قتل عام كارگران در افريقاي جنوبي

 

قتل عام كارگران در افريقاي جنوبي

رژيم اپارتايد افريقاي جنوبي كه از بدنام ترين حاكميت هاي رسواي تاريخ بود، در شمار رسواترين مظاهر راسيستي و ضد بشري بورژوازي و ارتجاع،‌ثبت تاريخ جهان است. اما، بعد از به اصطلاح فروپاشي آن رژيم،‌نه تنها وضعيت ستمديده گان بهبود نيافت، بلكه اينك با فاشيسم بورژوازي افريقاي جنوبي،‌فاشيسمي كه ناشي از ددمنشي هاي سيستم جهاني امپرياليسم عموما، و امپرياليسم انگليس خصوصا ميباشد، مواجه هستيم. طبقه كارگر افريقاي جنوبي، محروم ترين و ستمديده ترين طبقه در آن كشور است. اين طبقه از يكسو توليد نعمات مادي را به عهده دارد، از ثمره رنجش نه تنها طبقات حاكمه استثمارگر افريقاي جنوبي بلكه امپرياليسم انگليس عمدتا پروار ميشود، از سوي ديگر، خود اين طبقه در سخت ترين شرايط معيشتي به سربرده، و به شديد ترين نحوي استثمار ميشود. مطبوعات بورژوازي و ايادي قلمي طبقات حاكمه در افريقاي جنوبي، نيز در سراسر جهان، به تحقير از توده هاي رنجبر پرداخته، و حتي مجموع توده هاي آن كشور را به نامها و القاب تحقيرناك نظير «ملت ناآرام» ، «ملتي معتاد به اعتراضات خشن»، «ملتي معتاد به جرايم وحشتناك» ياد ميكنند. شورشهاي عادلانه توده ها بر ضد طبقات حاكمه و حزب خاين » حزب كنگره افريقاي جنوبي»، همه مبين مقاومت ملي- دموكراتيك و حتي ضد امپرياليستي توده ها بوده، متاسفانه نسبت نبود حزب يا احزاب قوي ماركسيست-لنينيست-مائوئيست در اين كشور، توده ها محروم از داشتن سكاندار كبير خويش بوده اند، و اعتراضات، اعتصابات ودر يك قلم، مبارزات توده يي، به نتايج مطلوب نرسيده، و جنبه خود جوش در مبارزه، عمده گي دارد. مبارزاتي كه محروم از قطب نما و سازماندهي حزب پرولتري ماركسيست-لنينيست-مائوئيست باشد، هرگز نمي توانند پرولتاريا و متحدانشان را از شر سيستم كثيف سرمايه داري و استثمار وحشيانه اين فرماسيون اقتصادي دشمن بشريت رهايي بخشد. تنها ماركسيسم-لنينيسم-مائوئيسم به مثابه ايدئولوژي راهنما و فرمانده انقلاب جهاني است كه ميتواند پرولتاريا و ساير ستمديده گان افريقاي جنوبي را به سوي رستگاري وسوسياليسم رهبري نموده، نويد بخش جامعه فارغ از ستم و استثمار يعني جامعه بي طبقه ي كمونيستي باشد. طبقات حاكمه افريقاي جنوبي، از همين خلاي نبود نيروهاي پيشاهنگ مترقي استفاده نموده، حملات شديدي را برضد طبقات محروم سازماندهي نموده اند. در اين ميانه، پرولتارياي افريقاي جنوبي بيشترين ضربات را متحمل گرديده، و آسيب پذير طبقه بوده است. اعتصاب كارگران معدن پلاتينيوم ماريكاناي افريقاي جنوبي، كه به تاريخ دهم آگست سال روان (2012 ) ميلادي آغاز يافته بود، سرانجام به روز پنجشنبه شانزدهم آگسست، وارد مرحله مبارزات مسلحانه ميان كارگران و پوليس وحشي افريقاي جنوبي شد. كارگران كه از داشتن اسلحه مجهز محروم بودند، با قمه، ميله هاي آهني، چماق و چوبدستي در برابر پوليسي كه تا بدندان مسلح بود قرار گرفتند. جالب آنست كه اين نيروي وسيع سركوب پوليسي كه دست كمي از فاشيست ترين نيروهاي سركوب عصر