گردید. البته که پس از وی، شاه شجاع سوم و اینک اشرف غنی (شاه شجاع چهارم) نیز حاصلی جز رسوامل شدن فراهم نکرده اند. سرانجام همه پوشالیان رسوامل شدن است. رسوامل شدن، مخرج مشترک همه وطن فروشان و پوشالیان است.

[xii] بر سیاق این جمله از تاریخ بیهقی که از قول مادر حسنک وزیر راجع به پسرش آمده است: بزرگا مردا که این پسرم بود

[xiii] تعبیری از شاملو

[xiv] ملهم از سطری از شعری معروف از احمد شاملو

[xv] چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجم جان من و جان     شما

«اقبال لاهوری»

بمناسبت گرامی داشت از سی وپنجمین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی رهبر وبنیان گزار سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) وجبهه متحد ملی.

بمناسبت گرامی داشت از سی وپنجمین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی رهبر وبنیان گزار سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) وجبهه متحد ملی.

آنچه در زیر میخوانید متن سخنرانی رفیق (هادی) عضو کمیته مرکزی سازمان کارگران افغانستان(م.ل.م) میباشد که رفیق (هادی) آنرا  در محفل ۱۸ جوزای ۱۳۹۴ خورشیدی به مناسبت ۳۵ مین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی آنرا به ارائه نموده اند.

بمناسبت گرامی داشت از سی وپنجمین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی رهبر وبنیان گزار سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) وجبهه متحد ملی.

شفق خونین هجدهم جوزا بار دیگر از راه فرا رسید .در این روز 35بهار قبل از امروز خورشید صبگاهی که تاریکی ها را له کرده بود بانفس سوخته از جنگ سیاهی ،وقتی به افغانستان رسید ،هم تبار وهمرزم خود مجید کلکانی را دید که درنبرد علیه سیاهی سینۀ ستبر و پر از آرزویش بدست قافلۀ ددان شب پرست در آن روز مشبک گردیده است.خورشید زخم های او را بوسه باران کرد وبا تمام درد واندوه در راه مبارزه خود علیه سیاهی ادامه داد وما همچنان!!!

جنبش انقلابی افغانستان به واقعیت تا کنون کمبود او را بطور جدی احساس می کند و با گذشت 35سال جای او را پر نتوانسته است.وضعیت موجود مبین این خلا ست.

جای تو خالیست رفیق!

نسخه ای صد چمن زدیم بهم

نیست رنگی که یار ،را ماند

بدون شک باید تایید کرد که مرگ انسان ها به اساس عملکرد شان متفاوت است.این مساله بسیار با اهمیت است که کی در کدام راه جان داده است؟

بسیاراند زنده های مرده ،اما کم اند مرده های زنده.کسانی که در راه تعمیم بخشیدن ظلم،ستم،استثمار ،وطن فروشی وحمایت از استعمار گران وتجاوزگران تلاش می کنند ،زنده های مرده اند و در حافظۀ تاریخ بجز نام شرم آور شان چیز دیگری بجا نمی مانند.

این دسته از افراد پیشتر از آن که از لحاظ فزیکی بمیرند ،مرده بشمار میروند ،اما کسانی که در راه نجات انسان ها از زیر مظالم مختلف اجتماعی وسیاسی ،بخاطر دفاع از وطن خود در برابر تجاوز می رزمند و درجهت رهایی انسان ها از تمام قیود اسارتبار سعی وتلاش می کنند و در این راه شهید میشوند به گواهی تاریخ زندگان جاوید اند وتاریخ فداکاری و از خود گذری شان بخاطر مردم را هرگز فراموش نمی کند.

این دو الگو را که از آن تذکر رفت هم در تاریخ مبارزۀ خلق های جهان داریم ومی بینیم ودرکشور خود ما نیز.

نام اسپارتاکوس از دیواربلند سده ها گذشته تا به ما رسیده است.بخاطری که او در برابر ظلم طبقاتی ایستاد وبخاطر رهایی خلق از این ستم وبهره کشی،برعلیه نظام برده داری مبارزه کرد و در این راه جان داد.تاریخ ،رزم او را که بخاطر منافع جمع و نه فرد، خودش را فداکرد گرامی میدارد و نامش را در قلب خود حک کرده است.

اگر به تاریخ نه چندان دور کشور خود مان نگاه کنیم ،آزادگان و آزادیخواهان زیادی در راه دفاع از خاک وآزادی سرزمین شان از جان خود گذشته اند.

تاریخ مبارزات خلق کشور ما مشحون از جانبازی ها وقهرمانی های باشندگان این خطۀ قهرمان پرور است،اما گهگاهی نابکارانی نیز عرض اندام کرده اند و در آزادی را به پیش پای خوکان تجاوز گر ریخته اند .از قماش اخیر اند امثال شاه شجاع،ببرک کارمل و(دیگر رهبران حزب دموکراتیک )،حامد کرزی،اشرف غنی احمد زی، داکتر عبدالله عبدالله وشرکای بدنامشان . تاریخ از ذکر نام این چنین انسان ها که در جهت تأمین منافع استعمار برضد منافع ملی کشور خود قرار گرفته اند،شرم دارد .شاه شجاع ها، کارمل ها، اشرف غنی ها، همانگونه که بر ضد منافع ملی افغانستان قرار گرفته اند، در تقابل با منافع طبقاتی خلق های ستمدیده قرار داشته اند.

در مقابل این ها بزرگمردانی چون رفیق مجید کلکانی را در تاریخ معاصرکشور ما داریم که در راه نجات میهنش از زندگی خود گذشت وافتخار تاریخ گردید.مجید در حقیقت تجسمی از روح آزادی خواهی یک خلق کبیر بود که با اسارت و بردگی زیر هیچ نام وعنوان به ظاهر «شیرین» و «رنگین» که امروز معمول گردیده و درخورد مردم بیچاره ما میدهند ساز گار نبود.

مجید بادرک عمیقی که از جامعه ،ارتجاع و استعمار داشت با جمعی از یارانش که همه مجید گونه بودند ومجید گونه می اندیشیدند سازمان آزدیبخش مردم افغانستان (ساما) را در سال 1358 خورشیدی به پاسخ نیاززمان تأسیس کرد وبا چنان پابندی به اصول، مهارت وژرفنگری برنامۀ این سازمان را تدوین کرد که ظرفیت شگفت انگیز او در تدوین این برنامه با گذشت 3دهه ونیم ،هنوز خدشه ناپذیر و در اوج اعتبار منوط به زمان خودش استوار مانده است.برنامۀ نوشتۀ او درحقیقت جام (جهانما) است.در این برنامه جغرافیای این سرزمین ،گذشته دور ونزدیک آن ،موقعیت جیوپولتیک ،جیواستراتیژیک آن،جهان ومنطقه ،همسایه ها ،تضاد ها ودوستان ودشمنان خلق بسیار دقیق مشخص شده است .با تحلیل عمیق و دقیق از وضعیت اجتماعی و فرهنگی حاکم برجامعه، بسیار استادانه ایدیولوژی را دربرنامۀ ساما واضح ومشخص کرده است .هستند خادمان درگاه امپریالسم و اشغالگران که بیشرمانه چشم خود را کور گرفته ،اید یولوژی را در برنامه ساما نمی بینند ومجید را مورد سوال قرار میدهند که اگر مجید کمونیست بود پس چرا در برنامه از آن تذکر نرفته است.؟به این واعظان لیبرالیسم ومنادیان امپریالیسم میگوییم که مجید در برنامه ساما به 3سلاح انقلاب تاکید کرده است که، اولین آن ایجاد حزب طبقۀ کار گر است.حالا شما بگویید که حزب طبقۀ کار گر بر مبنای کدام ایدیولوژی ایجاد میگردد؟کسانی که انحراف وخیانت کرده اند و می کنند ،برای گمراه کردن دیگران چنین سوالاتی را مطرح می کنند که گویا در برنامه ساما ایدیو لوژی مشخص نبوده است.در حالیکه در برنامه ای که مجید نوشته بود سیاست وایدیولوژی سازمان و برنامه حد اقل واکثر روشن گردیده است وسامایی های اصیل تا هنوز به آن باور دارند.

رفیق مجید وقتی که سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) را ایجاد کرد ،چیزیکه در برنامه ساما به اعضا و مردم وعده وتعهد گردیده بود ،در جهت عملی کردن آن اقدام کرد.