امپرياليستي ندارد، ادعا ميكند كه ما «در برابر كارگران تا به دندان مسلح قرار گرفتيم، و مي بايست مسلحانه سركوب شان كنيم». حال آنكه در اين روز، نيروهاي سركوبگر «امنيتي» و پوليس رژيم پوشالي افريقاي جنوبي، براي كارگران اعلام اولتيماتوم نموده بودندكه يا مي بايست دست از بالاي كارشان رفته دست از اعتصاب بكشند، ويا اينكه در برابر حملات مسلحانه قرار گيرند. بدين ترتيب مي بينيم كه كارگران در حقيقت، در مقابل حمله مسلحانه نيروهاي سركوبگر رژيم قرار گرفتند و گزيري از دفاع از خويش جهت ادامه بخشيدن به اعتصاب خويش نداشتند. آنان نمي خواستند كه دست از مبارزات برحق خويش بردارند و يكصدا خواهان افزايش دستمزد خويش بودند. اسلحه ابتدايي كارگران در برابر اسلحه مجهز پوليس سركوب، تقريبا هيچ محسوب ميشد و در مقايسه با آن ميشد گفت كه:كارگران دست خالي به مصاف گرگان سرمايه داري آمده بودند. اما، اراده پرولتارياي افريقاي جنوبي كما اراده پرولتارياي انقلابي ساير كشور ها، خمي برابرو نيافگنده، و كارگران رزمنده و دلير، استوارانه در برابر گرگان سرمايه ايستادند. چنانكه تقريبا بيشتر رسانه ها ( حتي رسانه هايي كه سر در آخور سرمايه دارند) تصاوير كارگران خشماگيني را كه با چوبدستي ها، ميله هاي آهني و قمه ها به سوي پوليس وحشي هجوم ميبرند را به نشر رسانيده اند. در اين ميانه، عكسي كه از كارگري كه از شدت خشم تيغ برهنه خويش را با دهان ميليسد، توجه همگان را برانگيخته است. آري، اين پرولتر و ساير پرولتر مردان و زنان هم طبقه اش، براي از دست دادن هيچ چيزي نداشتند كه از خيزش و مقاومت در برابر استثمارگران ابا ورزند. در مقابل، اين پرولتر مردان و پرولتر زنان،‌در صورتي كه در سنگر مبارزه پافشاري ورزند، «جهاني براي فتح» در انتظار شان است. اينست رمز شكوه آن تصوير و ابهت ليسيدن تيغ ظفر نموني كه با خون دژخيمان سرمايه داري، آبداده ميشود. صحن رزمگاه، از سويي، سايه روشني از كمونيان پاريس، پرولتارياي رزمنده را كه با نثار خون خويش، از شرافت آرمان خويش به دفاع برخاسته بودند را فراياد مي آورد، و از سوي ديگر، شكست محتوم پرولتاريايي كه با امكانات جنگي تقريبا نزديك به هيچ، در برابر رژيمي مستقر از خونخواران تاريخ‌،- فرزندان رژيم اپارتايد- قرار گرفته اند را ميرسد. اما اين پرولتاريا، از آن قماشي نيست كه با شكستي از جاي جنبد و بيدي نيست كه باد – ولو باد صرصر بورژوازي اش بلرزاند. پشتوانه اين پرولتاريا، تمامت پرولتارياي افريقاي جنوبي خصوصا، و پرولتارياي بين المللي عموما ميباشد. اين «شكست» فقط آغاز راه است، و پيروزي فرجامين از آن پرولتاريا، و از آن خونهايي است كه در نبرد اين «پنجشنبه» ريخته مي آيد ، تا باشد كه سدر انقلاب، آبياري گردد. با آنكه از همان دهم آگست به نظر ميرسيد كه اين پرولتاريا نه «آنست كه روز جنگ بيني پشت وي» و او «همانست كه در ميان خاك و خون بيني سري»، و نيز معلوم بود كه دژخيمان سرمايه را نيز خواستي سواي درهم شكستن صف مقاومت و شورش كارگران نيست، با آنهم اين روزهاي شانزده و هفدهم آگست بود كه حماسه جانبازي هاي كارگران افريقاي جنوبي، و خفت رژيم فاشيستي و دژخيم گري پوليس آن كشور، به مثابه نمونه هاي زنده يي از مبارزه طبقاتي آشتي ناپذير ميان بورژوازي و گوركنان اش يعني پرولتارياي پيكارگر ثبت تاريخ گرديد. شمار كشته شده گان كه البته به اساس آمار رسمي به ده نفر ميرسيد، اينك به تاريخ هفدهم آگست اعلام ميشود كه نزديك به چهل پرولتر ديگر نيز وحشيانه بدست پوليس ي زاده ي اپارتايد به شهادت رسيده است. كشتار وحشيانه پرولتارياي افريقاي جنوبي كه به خواست مستقيم شركت «لونمين»‌انگليسي كه صاحب معدن پلاتين افريقاي جنوبي است، بوسيله پوليس و ارتش رژيم مزدور امپرياليزم صورت گرفته است، ميرساند كه: هنوز اپارتايد حاكم است، و آزادي سياهان را نمي توان با اعلام منشور و دستور، و با كاغذ بازي ها اعلام نمود،‌بل اين راسيسم است كه در منشور مبارزه طبقاتي، خويشتن را معرفي ميدارد. آري! مبارزه سياهان،‌همانگونه كه به درستي تحليل شده است، در آخرين تحليل، مبارزه طبقاتي است. دو ديگر اينكه، در برابر تيزي لبه تيغ رژيم دژخيمان افريقاي جنوبي، فرقي ميان سياه و سفيد نيست، و منطق سرمايه، جز تكاپوي از براي كسب سود بيشتر چيزي ديگري را به رسميت نمي شناسد. «پنجشنبه خونين» افريقاي جنوبي، لكه ننگي است كه براي ميليونم بار به دامان سرمايه داري رقم ميخورد، اما افتخاري است از براي پرولتارياي افريقاي جنوبي خصوصا و پرولتارياي بين المللي عموما. كشتار دسته جمعي پرولتاريا بوسيله دژخيمان سرمايه در اين روز، نشاندهنده دور جديدي از فاشيستي شدن حملات هار سرمايه داري بر سپاه كار و رنج بوده، و در مقابل، همانگونه كه پرولتارياي افريقاي جنوبي نشان دادند، مسلح شدن پرولتاريا، يگانه وسيله واقعا مطمئن جهت رزميدن استوار بر ضد سرمايه است. درسي كه بايد گرفت اينست كه: پرولتاريا بايد طبقه خويش را چنان بسيج نمايد تا با دست يابي به سه سلاح معجزه آساي خويش يعني حزب كمونيست (مائوئيست) پرولتري، ارتش پرولتري و جبهه متحد ملي ضد امپرياليستي، ظفرنمون در برابر امپرياليسم و سگان (وطني)آن قد علم نموده، و به سوي سوسياليسم مارش كنند. صدر گونزالو به درستي ميگفت كه: جنگ ميان خلق و دشمنان خلق عبارت از جنگ ميان توده هاي ستمديده غير مسلح و اقليت حاكم اما مسلح است. بايد اين اكثريت ستمديده را مسلح نمود تا اقليت استثمارگر را خلع سلاح ساخته، و به عمر كثيف استثمار و استعمار خاتمه بخشيده، و درنتيجه انواع ستمگري ها و تبعيضات را از ميانه برداريم. آري، درياي توده هاي مسلح به كار است تا باشد كه گرگان مسلح سرمايه را سر به نيست كنند. صدر مائوبه درستي از مراكز طوفانخيز انقلاب جهاني(آسيا، افريقا و امريكاي لاتين) ياد نموده بود. نكته مركزي و خيلي ها مثبت در اعتصاب كارگران افريقاي جنوبي در اين است كه اين اعتصاب، برخلاف بسياري از اعتصاباتي كه با دستان خالي رخ ميدهد، اين بار توسط پرولتاريايي كه به اهميت مسلح شدن ( با اينكه هنوز با اسلحه ابتدايي بسيج شده است) پي برده است. اين اعتصاب مسلحانه كه از نقطه يي از يكي از مراكز طوفانخيز انقلاب