زیرا که برنامۀ یک حزب ویا سازمان انقلابی مترقی درحقیقت یک قرار داد میان مردم وسازمان است وطرفین قرار داد باید تعهدات شان را در مورد مشخص عملی نمایند وهرجانبی که مسوولیت خود را ،انجام ندهند تعهد نقض وقرار داد باطل وما هیتا» فسخ میگردد،اگرچه دو جانب رسما» فسخ آنرا اعلام نکرده باشند.رفیق مجید ،در راه تعهد ش با مردم و رفقای خود صادقانه به پیش رفت وبعد از ایجاد وتشکیل ساما جنگ آزادیبخش ملی را علیه اشغالگران سوسیال امپریالیسم شوروی و نوکران بومی آن باند وطن فروش (خلق وپرچم) که تضاد عمدۀ خلق ما را تشکیل میدادند و در برنامه ساما مشخص گردیده بود ،در کران تا کران کشور آغاز کرد.با ایجاد جبهه متحد ملی وایجاد نطفه های ارتش تودۀ واکنش های ساما در برابر وطن فروشان شروع گردید.مصادره سلاح قول اردوی پکتیا بتاریخ 14دلوسال 1358توسط بیش از یکهزار وپانصد عسکرجانباز به فرماندهی وابتکار افسران آگاه مخابره صورتگرفت.

رفیق مجید در شبنامه « خروش رعد درپکتیا» در همان زمان این عمل وطن پرستانۀ سربازان وافسران قول اردوی پکتیا را چنین تحلیل وبررسی کرد:

«از آغاز جهاد ملی تا کنون پیوستن قطعات اردو به صفوف رزمندگان ملی کار بی سابقه ای نیست. با آنهم رویداد ۱۴ دلو دارای مضمون نوینیست که آنرا از جهاتی از موارد سابق متمایزمیسازد. خصوصیت بارز شورش ۱۴ دلو تدارک و رهبری آگاهانه و مسؤولانۀ آن توسط «جبهه متحد ملی»، به ابتکار «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان»، قرار دادن امکانات رزمی و انقلابی اردو در خدمت تسلیح توده ها و تقویت جهاد ملی، طرد وابستگی و فرار طلبی وعالی ترین دستاورد با کمترین قربانیست. این ابتکار انقلابی تنها با همبستگی انقلابی اردو و مردم و با اتکاء بر تجربۀ خود مردم- هم در بخش نظامی و هم در بخش توده ئی- در اثر جمعبندی دقیق تجارب و نتیجه گیری صحیح از آن می توانست صورت پذیرد.

کشور گرامی ما در شش سال اخیر شاهد دگرگونی های مهمی بوده است. درین شش سال تابوت رژیم جاودان نمای شاهی بر دوش شهزادۀ»دیوانه» ای تا گورستان تاریخ بدرقه گردید و کاخ جمهوری سرداری به دست آستان بوسان بارگاهش نقب گذاری شد و روح شیطانی نابغه جنایت، به دست خون آلود شاگرد جلادش، خفه گردید. در خلال این بازی های «هوش ربای » روسی این پندارگمراه کن دامن زده می شد که گویا اردوی» تاج بخش و تاج گیر» منشاء، مبتکر و عامل تعیین کنندۀ دگرگونیهای اجتماعیست. در پرده این پندار واهی تضاد های درونی جامعه و کشمکش های غول آسای جهانی و نقش اساسی آنها در تحولات جامعه بباد فراموشی سپرده می شد. ولی وقتی روس استعمارگر، به هوس تبرئه جنایات بی پایان خود، چاکر جلاد خود را در مسلخ نیرنگ استعماری قربان نمود و سفلۀ رسواتر را به قلاده بردگی بست، نتنها عناصر فریفته، بلکه»پهلوان پنبه» های خود شیفتۀ اردو را نیز به این حقیقت آگاه نمود که اردوی جدا از مردم، اگر تا دندان هم مسلح باشد، بازیچۀ بی مقداری بیش نیست. از جانب دیگر تاریخ ملت ما که سرشار از حماسه ها و قهرمانی ها و نشیب و فرازهاست، توده ها را ازخلال مقایسه چشمدید های جاری با حوادث گذشته به تکاپوی راهجوئی و احساس ضرورت اتکاء به خود نزدیک تر نمود.

«جبهه متحد ملی» ، به ابتکار «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان»، تجارب توده ها و اردو را جمعبندی و بهم تلفیق نمود و آنرا به شکل فشرده به توده ها و اردو رسانیده که یکی از نتایج آن در قیام متحد، متکی بخود، میهندوستانه و آزادیخواهانۀ ۱۴دلو تجلی یافت.

قیام 14 دلو نشان داد که نیروهای ملی میهندوست و انقلابی داخل کشور از آن جهت خار چشم استعمار روس و ریاست جویان فراری جیره خوار امپریالیسم نیز هستند که در نبرد خونین آزادی، سر در کف، در کنار مردم خود ایستاده اند و با ادعای دروغین آزادیخواهی و خدمت به مردم زنجیراستعمارروس را با زنجیراستعمار دیگری تعویض نمی کنند. پس بیهوده نیست که رادیوهای جهانی از امریکا تا پیکن و از لندن تا پاکستان همه یکصدا می کوشند خون شهدای جانباز راه آزادی میهن و مبارزات مردم دلیر ما را به فراریان جیره خوار خود نسبت دهند و در برابر حادثۀ مهم ۱۴دلو که اصالت ملی دارد، مهر خموشی بر لب زنند.

قیام ۱۴دلو بار دیگر ثابت نمود که هرگاه مردم متحد گردند و از رهبری آگاه مسئول و جانباز برخوردار باشند، نیازی ندارند سلاح رزم خود را از کسی گدایی کنند، بلکه می توانند آنرا به قدرکافی از دشمن بدست آرند.»

 

رفیق مجید ،بخود ،بفکر خود وبه مردم خود سخت باور داشت .او به خواسته ها وآرزو ها ونیاز های مردم خود می اندیشد و آنرا درک میکرد ،بعد آنرا روی کاغذ می نوشت و درپی عملی کردن آن می کوشید.سیاست مداری که خواست ومنافع مردم ونیاز عصر خود را درک ومطرح بتواند،حمایت مردم را کسب می کند.رفیق مجید از چنین خصایل انقلابی برخوردار بود وبه همین اساس بود که در جوزای 1358سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ساما را تأسیس کرد وبعد از آن جبهه متحد ملی ونطفه های ارتش توده یی را بوجود آورد وگام به گام استوارانه به پیش رفت وکارهای ساما به آن حدی پیشرفته بود که با گذشت 7ماه از تأسیس ساما توانست مصادره قول اردوی پکتیا را سازماندهی کند .البته که تا آندم کارهای زیادی را ،انجام داده بود که جای بحث دراین جا را ندارد.

وهمینطور رفیق مجید اعتصابات وتظاهرات سال 1358را پنج روز قبل از باز داشت خود، تحلیل وعواقب آنرادرشبنامۀ (درسنگر اعتصاب ببر انقلاب خفته است) پیشبینی کرد .در شبنامۀ در سنگر اعتصاب ببر انقلاب خفته است او چنین گفت:

«  اوجگیری و گسترش همزمان جنبش اعتصابی در شهر ها و روستاهای کشور، در قعر زمستان بهار سرخی را نوید میدهد . جنگ آزادیبخش ملی ما یک جنگ اقتصادی،  سیاسی ، نظامی ، فرهنگی و روانیست . پیروزی این جنگ خواهان سهمگیری مردم سراسر کشور ، با تمام هستی خود ، در تمام عرصه ها و سنگرهای مبارزه است. دامنه جهاد و اشکال آن باید چنان گسترش و تنوع یابد که هر فرد کشور بتناسب امکانات خود بتواند دشمن را ضربه زند و جنبش مقاومت را از جهتی یاری رساند. در عین حال تمام مجاهدات مردم باید سازمانیافته ، هماهنگ و متمرکز باشد تا هیچگونه خالیگاه و روزنه گریز برای دشمن باقی نگذارد.  در مرحله اول کودتای ثور یک بخش مردم سلاح بدست در برابر ماشین غول آسای جنگی روس جانبازانه می رزمیدند و بخش بزرگ مردم، با تاسف از اینکه سلاح ندارند- و با این توقع فریبنده که در یک روز » نوروز » یا یک شب » لیلۃ القدر » خضر کاذبی به سر وقت آنها خواهد رسید و به آنها سلاح توزیع خواهد کرد- نقش تماشاگر » هراسناک» را بازی میکردند و چه بسا که در تجلیل های فرمایشی برای دشمن » هورا» میکشیدند . در جنبش اعتصابی که در گام دوم به پله تظاهرات بالا میرود ، مردم سلاح شکست ناپذیر خود – سلاح اتحاد – را می یابد.
 اعتصاب و مظاهره که با کار آگاهانه و متشکل تدارک و آغاز میشود ، بنوبه خود در بسیج و آگاهی اقشار وسیع مردم نقش برازنده دارد. وقتی مردم با سلاح آگاهی و اتحاد مجهز شوند تمام  لشکر ها و سلاح های خونریز روی زمین در برابرآنها تاب نمی آورند . مرگ بردشمن دانش ! مرگ بردشمن وحدت !
 مشخصه جنبشهای اعتصابی و تظاهراتی مردم ما در اینست که بر زمینه جنگ خونین میهنی شگوفا شده و بجای آنکه پیش در آمد مبارزات مسلحانه مردم باشد ، ادامه و دنباله هماهنگ آنست. از اینرو دارای پهنای ملی و جهت گیری مبارزه جویانه است و احتمال لغزش آن در منجلاب تسلیم طلبی ملی بعید بنظرمیرسد. سوسیال فاشیسم روس که در بن بست پرده – در ریا – در تضاد بود ونمود خود- گرفتار است اگر با این جنبشها مدارا کند ناگذیر باید سنگرهارا یکی پی دیگر تخلیه نموده و با سر افگنده گی سزاوار خود عقب نشیند  و اگر به خشونت متوسل شود اقشار وسیع تر مردم را به سنگر نبرد مسلحانه کشانده و گور خود را به دست خود میکند. بر عکس مردم با تجربه اندوزی در نشیب و فراز پیکار ،  روز تا روز با اعتماد بخود و اتکا بخود دست یافته نتنها پوزه خون آلود کفتار روس را بخاک خواهند مالید بلکه توطئه های شیطانی ریاست جویان وابسته به امپریالیسم غرب را نیز نقش برآب خواهند ساخت.
چه جبونانه و خائنانه است نوحه جغد آسای آنان که به امواج خروشان قهر مردم و سمت گیری درست نهائی آن باور ندارند و راه رستگاری و نجات  را نه با مردم بلکه با یک دشمن علیه دشمن دیگر سراغ مینمایند  و یا از بیم دو دشمن گوشه گیری و انزوای بیدرد سر را در پیش میگیرند.»

قدرت پیشبنی و آینده نگری رفیق مجید ،برمبنای اوضاع و واقعیت های عینی طبقاتی، ملی وبین المللی جایگاه او را بحیث یک رهبر واقعی تثبیت کرده است .این ظرفیت وقابلیت شگفت انگیز او را درشبنامۀ «روس اشغالگر درسراشیب رسوای وتباهی )میتوان درک کرد.پیشبینی ها وتحلیل های او وخشورانه یکا یک جامه عمل پوشیدند

رفیق مجید ،در شبنامۀ «روس اشغالگر در سراشیب رسوای وتباهی» نوشت:

 

« شامگاه شش جدی امپریالیسم جنایت پیشه روس، با اشغال نظامی عریان کشورما، «ببرک» این میهن فروش رسوارا به چاکری برگزید.
اعترافنامه ننگین چاکری» دربارمل» دیروز و» تزارمل» امروز- بمثابه سند خیانت کبیر تاریخی – نیمه شب از بلندگوهای روسی به جهان پخش گردید. وفردا » شاه شجاع » روسی در حصار نیروهای اشغالگر تاج خون آلود برده گی را بر سر نهاد.
تقاضای کمک عاجل نظامی که بعد از لشکرکشی وتجاوزرهزنانه امپریالیسم روس صورت گرفت، اگر حقایق را از نظر جهانیان بازهم موقتا مستور بدارد، به چشم روشن ملت افغانستان نمی تواند خاک بپاشد. » ببرک» شیاد می خواهد وانمود سازد که اردوی افغانستان او را از آغوش فاجعه پرورامپریالیسم روس بیرون کشیده وبه خواست ملت افغانستان به جای » امین» جلاد نشانده است. این اتهام رزیلانه نتنها به دامن ملت آزاده وافسران وطن پرست افغانستان، بلکه به دامن افسران وسربازان فریفته وگمراهی که فاجعه برادرکشی نیز وجدان خفته آنها را برنمی انگیخت نمی چسپد.
اشغال نظامی میهن گرامی ما توسط امپریالیسم روس که ظاهرا جسارت رهزنانه ای را نمودار می سازد، در واقع منتهای در مانده گی ونشانه جانکنی درمان ناپذیر را بازگو می کند.
امپریالیسم غارتگر روس، بعد از فاجعه ثوربا منطق جلادانه تصور می کرد که قیام آزادیخواهانه ملت افغانستان را خواهد توانست با وحشیگری و خشونت افسارگسیخته سرکوب نماید. ازینرو جنایات خونین و بیشماری که » امین » جلاد فقط مجری بی اراده آن بود سراپا ناشی از سیاست استعماری و تجاوزگرانه امپریالیسم روس ودربست مورد تایید آن بود.
درست هنگامی که سرزمین افغانستان مهیب ترین کشتارگاه عصرو دردناکترین قربانگاه ارزش های عالی انسانی را تمثیل می کرد، سگان نواله خور امپریالیسم خون آشام روس در مجمع نامنهاد «سازمان صلح وهمبستگی » به استقبال جنایات امپریالیسم روس سگ آسا قوله می کشیدند.
درست هنگامی که «ببرک » در آغوش برژنف مشق دلربایی می کرد ، جلادان  روسی «امین » خونریز را در کشتار ملت تشجیع و تحسین می نمود و از زبان «تره کی» میمون صفت اعلام می کرد که » ما دشمنان خود را در تاریکی نابود می کنیم » .
خبرگزاری های جهانی نیز با کشیدن کاریکاتورهای ازین » جنایت درتاریکی » پرده ابهام دیگر را بر سیمای راستین نبرد آزادیبخش ملت ماگسترده وآب به آسیاب امپریالیسم غدار روس می ریختند.
گاهی قیام عظیم ملی ما بمثابه عکس العمل قبایل وعشایر در برابر اصلاحات انقلابی نمای رژیم کودتا با مهر عقبگرایی کوبیده می شد. با این صدای دهل خوشبینی نا آگاهانه نیروهای انقلابی جهان به نفع یک رژیم برده امپریالیسم و ضد انقلابی دامن زده می شد. زمانی خیزش های حماسه آفرین ملت قهرمان ما کین توزی انتقامجویانه فراریان وپناهنده گان جیره خوار خارج کشور وانمود می گردید و نتیجتا به پای ادعای کاذبانه رژیم کودتا مبنی بر دخالت وفتنه انگیزی بیگانه گان صحه گذارده می شد. ولی پیوسته بر تعصب نامنهاد مذهبی ملت مسلمان ما در برابر رژیم به اصطلاح چپگرای مورد حمایت شوروی تاکید می شد. تو گویی که مردم افغانستان از سرزمین خود،آزادی وحاکمیت ملی خود ورفاه خود جاهلانه چشم می پوشند وصرفا به خاطر اختلاف اندیشه با رژیمی می جنگد که با طرح های جسورانه وپیشتاز در سنگر استقلال وترقی اجتماعی روی پای خود ایستاده است وحمایت شوروی نقش بیشتری از یک عامل مساعد خارجی وفرعی را نداشته است. در این میان آنچه در پرده نیرنگ های دپلوماتیک ، به نفع اختناق سنگین وبهره جوییهای شیادانه امپریالیسم روس پوشیده می شد عبارت بود از تجاوزرهزنانه امپریالیسم روس بر استقلال وحق حاکمیت ملی یک ملت آزاده ورزمجو وقربانی بی همتایی که این ملت در مصاف با سفاک ترین دشمن بشریت جانبازانه می پرداخت.
ولی سرانجام ملت قهرمان افغانستان با پیشروی دلیرانه از خلال موانع، مصایب وتهمت ها ودام ها، محاسبات استعماری امپریالیسم روس را نقش بر آب ساخت. امپریالیسم روس به مصداق آب تا گلو بچه زیر پای به قربانی ذلت کشی نیاز داشت که دست های خون آلود خود را بر دامن سیاه او پاک کند. درین بن بست سرسام آور «تره کی » قربانی بد نام سیاست تعویض «امین » جلاد با چهره مسالمت جو وریاکار گردید.
دیگر فرصت آن رسیده بود که چاکرکمر بسته برژنف در برابرسرخورده گی ارباب خود احساس مسوولیت کند وپیراهن خون آلود تره کی را با ادعای وراثت علم نماید. تنها مشکل کار در این بود که این برده رانده شده وخفته در آغوش برژ نف در میان ملت افغانستان خریداری نداشت. بنا» امپریالیسم دغلکار روس ناگزیر ابزار متناقض با هدف فوری خود را انتخاب کرد وچهره رسوا را با آرایش اسلامی ، ملی ، دموکراتیک وانقلابی به وسیله قشون اشغالگر وخونریز خود به ملت افغانستان پیشکش نمود !!
امپریالیسم روس با اشغال رهزنانه میهن مقدس ما وجدان ملت افغانستان را جریحه دار ساخت ، ویاوه سرایی ببرک در تلاش تحمیق ملت برین جراحت نمک می پاشد.»