جهاني برخاسته است، مبين درستي مشي اعتصاب كننده گان(مشي مسلح شدن) است. با تاسف، نسبت نبود حزب پيشآهنگ پرولتري، اين مبارزات، همانگونه كه قبلا به خون نشسته بود، اين بار نيز به خون مي نشيند. اما، خوني كه در راه انقلاب ريخته ميشود، بر هدر نيست. خون پرولتارياي انقلابي، جنگل گشن مبارزات انقلابي توده يي را آبياري نموده، و طلايه دار پيروزي انقلاب جهاني پرولتاريايي است. هزاران كارگر معدن پلاتينيوم در افريقاي جنوبي كه دست به اعتصاب زده اند، راه را از براي ساير برادران و خواهران هم طبقه ي خويش نشان داده اند. كجايند آن نهادهاي مدعي «دفاع از حقوق بشر»؟ كجاست آن نهاد نامنهاد «ديدبان حقوق بشر»؟ به يقين كه «خاموشي» اينهمه نهاد هاي نامنهاد مدعي حقوق بشر، نشاندهنده ماهيت پليد بورژوايي اين نهاد هاي بي وجدان است، نهاد هايي كه جز نهادينه ساختن تجاوزگري هاي امپرياليسم و سرمايه داري كاري ندارند، و جز توجيه گري وحشت آفريني هاي استثمارگران و استعمارگران كور دل، كاري از آنها ساخته نيست. در غياب بلوك سوسياليسم، در شرايطي كه حتي يك دولت سوسياليستي در جهان موجود نيست، اين بورژوازي «حق» دارد كه بدمستي كند، و دستان خويش را باخون پرولتاريا خضاب بندد. اما، اين بورژوازي بد مست نبايد فراموش كند كه در مقابل خيزش هاي ظفر نمون، و در مقابل آينده محتوم يعني برپايي جنگ هاي خلق در سراسر جهان،‌پايايي خويش را از دست خواهد داد، و مترافق با آن، آقايي خويش را نيز براي هميشه از دست خواهد داد. پرولتارياي انقلابي، انقلاب قطره قطره خوني را كه از كارگران معدن پلاتينيوم افريقاي جنوبي ريخته است، را از امپرياليزم و سگان دست آموزش خواهد گرفت. بگذار دلقكاني نظير «روجر فيليمور» ( ريس شركت لونمين انگليسي يعني برده دار برده هاي افريقايي معدن پلاتينيوم افريقاي جنوبي) مدعي شوند كه اين پوليس و نه شركت وي بوده اند كه مسئوليت رخداد ها ( وقتل عام كارگران) را به عهده دارند. پرولتارياي بين المللي ميداند كه آن پوليس «وطني» كه دست به كشتار كارگران هم وطن خود زده است، سگان دست آموزي است كه در خدمت ارباب (شركت لونمين و امپرياليسم انگليس)قرار دارد. طرفه نوازشگريي كه اين لونمين به عمل مي آورد، و همانگونه كه بوسيله ايادي خويش كارگران را قتل عام ميكند، در ملا عام( درحضور رسانه ها) باز همه سنگ ها را به سر بزدلان مزدور خويش ميزند اما اين سگان مزدور امپرياليسم حتي جرئت آنرا نيز ندارند كه بگويند: اربابا! ما كه دست به خون كارگران «هم وطن» خويش خضاب كرديم، به دستور تو بود، حال چرا ما را رسوا ميسازي و خويشتن را مبرا؟ » پر واضح است كه از غلامان حلقه بگوش امپرياليسم چنين شهامتي و چنين بياني هرگز متصور نخواهد بود. اين آقاي امپرياليست(رئيس شركت لونيمين) بي شرمي و وقاحت را به حدي ميرساند كه اعتصاب كارگريي را كه بيش از يك هفته دوام داشته است و تلافات ناشي از آن را امري مربوط به «نظم عامه» دانسته و ميگويد كه «به مناسبات كار{و سرمايه} ارتباط ندارد! زهي پليدي كه اين آقايان امپرياليست را در نهاد، نهادينه گشته است!