 

رفیق مجید در این شبنامه در آن زمان تحلیل کرد ونشان داد که روس اشغالگر در یک سراشیب رسوایی وتباهی قرار دارد. او با شمی که داشت میدید که خرس اشغالگر درحالت نزع قرار دارد واز درماندگی به این طرف وآنطرف حمله می کند نه از قدرت برتر خود.این درحالی بود که بسیاری از رهبران احزاب وسازمان ها حتی از تصور و در خواب دیدن چنین پیشبینی نیز عاجز بودند . این شم قوی رفیق مجید برخاسته از تحلیل واقع بینانه ء وی، سرشته با باور علمی وی به ایدئولوژی علمی پرولتاریای بین المللی و سرانجام ، قایم بر تحلیل طبقاتی راستینی است که وی بر مبنای آن تیوری و پراتیک جنبش انقلابی خلق های افغانستان را نمایندگی میکرد. همین واقع بینی، همین باور علمی و سرانجام همین تحلیل طبقاتی راستین وی بود که از وی تهمتنی ساخت نستوه که در برابر تسلیم طلبی و تسلیم طلبان ایستاد،‌و درفش باآفرین مقاومت انقلابی خلق ها را در اهتزاز نگهداشت. آنانی که از صفات و ویژگی های مذکور رفیق مجید بری و بی بهره بودند، سپر انداختند و سر از گریبان تسلیم طلبی کشیدند. در مقابل وی، ایادی وجدان فروخته و به پستی گراییده ء سوسیال امپریالیسم صف آرایی نموده بودند.آنها دم و دستگاه فرعونی روس را میدیدند ،حقیقت را درک نمیتوانستند ،قدرت روس را شکست ناپذیر می پنداشتند .به همین اساس درک نادرست شان شماری در خفا وبعضی ها مانند شورای نظار از حزب جمعیت اسلامی علنا» با روس ها پروتوکول عقد کردند.

شبنامه های ساما موضع قاطع وبرخورد علمی وانقلابی این سازمان را در سطح ملی وبین المللی در آن زمان مشخص کرد .سوسیال امپریالسم شوروی وایادی بومی آن به این مسله متوجه شدند که ساما بر مبنای اصول ومعیار های علمی وانقلابی مبارزه را علیه شان به پیش می برد .از این جهت همه قوا وتوان خود را برای دستگیری رهبری این سازمان و نا بودی آن بکار بستند که دریک تصادف نا میمون ویا یک نقشۀ از قبل طرح شده در هشتم ماه حوت سال 1358مجید دستگیر وباز داشت گردید. رفیق مجید همانطوریکه دشمنان مردم ما را در بیرون از زندان زبون کرده بود ،درجریان تحقیق در زندان نیز آنها را زبون کرد.دژخیمان خود فروخته مانند انجینر( لطیف اسک )، که مسوول تحقیق مجید بوده اعترافات زبونانۀ خود را بمثابه برده بی ارادۀ سوسیال امپریالیسم روس در مورد رفیق مجید زیر عنوان (پیرامون شکست سکوت درمورد مرگ مجید کلکانی) نوشته و در رسانه های اجتماعی(سایت آریایی) به نشر رسانیده است که شهامت بی نظیر مجید ودرماندگی خودش را بطور بسیار درد ناکی در آن بیان کرده است.به نوشتۀ او در ذیل توجه کنید.

» بعداز واقعه چندوال برعلیه قوای شوروی به من وظیفه دادند تا در جمله هیات تحفیق به این کار بپردازم و من هم مجبور بودم که این کار را بکنم و در بسا موارد بودنم مفید هم بود. زیرا از برخورد های نادرست و زشت بعضی از همکاران ولو که هم سطح و همه در یک ردیف خدمت بودیم بکاهم.

درهمین گیر و دار تحقیق مجید کلکانی را به اداره تحقیق خاد آوردند ورأی بران شده بود که من ویک نفر دیگر را که همین حالا در اروپا تشریف دارند ومن بخود افشای نام شانرا حق نمیدهم با من یکجا درین کار موظف شدند. اوشان بنا بر عوامل مختلف که ممکن یکی آن هموطنی ایشان بوده در روز های اول با بهانه گیری ها کار را دنبال نمیکرد و با شناخت وسیعی که در تشکلات بالائی رياست تحقیق داشت ازان کار خودرا کنار زد و من هم برایش جق میدادم زیرا اگر من هم میتوانستم به این عمل مبادرت ميورزيدم . من دست و آستین برزدم تا حقایق را طوریکه برایم گفته شده بود از او بکشم و در دید اول مستنطق البته مستنطقی که احساس مسئولیت کند متهم را متهم میشمارد نه مجرم  و من هم متهمی را رو برو بودم .  برای توضیح خوبتر ترسیم جائی را میکنم که ما درآنجا تحقیق میکردیم.

سابق بجز نامی از مجید کلکانی نشنیده بودم اما درسوال سوم وچهارم دریافتم که او چه قلم بدست با قدرتی است.  استدلال و منطقش مرا وا داشت تا سری به اتاقهای شان بزنم که زدم. دیدم چند سلولی نمناک و تاریک درعقب اتاق کار مستنطق بوده که اندازه هر کدام از دو متر در یکنيم متر تجاوز نمیکرد . بدون فرش و پر از نم بود.  عجب دیوانه ئی بودم . به رسم اعتراض برآمدم وکلید را به سرباز شوروی سپردم و با زبان شکسته روسی که میدانستم گفتم » من به این شکل تحقیق کرده نمیتوانم میخواهم با مشاورین مربوط هرکسی که است صحبت کنم.» این را گفتم و رفتم به اتاق دیگری که بنام اتاق مستنطقین . چند دقیقه بعد یکنفر آمد ومن را به اتاقی رهنمائی کرد که درآنجا مشاورینی نشسته بودند (اول سه نفر بعدا» یکی دیگر هم آمد)نمیدانم چطور زبان شکسته روسی من قوت گرفت و به حرکت درآمد زیرا حالت نم و خراب نگه داری زندانیان را چنان بيان کردم که یکنفر از همان مشاورین پیش شد و دیگران از عقبش دست مرا در دست گرفته رفتیم بسوی سلول ها (همین مشاور روسی بعد از دیدن این صحته و توضیحات من گفت که در مورد شرایط این اتاق ها خودت تصمیم بگیر و آنرا اصلاح کن). با تمام تلاشی که کردم موفق به یافتن فرش نمدی ئی که در اتاق من بود نشدم. درنگ را مجاز ندیدم و کارد بسیار تیزی را پیدا کردم نمد خود را به پنج حصه تقسیم و در پنچ اتاق فرش کردم . مجید کلکانی عادت به کشیدن سگرت داشت و کسی برایش نمیداد. با صلاحتی که یافته بودم روزانه دو قطی سگرت ال ام برایش حواله کردم که این تقاضا را بدون درنگ اجرا کردند . تحقیق اصولی آغاز شد. بنا به روند همیشگی وقتی مجید که دستانش با اولچکی بسته بود به اتافم داخل میشد من کلید اولچک را از سرباز شوروی میگرفتم و دست های اورا باز میکردم که در روز اول اعتراض سرباز شوروی را سبب شد اما با توضیح و تفاهم من این معضله هم رفع شد. من و مجید دیگر دوست هم شده بوديم. یکروز مجید بشکل دوستانه گفت من که نام ترا نمیدانم و حق پرسیدن هم به خود نمیدهم اما این پرسان را بخود حق میدهم که بپرسم » همه مرا دود و بخار و عجیب الخلقه میدانند ، وقتی جائی میبرند دست و پایم را میبندند تا فرار نکنم و حتی در سلولم هم اجازه نیست که دستانم را باز کنند خودت کی هستی که دستانم را در اتاقت باز میکنی؟ » من را سخت خنده آمد وسخت عصبی هم شدم اما نه به دليل سوال مجید بلکه برین دنیای بی انصاف و دور از انسانیت. بعد ازینکه خشمم کمی فرو نشت به مجید گفتم که من خیال باف و افسانه ئی نیستم که از خودت چنین چیز هائی که میگویند بسازم و ازجانب دیگر باآنکه شنیده بودم حالا فهمیدم که مردی زبون و نامرد هم نیستی بلکه از بسیاری از انسانها یک سر و کله بالا تری. پس من چرا ازچنین انسانی بترسم. این اتاقی که من و خودت دران نشسته ایم بجز یک روزنه کو چک دیگر پنجره ئی ندارد و اگر هم میداشت دیگر من چنان مطمئن شده ام که برای بدام انداختن من هم جوانمردی ات برایت اجازه نمیدهد که چنان کاری را بکنی. این بار او بود که میخندید و میگفت تو بیش ازینکه یک سیاست مدار و مستنطق باشی یک انسان صاف دل و خوش باور هستی. درحالیکه من چنین کسی نیستم اما شناخت من هم نمیتواند مرا فریب دهد یعنی میگویم که او آنقدر جوان مرد بود که ننگ داشت برای جان خود کسی دیگر را قربانی بدهد.

یکی از مشاورین آشی داغتر از کاسه بمن گفت او آدم کشته است وباید کشته شود. با این منطق کلوله و دور از سنجش در تعجب فرو رفتم و گفتم لطفا» همان اسناد آدم کشی هایش را به من بدهید که من از او اقرار بگیردم و شما میتوانید با آن سند اورا به دار افگنید. اما اگر چنین سندی نباشد لطفا» اشخاص فهمیده وطن مارا به این نام و آن نام از بین نبرید.  این دیگر آخر کاربود. ازان بعد بیشتر ازمجید من مراقبت میشدم. و تلاش صوورت می گرفت تا من در دوسیه اعدام اورا بنویسم و بدست دژخیمانش بدهم. اما غم، غصه، زندگی اولاد هایم و درماندگی منطقم مرا چنان به مریضی انداخت که روانه چهارصد بستر اردو شدم.( پانزده روز بعد بعضی از دوستان حین عیادت از من خبر آوردند که چند جوانی مجبور شدند تا پای دوسیه اعدام مجید امضا بگزارند. ناراحتی ام به جائی کشید که پای راستم از حرکت بازماند.

فشار درد پایم بجائی کشید که مرا برای تداوی به تاشکند فرستادند. در آنجا شنیدم که دوست همرزم مجید(شاه محمد) قشله نظامی میربچه کوت را با تمام سلاح ومواد لوژستیکی برده وقشله را نیز آتش زده است. تعداد کشته شده اند و غیره وغیره.

صحبت های مریضان داخل بستر که آنها نیز نظامیان و سیاست مداران بودند زمینه را مساعد ساخت تا بگویم که این اشتباه کلی مشاورین خود تان است (یعنی غیر مستقیم سیاست شانرا تقبیج کردم ) یکی از پروفیسور های ریاضی که با ما بستر بود (پروفیسورقچقاروف) شبی ضمن صحبت به من گفت: با این صحبت ها نمیشود کاری از پیش برد کوشش کن خودت را درجنجال سوق ندهی. آری او درست میگفت. اما چطور میتواند انسانی جلو گفتن ساده خود را که توضیح یک اشتباه صریح است بگیرد. بهر صورت ازان به بعد که تقریبا» اول روزهای کارمشاوران شوروی بود من با مشاور و مشاور بازی عقده گرفتم. این عقده هیچ کاری را از پیش نمیبرد بجز اینکه از درون مرا را بخورد. زیرابی منطقی این توده ناخوانده و نافهم تا عمق وریشه دردورن این دولت بود. کمبود توان مالی چنان محاصره ام کرده بود که به جنون بیشتر سوقم میداد تا به تفکر. ابیاتی چند ازان تفکر های تیمارستاتی خود رابشما مینویسم:

با تو بودن نتوانم – بی تو بودن نتوانم

با تو رفتن نتوانم- با اوگفتن نتوانم

این عجب قصه رسوائی ملک

با هزاران من کاعذ – نوشتن نتوانم

وان یکی گیرسخن- وان دگری حلقه بگوش

راز این مردم بیچاره- نهفتن نتوانم

………………………………

…………………………….

……………………………..

دریکی از روز های تحقیق که مجید در مقابلم نشسته و نظاره گر تلاش های بی ثمرم بود با این کلمات به آرامش من میپرداخت :  تو خودت را به این ماجرا خوردو خمیر نکن می دانم که عوض شخص مسئول شخص مجبوری هستی بنا بران روان خود را میا زار . من درسی سالگی باخود فیصله کرده بودم که سی و پنج سالگی آخرین سال زندگیم است و خواهدبود. اما حالا من  42 سال دارم یعنی هفت سال من فاضل هستم بنا بران جای این نیست که بر بود و نبودم کسی به تشویش شود.

با خود گفتم آری ممکن است کسی جای تو را بگیرد اما با چه قیمتی؟ دوستان راستی کسی که روبرو و در زمان مشکل با این شخص نبوده باشد شناختش مشکل و حتی بعضی بیخردان اورا یک دزد می نامند.  آری ممکن دزد بوده باشد اما دزد خرد جمعی آن بی خردان که حالا با دزدی او فارع از خرد شده اند.

چند هموطن این مرد نستوه با او یکجا در زندان بودند. اله محمد برادر شاه محمد که جوانی بود در سنین 25تا 30 ویکنفر مسن بنام حبیب اله دهقان و دونفر دیکر بنام معلم و نفر پنجمی کاملا» از خاطرم رفته است. همه با روحیه و شجاع بودند اما مجید کسی بود که در وقت انتظار مرگ من میتوانستم ببینم که این مرد شجاع تا چه سر حد نا ترس بود و تا چه سرحد حاکم  و مسلط بر صحبت ها و دریافت کلمات مختصر و موجزبرای دفاع از آرمان خود.»

جریان بازداشت وتحقیق مجید واستواری وپایمردی او در هر حالت زندگی، درس بزرگی برای راهیان راه اوست که از خود بیاد گار مانده است.

وطن فروشان باند خلق وپرچم در تبانی وهم دستی با باداران شان در هجدهم جوزای 1359بعد از بیشتر از 3ماه شکنجه های وحشیانه که تحمل درد آن فقط از مجید ها ساخته بود وبس. او را اعدام کردند وننگ ونفرین ابدی تاریخ را کمایی کرده اند.

مجید هرچند که در گور بی نشانش به هیچ وجه راضی نیست که مرتجعین از او صفت کنند،اما مرتجعین ووطن فروشان اخوانی او را به مثابه یک واقعیت برازنده در مبارزات آزادی خواهانۀ ملت ما در برابر تجاوز سوسیال امپریالیسم اتحاد شوروی انکارنتوانستند و از طریق رسانۀ خود(تلویزیون میترا) دربرنامه (کیش ومات )او را به معرفی گرفتند. متن این معرفی آنچه بود که در مقدمه ویژه نامۀ مجید در مورد شخصیت او از سوی ساز مان ساما نوشته شده است. گوینده تلویزیون میترا ،اصل امانت داری را در مورد خوانش این متن رعایت وبدون کم وکاست آنرا بیان کرد.

اما ،دشمنان دوست نمای مجید، او را به اشکال مختلف به طرزماهرانه ،به الفاظ به ظاهر انقلابی گهگاهی مورد نقد قرار میدهند، بدون درک عمیق از شرایط اجتماعی وتاریخی که مجید در آن به مبارزۀ مسلحانه در برابر غول استعمار جهانی به پا خاست.

واقعیت است که تاریخ تکرار نمی شود ،اما حالات ووضعیت مشابه در تاریخ بوجود مییاید.

در زمانی که مجید زندگی میکرد سوسیال امپریالسم روس به کشورما بی شرمانه و بر مبنای منافع و مطامع آرایش طبقاتی ارتجاع حاکم بر حزب و دولت “اتحاد شوروی “تجاوز کرد.

مجید در آن زمان درخور توان وظرفیت خود ،دربرابر آن از خود عکس العمل نشان داد.سازمان ایجاد کرد،جبهۀ متحد ملی تشکیل کرد وبا اتکا به مردم خود جنگ مسلحانه را در برابر اشغالگران آغاز کرد و سر انجام در راه پیش برد این ضرورت تاریخی وسیاسی شهید شد.

بعد از شهادت مجید قهرمان به اثر مقاومت بی نظیر مردم پا برهنۀ کشور ما وعوامل درونی خود اتحاد شوروی ،نیروهای اشغالگر درسال 1368از افغانستان با سر افگندگی برون شدند.