(عين سخنان اين آقا كه ميخواهد سر همه جهانيان كلاه بگذارد به زبان انگليسي قرار ذيل است:

‹It goes without saying that we deeply regret the further loss of life in what is clearly a public order rather than labour relations-associated matter.›)

شركت لونمين و از جمله رئيس شان اظهار مدعي اند كه گويا تنش ميان دو اتحاديه كارگري، علت اين اعتصاب بوده است. درست است كه يكي از دو اتحاديه كارگري بزرگ درگير، وابسته به حزب كنگره ملي افريقا و روساي آن غلامان حلقه بگوش طبقه حاكمه افريقاي جنوبي است، اما علت تنش در امتياز دهي ها به اشرافيت كارگري اتحاديه وابسته به حزب كنگره، و پرداخت حقوق اندك براي كارگران و از جمله كارگران اتحاديه كارگريي كه بر ضد اتحاديه كارگري وابسته به طبقات حاكمه برخاسته است، ميباشد به هر صورت، با آنكه به وضوحي تام، اين اعتصاب از همان آغاز،بخشي از  مبارزات برحق پرولتارياي بين المللي بوده است، با انكشاف رخدادها و سرانجام، با قتل عام كارگران بوسيله رژيم خونخوار، هيچكسي كه عقل سالم در سر و بينايي در چشم داشته باشد نمي تواند منكر مبارزه طبقاتي و منكر ماهيت انقلابي اين اعتصاب در نبرد بر ضد بورژوازي و استعمار باشد. تنها اين آقايان امپرياليست، امپرياليسم انگليس-شركا و مزدوران حقيرآنها اند كه (عقل خويش را باخته اند) و ميخواهند با ساده لوحيي تمام، در چشم جهانيان خاك بپاشند. كارگراني كه با شعار خواست افزايش دستمزد وارد ميدان اعتصاب شده اند ( و بر طبق آمار رسمي كه اغلب شمار كارگران را كمتر جلو ميدهند) و بيش از دوهزار تن شان، ضمن اعتصاب،‌برفراز كوه-تپه ها مسلحانه به دفاع از خواست برحق خويش،‌ موضع گرفته اند، به بهترين وجهي اوج مبارزه طبقاتي در كشور افريقاي جنوبي را نماينده گي ميكنند، و سرانجام، قتل عام شان بدست دژخيمان رژيم،‌نشاندهنده آنست كه: اين اعتصاب و اقدامات انقلابي اين كارگران، صحنه يي از مناسبات بين كار و سرمايه را به تصوير ميكشد،‌و هرگز عملكرد شان مغاير «نظم عامه » نيست. پرواضح است ماداميكه سيادت سياسي-اقتصادي سرمايه داران زير سوال رود، و زمانيكه سيستم فرتوت امپرياليستي به تهديد و خيزش كارگران معروض گردد، استثمارگران گرگ صفت،‌اقدامان عادلانه و حق خواهانه كارگران را به  «برهم زدن نظم عامه» تعبير ميكنند.  بورژوازي كه در سراسر عمر هژموني خويش، بنام «مردم» و «ملت» كيسه خويش را چاق نموده است، منافع طبقاتي خويش را تحت نام منافع «مردم» و «ملت» جا زده، به اين صورت، يغماگريهاي خويش،‌را ميخواهد «قانوني»‌و «مشروع » جلوه دهد. از همين رو است كه دژخيمان بورژوا، آني در كشتار كارگران به خود ترديد راه نمي دهند و ايادي قلمي بورژوازي نيز كه با كشتارگري ها و ددمنشي هاي بورژوازي مشكلي ندارند،‌هرگز جهت اعتراض، و يا جهت دفاع يا حمايت از ستمديده گان كشته شده،‌لب از لب نمي گشايند. اينجاست كه مفهوم گسترده گي «هژموني» بورژوازي امپرياليستي، از نوعي كه آنتونيو گرامشي به تحليل گرفته بود، را با عريانيي تام مي بينيم. امپرياليست هاي رهبري كننده شركت «لونمين» دو گزينه را سر راه معدنچيان اعتصابگر قرار داده بودند:

يا مي بايست سر كار خويش برگردند( و در «شيفت»هاي كاري خويش «به گونه نورمال»به چاق كردن كيسه بورژوازي بپردازند) يا مي بايست رخصت شده و از كار برطرف شوند. اما پرولتارياي مبارز كه منافع طبقاتي اش در تضاد انتاگونيستي با بورژواهاي جنايت پيشه قرار دارد، نه دست از اعتصاب كشيدند و نه به خواست بورژوازي جهت كنار رفتن از كار وقعي نهادند. آنها اين سخن لنين را كه «اعتصاب، مكتب انقلاب است» را با شم طبقاتي خويش درك نموده اند، و اين بار، جانبازانه، با دست به سلاح بردن، به ميدان آمده اند. سلاح يكتن از افسران پوليس يعني سلاح يكي از دژخيمان كه پس از كشته شدن اش بدست كارگران افتاده بود، در رسانه هاي وابسته به بورژوازي، هنگامه برپا كرده است. برخي از رسانه هاي «احساساتي» بورژوازده، بي مهابا، اعلان نمودند كه كارگران مسلح به اسلحه آتشزا بوده اند. برخي ديگر، دسترسي كارگران به آن يك ميل سلاح را مغاير «حقوق شهروندي» و «توسل به خشونت»‌اعلام نمودند. سوال ما از اين توله سگان امپرياليزم اينست كه: ماداميكه قاتل خود به تله مي افتد، وي را با سلاح خودش كشتن،‌خلاف كدام منطق است؟» الحق كه اين توله سگان، با منطق «توله گي» خويش، قيامت ميكنند! حتي نماينده گي كمك هاي عاجل طبي » نتكر» كه وظيفه حمل زخمي ها را به عهده داشت،‌از اظهار نظر درباره مجروح شده گان و شمارشان امتناع ورزيده، و بدين ترتيب، به اثبات ميرسانند كه از صدر گرفته تا ذيل، همه در خدمت دم و دستگاه فاشيستي رژيم پوشالي قرار دارند. زماني در گرماگرم جنگ جهاني دوم و سيطره هيتلر بر بخش اعظم اروپا،‌ آقاي بارتولت برشت، شاعر و نويسنده انقلابي گفته بود: رسانه ها همه بوي هيتلر ميدهند. حال، در افريقاي جنوبي، حتي «پاراميديك ها» و «سرويس هاي خدمات عاجل» نيز بوي فاشيسم ميدهند. جيليان فيندلي، سخنگوي شركت لونمين،‌ نيز كه «طبيعي» بود از هرگونه اظهار نظر و «روشني انداختن»حول قتل عام كارگران و عمليات پوليس افريقاي جنوبي امتناع ورزد، ضمن دم فروبستن، اعلام داشت كه: اين واقعا يك عمليات پوليس است، و ترجيحا آنها بايد در باره عمليات خود معلومات دهند». (اتحاديه ملي معدنچيان) كه چشم و گوش اشرافيت كارگري بخش معدن پلوتونيوم و وابسته به حزب حاكمه ي (كنگره ملي افريقا) است، به دفاع از عمليات سگان شكاري خويش يعني به دفاع از عمليات جنايتكارانه پوليس بر ضد كارگران پرداخته و سخنگوي آن، «ليسيبا سوشيكا» به كانال خبري «اي.نيوز»گفت كه:‌رئيس (جمعيت كارگران معدنچي و اتحاديه كارگران ساختماني) كارگران را تشويق نموده بود كه از اعتصاب خويش در كوه-تپه ها دست كشيده، بالاي كار خويش برگردند. اما كارگران تقاضاي رئيس خويش را رد نمودند.»  كارگران خشمگين، با خواندن سرود ها و ترانه هاي انقلابي، با دادن شعار هاي مبارزاتي، و سرانجام با علم كردن خواست هاي خويش با لبخند هاي غرور آفرين، لبخند هايي كه تلخكامي هاي رنجهاي بيكرانه شان را به هيچ ميگيرد، اشرافيت كارگري را اجازه دخالت در تعين مسير مبارزاتي شان نمي دهند.

قسمي كه مي بينيم، حتي رهبري اتحاديه يي كه كارگران آن بر ضد بي عدالتي ها دست به اعتصاب مسلحانه زده اند نيز مخالف اعتصاب كارگران بوده اند. كارگران در حقيقت:

1-      در كل، بر ضد سيستم استثمارگرانه مستقر برآشفته اند.

2-      در جز، برضد هيئت حاكمه اتحاديه خويش كه بخشي از اشرافيت كارگري افريقاي جنوبي است، دست به اعتصاب برده اند.

نيز قرار بيانات رئيس اتحاديه شان، كارگران براي وي گفته اند كه از كوه-تپه فرود نخواهند آمد، و ترجيح ميدهند كه در همانجا بميرند اما دست از اعتصاب برنمي دارند مگر آنكه به اهداف خويش برسند. در اين راستا، آنان فرزندان خويش را نيز به رفتن به تپه فراخوانده اند و ميخواهد كه با خانواده هاي خويش همه يكجا در آنجا به اعتصاب خويش دوام بخشند.