بعد از خروج اشغالگران روسی ،امپریالیسم امریکا که درکمین فرصت نشسته بود با تمهید غدارانۀ چند دهه ای خود ،با نیرنگ عوام فریبانه زیر نام مبارزه با تروریسم به افغانستان تجاوز عریان وآشکار کرد.این تجاوز محک را برای ناقدان مجید به میان آورده است .

تا این ها نشان دهند که با این همه ادعا های بلند بالا ونقد های شان در برابر اشغال کشورتوسط امپریالسم امریکا از خود چه عکس العملی نشان میدهند ،با این همه تجارب نزدیک به 4دهه واحزابی که دارند و دراین مدت مبارزه کرده اند.این محک قوم گرا ،سمتگرا ومذهب گرا نیست ،از این جهت سیاه می کند روی هر کسی را که در او غش باشد. یعنی کسانی که مجید را از روی غرض ومرض متداول وغیر مارکسیستی نقد وحتی در بعضی از موارد کارهای او را به سخره گرفته باشند.اسناد چنین انسان های دون صفت در نزد ما نه ،بلکه در سایت های خود شان موجود است .گفتیم مجید در برابرتجاوز سوسیال امپریالسم روس به کشورش با آنچه در توان داشت عکس عمل نشان داد.آقایانی که مجید را نقد می کنند آیا قبول دارند که امپریالست ها در راس همه ،امپریالیسم امریکا به کشور شان تجاوز کرده است و این سرزمین دلیر مردانی چون مجید را در نبود شان اشغال کرده اند؟ یقینا» که آقا یان می پذیرند.زیرا که در سایت های خود در روی کاغذ بسیار اصولی تضاد خلق را مشخص کرده اند ،اما در مدت 14سال که از این تجاوز میگذرد ،بجز حزب روی کاغذ ،آنهم در سایت انتر نتی نه در میان مردم ،دیگر از جبهه متحد ملی ،ارتش تودۀ وجنگ خلق که شعار می دهند هنوز که هنوز است خبری نیست.این جاست که روی های مبارزان دروغین سیاه میگردد.

این مردان قلمی حق ناشناس که، درغیبت دیگران پوف می کنند خود میدانند که تیوری بدون عمل یاوه گویی بیش نیست . ما از کارنامه های مجید در زمان خودش از مصادره سلاح قول اردوی پکتیا،سازماندهی اعتصابات بطور نمونه یاد آور شدیم که در آن وقت بیشتر از 7ماه از تشکیل ساما سپری نشده بود.حالا از احزاب انقلابی زیادی درکشور های دیگر میتوانیم نمونه بگیریم که مدت زمان تاسیس حزب وسازمان شان به اندازه مدت زمان تاسیس حزب وسازمان شما نیست ،آنها به استقبال خوادث شتافتند وبعضی از آنها نه تنها که تجاوز را از کشور شان طرد کردند که انقلا ب را (کشورچین)در کشور شان به پیروزی رساندند.شما درکجای مبارزه قرار دارید؟ وچگونه دراین راه کاری نکرده ،بخود تان حق میدهید که در مورد مجید به داوری بنشینید؟

درطی 35سال که از شهادت مجید میگذرد ،سطح درک مردم خیلی ها نسبت به گذشته بالا رفته است.امروز مردم خود شان دوستان و دشمنان شان را می شناسند و در زیر ظلم وستم احزاب وطن فروش واجحاف اشغالگران به ستوه آمده اند وضجه میکشند .آنها به سازمان دهی نیاز دارند تا این ستمکده را سرنگون کنند.شما کجایید که دستان شان را بفشارید؟

میدانیم از لحاظ مکانی دور واز لحاظ توانمندی دستان تان اگر آلوده نگوییم، ضعیف است که بسوی توده ها دراز شود!!!

استعمارگران در کشور ما احزاب اخوانی را ،ایجاد ،تجهیز وتمویل کردند،بعدش مطابق استراتیژی شان گروه جاهلتر از آن طالب را بوجود آوردند و حالا داعش را .اگر احزابی که خود شان را مارکسیست -لینینست -مائوئیست به حساب می آورند و یک ذره کمتر از این را نمی پذیرند دراین شرایط گامی به جلو مانده نمی توانند با کدام جرأت عملکرد مجید را که دربرابر سوسیال امپریالیسم شوروی وسگان امپریالست های غربی( ارتجاع داخلی )برخاست ،رزمید وشهید شد آنرا بسادگی مورد انتقاد قرار میدهند؟

رفیق اکرم یاری اگر نخستین بنیان گزار خط مائویستی در افغانستان است،مجید بی تردید تطبیق کنندۀ با درایت این اندیشه درجامعه است واگرکسی این حقیقت را نپذیرد،وجود آفتاب را نیز او ،انکار می کند .برای تثبیت این گفته، ما شاهد مییاوریم .قبل از ایجاد سازمان آزادیبخش مردم افغانستان تعدادی از سازمان های دیگر از بقایای سازمان جوانان مترقی ویاجریان (شعله جاوید)تشکیل گردیده بود ،اما هیچ یکی از آنها نتوانست مانند ساما در جامعه برآمد مستقل کند.از همین جهت است که حتی مردم نام وهویت آنها را نمی دانند.ولی سا زمان آزادیبخش مردم افغانستان و رهبران آن را دوستان و دشمنان خلق میدانند.این هویت وجایگاه را کسی یا کسانی به آن به رایگان نداده است.خون های بهترین ها ی این سازمان که در راه مبارزه علیه ارتجاع واستعمار ،ریخته است آنرا معرفی کرده است.بیایید یکدیگر مان را صادقانه و مطابق اصول وارزش های پذیرفته شده انتقاد کنیم ،برای اصلاح در سبک کار انتقاد کنیم،اگر واقعا» عیبی در کار باشد .انتقاد باید سازنده باشد ،نه ویران کننده .ما یک چیز را باید بدرستی فهمیده باشیم که، ما دوستان خود را انتقاد می کنیم نه دشمنان خود را،بخاطری که ما تعهد کرده ایم دشمنان ما را که دشمنان خاک ومردم ما هستند نابود می کنیم وتمام توان خود را دراین راه به مصرف می رسانیم. ما نمی گوییم که مجید در تمام کار هایش اشتباهی نکرده است.بخاطری که انسانی که کار ومبارزه می کند اشتباه هم می کند.فقط کسانی هیچ اشتباه نمی کنند که کار نمی کنند که باز هم این کارشان در ماهیت امربزرگترین اشتباه است.سازمان های به زعم خود شان انقلابی در زمان تجاوز سوسیال امپریالسم روس به افغانستان جنگ مسلحانه را رد کردند واین کار خودش بزرگ ترین اشتباه بود. ما میگوییم که ، درجریان کار شاید اشتباهی صورت گرفته باشد.ما میگوییم مجید یا مجید های دیگر لازم است که مجید را انتقاد کنند که کار های بهتر وروشن تر از او انجام دهند واشتباه نکنند در آنصورت حق دارند که او را انتقاد کنند.کسانی که در طی یک ونیم دهه اخیر یا پیشتر از آن مجید را انتقاد کرده اند ،یک بار خود شان را از لحاظ کار ومبارزۀ مجید که، در بالا به شمه ای از آن اشاره نمودیم دربرابر مجید قرار دهند وببینند که قد شان در کجای مجید قرار میگیرد.ساز مان آزادیبخش مردم افغانستان یعنی تکامل عالی وتداوم جنبش دموکراتیک نوین که درپراتیک اجتماعی شرکت نمود و مبارزه زیر سقف را به سخره گرفت.ما به راهی که مجید ودیگر جان باخته گان پشکسوت سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ساما در راه رهایی توده ها ومبارزه در برابر استعمار وامپریالیسم وارتجاع باخون شان خط سرخ انقلاب را ترسیم ورنگین کرده اند باورداریم ودراین راه تا تحقق آرمان های عالی انسانی آنها بخاطر ساختن یک جامعه بدون طبقه وعاری از هرگونه بی عدالتی به پیش می رویم،نمیگوییم که خواهیم رفت.

با درفش سرخ مارکسیسم-لنینسم-مائوئیسم به پیش!

انقلاب زنده باد!

یا مرگ یا آزادی!

هجدهم جوزای ۱۳۹۴ خورشیدی   

 

سازمان کارگران افغانستان از 35 مین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی محفل یادبود در داخل کشور برگزار نمود

امروز هجدهم جوزای 1394 خورشیدی از 35 مین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی بوسیله دژخیمان مزدور سوسیال-امپریالیسم روس،  محفل یادبود بوسیله سازمان کارگران افغانستان و برخی از رفقای خارج تشکیلات که به این محفل دعوت شده بودند، برگزار گردید. از هجدهم جوزا سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی هر سال محافل یاد بود بوسیله دوستداران و راهیان راه مجید و حتی بوسیله مدعیان هر چند نا استوار و کج دار و مریز آرمانهای وی برگزار میگردد. بیشتر این محافل جنبه نمایشی و نه رزم جویانه داشته و اغلب در خارج از مرز های کشور، عمدتا در کشور های اروپایی برگزار میگردد. ویژگی محفل تدویر یافته بوسیله رفقای سازمان کارگران افغانستان و سایر رفقای دعوت شده بوسیله این سازمان در آن است که این محفل در داخل کشور، در یکی از ولایات برگزار گردیده است. این ویژگی در نوع خویش کم نظیر است. در شرایطی که اشغالگران امپریالیست بر مملکت بساط استعماری خویش را گسترده اند و جنایت کاران جهادی، طالبی و داعشی در هر گوشه و کنار کشور علیه نیرو های مترقی صف آرایی کرده اند، در اوضاعی که کانتور های رژیم پوشالی بو میکشند و در جستجوی بارقه های نور و در صدد ردیابی نیروهای مترقی و آزادیخواه اند، در چنین یک فضای مختنق، برگزاری محفل یاد بود از سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی در داخل افغانستان،‌کاری است کارستان. بی گزافه گویی و فارغ از هر گونه لاف و بلوف، این کار تنها میتوانست در پرتو همت و شهامت رفقای سر بر کفی صورت پذیرد که از جان و دل به مجید و آزادی مملکت خویش عشق می ورزند. تنها پروانه هایی که گرد شمع رهایی می چرخند و به آزادی مملکت خویش از چنگال اشغالگران استعمارگر می اندیشند، با قبول همه گونه مصائب و خطرات جرئت اقدام به این مهم را دارند. این تجلیل با «شمع افروختن»‌های پوشالی کسانی که از دم و دستگاه «شاه شجاع ثالث» عدالت می طلبیدند و دادخواهی می کردند،‌فرق ماهوی دارد. «شمع افروختن»‌آنها، خود مشاطه گری بی مایه بر آستان رژیم پوشالی بود. رژیم نیز مانع از افروختن «شمع های یادبود» شان نشد. اما برای سازمانی نظیر سازمان ما که علیه امپریالیسم، فئودالیسم و کاپیتالیزم بروکراتیک می رزمد و مبارزه مخفی را از پیش می برد، برای سازمانی که «نامشروع»‌و غیر قانونی است، دست زدن به این تجلیل نه تنها خالی از مخاطرات جدی نبود بلکه جرئت و شهامت انقلابی می طلبید، چیزی که رفقای سازمان ما ثابت کردند که آراسته با آن مهم اند. از آنجایی که سازمان ما همه قوای خویش را در داخل مملکت علیه اشغالگران و رژیم پوشالی متمرکز نموده است، با طبقات ستمدیده و روشنفکران مترقی و انقلابی رابطه ارگانیک دارد،‌لحاظا از این جهت تدویر محافل یادبود برای ما از این جنبه، سهل می توانست بود، و این جنبه بود که ما را در امر اقدام به این مهم، از لحاظ معنوی یاری رسانید. شماری از رفقای خارج تشکیلات ما که با رفقای سازمان ما ارتباط رفیقانه دارند، نیز در محفل یاد بود ما اشتراک ورزیدند. این امر خود نشان داد که همانگونه که ما به سکتاریسم وقعی نمی نهیم، رفقای صدیق خارج از تشکیلات نیز خلوص انقلابی و جنبه ضد سکتاریستی فعالیت های ما را درک نموده اند و در امر تجلیل از شخصیت و کارنامه های انقلابی شهید مجید کلکانی با ما همنوا شدند. در این محفل، شماری از رفقای سازمان کارگران افغانستان از ولایات مختلف کشور گرد آمده بودند و با اشتراک فعال خویش دین انقلابی خویش را نسبت به شخصیت رفیق مجید و مادر-وطن ادا کردند. از آنجایی که این محفل با نهایت مخفی کاری توام بود،‌نیز نسبت اختناق مسلط بر کشور ، امکان یک همایش وسیع وجود نداشت، شمار اشتراک کننده گان نمی توانست بیش از حدی باشد که ما دعوت نموده بودیم. ده ها رفیق دیگر که خواهان اشتراک در این محفل بودند متاسفانه نسبت مشکلات و نبود امکانات جهت فراهم آیی، نتوانستند در این محفل باشکوه شرکت کنند. با آنهم، آنعده از رفقا که در این محفل گرد هم آمدند، تا جایی که مقدور بود از رفقای غائب نمایندگی کردند و پیام ها و درود های آتشین شانرا رسانیدند.

comrade_majid_martyre_dayمحفل به ساعت 8:10 دقیقه صبح روز 18 جوزای 1394 خورشیدی آغاز یافت. در شروع محفل، پس از تمهید و معرفی برنامه،‌ محفل با نواختن سرود انترناسیونال رسماء آغاز یافت. رفقای شرکت کننده،‌همه حین گوش دادن به سرود،‌بر پای ایستادند و انترناسیونال را پاس داشتند. سپس گرداننده ء برنامه از حضار خواست تا به یاد و پاس شهدای گلگون کفن راه انقلاب افغانستان،‌یک دقیقه سکوت کنند. سپس آن، بخشهای محفل به معرفی گرفته شد. محفل دو بخش داشت: بخش نخست سخنرانی ها و خوانش مطالب بوسیله رفقای سازمان و رفقای خارج تشکیلات در مورد رفیق شهید مجید کلکانی،‌و بخش دوم «بحث آزاد»‌بود تا بقیه رفقای حاضر در محفل نیز در برنامه حضور فعال داشته باشند. بحث آزاد بیشتر متمرکز به تحلیل اوضاع ملی و بین المللی بود. در فاصله میان هر سخنرانی و خوانش مطالب، شعر های انقلابی،‌موسیقی انقلابی و مطالب سرخ بوسیله گرداننده ء‌برنامه ارائه میگردید. یک تن از رفقا در امر پخش موسیقی و کلیپ های سرخ گرداننده را یاری میرسانید.

سند پایه سازمان کارگران افغانستان به مناسبت هجدهم جوزای 1394 خورشیدی 35 مین سالگرد شهادت رفیق مجید کلکانی بوسیله رفیق «باعث» از اعضای کمیته مرکزی سازمان کارگران افغانستان برای حضار به خوانش گرفته شد. در جایی از این سند، چنین آمده است:

«ما راه خارائین انقلاب سرخ خویش را با درفش سرخ رفیق مجید کلکانی به پیش میرویم. در این راستا، مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم را راهنمای عمل خویش قرار میدهیم، و تطبیق خلاق حقیقت جهانشمول مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم در شرایط مشخص کشور خویش را به کار می بندیم. این تطبیق خلاق که همان تیوری انطباقی است، همانا مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم اندیشه اکرم یاری میباشد.»

پس از خوانش سند پایه بوسیله رفیق «باعث»، از رفیق (ز.پ) از فعالین سابقه دار جنبش دموکراتیک نوین افغانستان، خواهش به عمل آمد تا پیرامون شخصیت و کارنامه های رفیق مجید کلکانی گفتنی های خویش را به حضار بیان دارد. رفیق مذکور، سخنان مبسوطی پیرامون موضوع داشتند و همچنان بررسی تحلیلی از اندیشه های رفیق مجید کلکانی در حوزه معرفت شناسی ارائه کردند. سخنرانی رفیق با کف زدن های حضار بدرقه گردید.

comade_kalakaniسپس سایر رفقا مطابق سناریو سخنرانی ها و گفتنی های خویش را ارائه داشتند. محل تدویر محفل، با عکس بزرگی از رفیق مجید کلکانی مزین بود. همچنان شعار های وزین و سرخ دیوار ها را آراسته بود و رساننده ء رسالتمندی و جدیت رفقای دست اندر کار بود، شعار هایی که به تجلیل از رفیق مجید و گرامیداشت از اندیشه ء صدر اکرم یاری دلالت میکردند و امر انقلاب را مطرح می نمودند. در پهلوی شعار ها، مجموعه ء نفیسی از تصاویر شهدای جنبش دموکراتیک نوین خلق افغانستان بر دیوار ها نصب بود. هر تصویر گویای جانفشانی های بزرگانی سرخ بودند که در راستای دفاع از منافع زحمتکشان و در راه آزادی خلق خویش جانهای شیرین خویش را ایثار و نثار نموده بودند.

comrade_majid_martyrecomrade_stalinsickle_and_hammermahak_mlmcomrade_akram_yarired_redرفیق «فرهمند» از اعضای کمیته مرکزی سازمان کارگران افغانستان از نبرد مقدس جانباختگان جنبش دموکراتیک نوین کشور به نکویی یادکرده به لزوم بالا بردن آگاهی انقلابی در میان فعالین جنبش کمونیستی مائوئیستی کشور تاکید ورزیده و با حنجره ء رسا چنین بیان داشت:

» سازمان کارگران افغانستان ادامه دهنده ء‌این نبرد مقدس شده است»

وی سخنان خویش را چنین آغاز نمود:

«رفقای هم ریشه و هم اندیشه، درود های سرخ مائوئیستی نثار تان باد!»