رئيس اتحاديه، با ديدن استواري و متانت پرولتري كارگران اعتصاب كننده ،به اصطلاح از كوره در رفته، ماهيت پليد (اشرافيت كارگري) خويش را چنين به منصه ظهور ميرساند:

«ما حقيقتا آن عملكرد پوليس (سركوب و كشتار كارگران توسط پوليس) را حمايت ميكنيم. ما چنين اوضاعي را كه 2000 كارگر، بخواهد 25000 كارگر را به غرامت وادارد تحمل كرده نمي توانيم»

بدين ترتيب مي بينيم كه چگونه دست روساي اتحاديه هاي كارگري با پوليس سركوب و سرانجام كليت رژيم و همين با امپرياليست ها يكي بوده، و همه متفقا، به نوبه خويش، و در ساحات منوط به خويش، به سركوب طبقه كارگر پرداخته اند. در شرايطي كه نزديك به چهل كارگر بوسيله جلادان رژيم به قتل ميرسند، شركت لونمين را تعطيلي ناشي از اعتصاب معدنچيان به تب مرگ رسانيده، و به مصداق «قصاب در غم چربو»، شكوه و ندبه سر ميدهد كه «شش روز كاري تعطيل،‌سبب شش روز كاري از دست رفتن  حاصل توليد شده كه معادل با  {از دست دادن} 300000 تن{منظور تن مقياس كتله است} سنگ «اور» كه بايد توليد ميشد، ميباشد. و اين امر، امر رسيدن شركت «لونمين»‌به هدف تعين كرده اش،‌يعني دستيابي به مقدار 750000 «اونس» پلاتينيوم قابل فروش را غير محتمل {و غير قابل اجرا} ميسازد.»

قسمي كه مي بينيم، برخلاف ادعاي سگان سرسپرده امپرياليزم مبني بر اينكه گويا اين كمونيست ها اند كه از قساوت و «سود پرستي» بورژوازي افسانه سرايي ميكنند، مي بينيم كه خود بورژواهاي كثيف، با ندبه ها و قوله هاي كثيف خويش، آوخا و وااسفاگويان، طشت رسوايي خويش را از بام افگنده، و  درجايي كه بايد به جواب توده ها بپردازند كه چرا دست به كشتار جمعي كارگران زدند،‌ در عوض، آنها كارگران را به رگبار ملامت مي بندند كه از اثر اعتصاب شان، شركت فلان و بهمان اندازه متضرر شده است. اين رويه كثيفانه بورژوازي، ما را به ياد  تحليل نابغه آساي جوزف استالين از ماهيت پليد، ضد انساني و سودپرستانه بورژوازي مي اندازد كه زماني گفته بود: اگر بورژوايي را بخواهيد به دار بياويزيد، در همان حالت نيز،‌آخرين خواستش آن خواهد بود كه پول طناب دار را از شما استحصال كند».

طبقه كارگر افريقاي جنوبي، طي اين اعتصاب كه امروز نهمين روز اش را از سر ميگذراند، نبرد با شكوهي را آغاز كرده است. اين طبقه، با پخته شدن در مكتب اعتصاب، به سوي انقلاب اجتماعي روانه خواهد گشت. اما‌، پربديهي است كه تنها با راه اندازي ، پيشروي و سرانجام پيروزي جنگ ممتد خلق است كه اعتصابات ميتواند به حيث ممد استراتيژيك موثر واقع گردد. پرولتاريا  عمدتا  با جنگ ممتد خلق به سوي پيروزي استراتيژيك يعني انقلاب اجتماعي مي شتابد. سازمان كارگران افغانستان،‌قتل عام پرولتارياي افريقاي جنوبي بوسيله رژيم فاشيستي آن كشور را شديدا محكوم نموده، نفرين بيكرانه به توله سگان امپرياليزم روانه ميكند. تنها همبسته گي بين المللي طبقه كارگر و اتفاق بر اين اصل كه «پرولتاريا فقط تنها خودش ميتواند خويش را رها سازد»  ميتواند علاج درد ها و آلام زحمتكشان باشد. ما با درنظر داشت انترناسيوناليسم پرولتري، خويشتن را با خانواده هاي عزادار طبقه كارگر افريقاي جنوبي در اين ماتم شريك دانسته، وهمبسته گي خويش را با آنها اعلام ميداريم.

                                 

                          مرگ به امپرياليسم جهانخوار

                           نابود باد هرگونه ستمگري و بهره كشي فرد از فرد

                           به پيش به سوي جنگ ممتد خلق در سراسر جهان

                               پرولتارياي سراسر جهان، جهت  برافگندن دژ سرمايه ، متحد شويد.

                         پيروز باد مبارزات برحق كارگران اعتصابچي افريقاي جنوبي

                           در راه سرخ سوسياليسم به پيش !

                             سازمان كارگران افغانستان

                                   نوزدهم آگست 2012

 

                              

 

بیان دیدگاه