سپس در ادامه سخنان خویش در جایی به نقش ارتقای دانش فعالین چپ  و مسلح بودن انقلابیون به علوم مثبته، چنین گفت:

» داشتن نیت نیک و ایثار و جرائت بدون داشتن دانش لازم نمی تواند به تنهایی سبب شود که در جمع خدمت گذاران خلق محسوب شویم.»

وی به نقد سازنده از اشتباهات سازمانهای چپ انقلابی گذشته ء‌کشور وقع فراوان نهاده، گفت:

» احزاب و سازمانهای که در این کشور قبل از ما درفش نبرد علیه ستم را بر افراشته بودند بنا بر عدم شناخت از خود و دشمن امروز مورد نقد و انتقاد هستند. قضاوت تاریخ و آیندگان بی رحم است. کم نیست کسانیکه با اشک ریزی بزرگترین رهبران فداکار جنبش انقلابی ما را به خودکشی متهم میکنند…..در تاریخ مبارزات طبقاتی از فرماسیون اجتماعی-اقتصادی برده داری تا امروز کشف کارل مارکس فیلسوف بزرگ قرن نوزده جایگاه ویژه علمی و تعین کننده دارد. ما راهیان آموزش خلاق علمی این فیلسوف بزرگ اگر عملکرد اسلاف مانرا با دقت مطالعه نکنیم و تجارب گذشته را جمعبندی و تعمیم نبخشیم بدون شک که راهی به دهی نمی توانیم ببریم. گام بر داشتن در مسیر پر چالش سعادت انسان کار هر شخص خود خواه نیست. با دم در بایستی ها و کشانده شدن های بدون آگاهی و سر شوراندن های ناآگاهانه نمیتوان از پیشگامان مسیر سعادت مردم شد. تجربه می نمایاند که مغز های خالی و صرف داشتن نیت نیک نمی تواند مسبب خدمت به خلق باشد.»

وی در اخیر سخنان خویش ایجاد سازمان کارگران افغانستان را یکی از گامهای ارزنده در راستای «بلند کردن درفش حق خواهی، عدالت و انسانیت دانسته و مبارزهء دادخواهانه و انقلابی این سازمان را که پیشآهنگ کارگران افغانستان است، برای همه خلق افغانستان تبریک و تهنیت» گفت. سخنان این رفیق گرامی، با این شعار ها ختم گردید:

«به پیش در راه برآورده شدن آرمانهای والای انسانی و انسانیت!

به پیش از ماقبل تاریخ بسوی تاریخ واقعی انسانی!»

رفیق «هادی»‌ یکی دیگر از رفقای سخنران در محفل، که عضویت کمیته مرکزی سازمان کارگران افغانستان را دارد، شرح و تحلیل مبسوطی از حوادث سیاسی چهاردهه اخیر کشور را برای حضار تقدیم نموده، و شرایط و عللی را که منجر به دستگیری و اعدام رفیق مجید کلکانی بوسیله مزدوران سوسیال امپریالیسم روس شد، به بررسی گرفته و کمبود آن رهبر گرانمایه را گوشزد نمود.

رفیق هادی، سخنان خویش را چنین آغاز نهاد:

» شفق خونین هجدهم جوزا بار دیگر از راه فرا رسید. در این روز 35 بهار قبل از امروز خورشید صبحگاهی که تاریکی ها را له کرده بود با نفس سوخته از جنگ سیاهی، وقتی به افغانستان رسید، هم تبار و هم رزم خود مجید کلکانی را دید که در نبرد علیه سیاهی سینه ستبر پر از آرزویش بدست قافله ددان شب پرست در آن روز مشبک گردیده است. خورشید زخم های او را بوسه باران کرد و با تمام درد و اندوه در راه مبارزه خود علیه سیاهی ادامه داد و ما همچنان!!!

جنبش انقلابی افغانستان به واقعیت تا کنون کمبود او را بطور جدی احساس میکند و با گذشت 35 سال جای او را پر نتوانسته است. وضعیت موجود مبین این خلاء است.

جای تو خالیست رفیق!

نسخه صد چمن زدیم بهم

نیست رنگی که یار را ماند!»

وی در جای دیگر از سخنان خویش چنین گفت:

«تاریخ مبارزات خلق کشور ما مشحون از جانبازی ها و قهرمانی های باشندگان این خطه قهرمان پرور است، اما گاهگاهی نابکارانی نیز عرض اندام کرده اند و در آزادی را به پیش پای خوکان تجاوز گر ریخته اند. مانند شاه شجاع، ببرک کارمل و دیگر رهبران (حزب دموکراتیک)، حامد کرزی، اشرف غنی احمد زی و شرکای بدنام شان. تاریخ از ذکر نام این چنین «انسان ها» که در جهت تامین منافع استعمار بر ضد منافع ملی کشور خود قرار گرفته اند، شرم دارد.

در مقابل اینها بزرگمردانی چون رفیق مجید کلکانی را در تاریخ معاصر کشور ما داریم که در راه نجات میهنش از زندگی خود گذشت و افتخار تاریخ گردید.»

رفیق هادی،‌نقش برجسته رفیق اکرم یاری به مثابه ء‌خط گذار مائوئیسم در افغانستان را ستوده،‌اندیشه اش را ارج نهاده،‌و پیوند رفیق مجید کلکانی با اندیشه صدر اکرم یاری را چنین تبیین کرد:

» رفیق اکرم یاری اگر نخستین بنیان گذار خط مائوئیستی در افغانستان است، مجید بی تردید تطبیق کننده ء با درایت این اندیشه در جامعه است و اگر کسی این حقیقت را نپذیرد، وجود آفتاب را نیز او انکار میکند.»

علاوه بر رفقای مذکور سازمان کارگران افغانستان و  سه تن دیگر از رفقای این سازمان که اشعار انقلابی خواندند، قسمی که در بالا ذکر کردیم شماری دیگر از رفقا خارج از تشکیلات ما نیز سخنرانی هایی در مورد رفیق مجید داشتند. از رفیق (زرپال) قبلا ذکر کردیم. یکی دیگر از رفقای خارج تشکیلات ما که رفیقانه دعوت ما را پذیرفته و سخنرانی عالیی داشتند، رفیقی است که شغل مقدس «پزشکی» دارد. رفیق «داکتر» در جایی از سخنان پر مغز خویش چنین گفتند:

«از مجید یاد کردن و لی راه او را ترک کردن کار را به جایی نمی برد. دشمنان خلق ما به نیرنگ های مختلف کشور و مردم ما را به تباهی می کشانند، با اینهمه داشته های بزرگ که ما از پیشکسوتان ما به ارث برده ایم، در برابر ستم بزرگ که همه را متاثر کرده و میکند حرکت نکردن و بهانه های مختلف آوردن کار نادرست و در حقیقت بنحوی رضایت نشان دادن به وضعیت جاری است و استعمار جهانی و پادوان بومی اش از آن بهره گیری میکنند و بر ستمگری شان علیه کشور ما می افزایند»

تنی دیگر از رفقای خارج تشکیلات، در جایی از سخنان خویش، بر غیر تشکیلاتی ماندن شماری از رفقا انتقاد ورزیده و اعلام داشتند که تنها شگرد اصولی و چاره ء‌کار همانا در تشکیلات پذیری و انسجام یابی رفقایی است که داعیه دار انقلاب و مبارزه انقلابی اند.

بخش نخست محفل با خواندن شعر «کولی» از شهید رفیق انیس آزاد به فرجام رسید. سپس بخش دوم برنامه یعنی بحث آزاد آغاز یافت. پس از صرف طعام چاشت، دوباره بحث آزاد ادامه یافت. محفل پس از جمع بندی بوسیله یکی از رفقای سازمان کارگران افغانستان،‌در فضایی سرشار از رفاقت انقلابی و صمیمیت کمونیستی، حوالی 3 بجه بعد از ظهر خاتمه یافت.

rafiq_majidcomrade

گزارش: ف. فرهوش